مقالات

دور جدید جنگ تروریست ها در خاورمیانه سیاست الحاق – مسئله فلسطین سیاوش دانشور

 

مسئله فلسطین که در سالهای اخیر کلاً به فراموشی سپرده شده است، در مرکز تقابل دور اخیر جنگ و بحران در خاورمیانه قرار دارد. اگرچه خود جنگ اهداف وسیع تری را دنبال میکند و محدود به درگیری نظامی دولت اسرائیل و حماس نیست، اما دریچه ای که برای هر سوی این جدال به جنگ توجیه و ضرورت میدهد مسئله فلسطین است.

این پرده جدیدی از تقابل جنگ دولتها و نیروهای تروریستی برای اهداف مشخص کوتاه مدت و دراز مدت است. این جنگ قلمروی از نبرد برسر شکل دادن به سیمای سدهسد جدید و معادلات قدرت در خاورمیانه است که از دولت اسرائیل و حماس و فلسطین بسیار فراتر میرود. همانطور که جنگ در اوکراین را نمیتوان با میدان جنگ آن توضیح داد، جنگ در غزه را نیز تنها با مسئله فلسطین نمیتوان توضیح داد. در عین حال مسئله فلسطین آن واقعیتی است که از هر سو تخته پرش آغاز این جنگ در وضعیت امروز منطقه و جهان است.

از ابتدا تز “غافلگیری” ارتش و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل و همینطور اظهارات نقل شده از “مقام های اطلاعاتی مصر” مبنی بر دادن “هشدارهای مکرر” به اسرائیل مبنی بر اینکه “چیزی بزرگ در راه است” و عدم توجه دولت نتانیاهو، هر دو را کنار بگذاریم. مستقل از اینها، دو طرف عمده تر جدال تروریستی به این جنگ نیاز داشتند. برای هر دو طرف یک ضرورت برای دسترسی و یا نزدیک شدن به اهداف ارتجاعی شان بود.

“١١ سپتامبر اسرائیل”
نتانیاهو حمله غزه به شهرک نشینان نزدیک نوار غزه را “١١ سپتامبر اسرائیل” نام نهاد. سخنگویان دولتهای غربی از جمله آمریکا نیز همین چهارچوب را بجلو راندند. این مقایسه در ذهنیت مردم جهان گویا است. سناریو اینست که “اسرائیل مورد حمله تروریستی قرار گرفته و برای مقابله با تروریسم با همه توان مرکز تروریستها یعنی غزه را با خاک یکسان میکند”. تشکیل کابینه جنگی و گسترده ترین تهاجم تروریستی به غزه از هوا و دریا و زمین در دستور است. هدف مرکزی نتانیاهو و دولت اسرائیل منتفی اعلام کردن مسئله فلسطین و الحاق هرچه بیشتر سرزمینهای اشغالی به خاک اسرائیل است. “معامله قرن” که در دوره ترامپ از آن پرده برداری شد یک طرح الحاق تمام عیار بود، آن طرح شکست خورد اما بدرجه ای هم پیش رفت. سالهاست بحث مذاکرات کنار نهاده شده، شهرک سازی و گسترش ستلمنت ها با پاکسازی قومی و اخراج و کشتن ادامه داشته و فقط در دو سال گذشته صدها قربانی گرفته است. کرانه باختری به صدها گتوی کوچک و جدا از هم با ایست بازسی های اسرائیلی بدل شده است. مردم در کرانه باختری تحت حکومت نظامی اسرائیل زندگی میکنند و در نوار غزه تحت یک زندان بزرگ که بدون نهادهای سازمان ملل و کمکهای روزانه یک ماه دوام نمیاورد. مسئله فلسطین مدتهاست به حاشیه رانده شده و هر بحران جدید و مهم مانند جنگ در اوکراین بیشتر از قبل مسئله فلسطین را به حاشیه رانده است.

در چنین اوضاعی، برای نتانیاهو و هیئت حاکمه دست راستی اسرائیل که خواهان نفی هر مذاکره برسر صلح و طرح استقلال فلسطین است، تنها سیاست مطلوب الحاق تمام عیار، تحمیل اخراج و آوارگی بیشتر و زندگی در گتوها و نفی کامل مسئله فلسطین است. این سمتگیری و همینطور پیشرفت “پیمان ابراهیم” و طرح عادیسازی روابط با دولتهای عربی، نیازمند یک توجیه بزرگ و یک تهاجم بزرگ با حمایت بین المللی بود. “١١ سپتامبر اسرائیل” همه این جهاز و چهارچوب تبلیغاتی و پروپاگاندای جنگی را فراهم میکند. نه فقط به وضعیت دولت بحران زده و انشقاق در درون هیئت حاکمه اسرائیل پایان میدهد و همه را حول دست راستی ترین پلاتفرم جنگ و الحاق و مجازات جمعی بسیج میکند بلکه موقتا پرونده های اعتراضات عمومی به دولت نتانیاهو را جمع میکند. برای همین است که دولتهای غربی یکپارچه پشت دولت اسرائیل بسیج میشوند، تصویر و درک نسبتا مشترکی از سیمای آتی خاورمیانه دارند و در این کشمکش اهداف وسیع تر خود را از مجرای این جنگ در تقابل با رقبای جهانی و منطقه ای مانند روسیه و چین جستجو میکنند.

در سوی دیگر این تقابل تروریستی جنبش اسلام سیاسی و مشخصا جمهوری اسلامی با نیروهای موئتلف منطقه ایش قرار دارد. اسلام سیاسی در سالهای اخیر در انزوای جدی قرار داشت. بعد از شکست داعش حتی بازگرداندان طالبان بقدرت تغییری در این وضعیت ایجاد نکرد. برآمد انقلابی ١٤٠١ در ایران نشان داد که افق نسل جدیدی که از غزه شروع کرد و به لبنان و عراق و کشورهای دیگر تسری یافت، چشم به آینده دیگری دوخته است و آزادی را در چهارچوبهای قدیمی و سنتی جستجو نمیکند. اسلام سیاسی نیازمند یک تحرک بزرگ بود تا بتواند اولا جنبش اسلامی را از هر سو بسیج کند. ثانیا با حمله به اسرائیل یک پاسخی به حملات اسرائیل در کشورهای منطقه داده باشد. ثالثا در مقابل طرح عادیسازی روابط با اسرائیل، خط و سیاست تقویت “محور مقاومت” و تقابل با و نفی موجودیت اسرائیل را دنبال کند. جمهوری اسلامی در راس این هرم تروریستی است و کشورهای عربی منطقه بدرجات مختلف نیروهای تروریستی متعدد در منطقه را حمایت مالی و اطلاعاتی و لجستیکی میکنند. اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی و حتی خود حماس که با اعتراضات مردم اسیر غزه علیه خود مواجه بود، همه به جنگ نیاز داشتند.

برای هر یک از دولتها و نیروهای درگیر، این جنگ فوائد و ضررهای جانبی خود را دارد. هیچکدام از دو طرف خواهان حل مسئله فلسطین نیستند. یکی سیاست الحاق و نفی کامل بحث صلح را دنبال میکند و دیگری نفی کامل دولت اسرائیل را. واضح است که هیچکدام به این آرزوها نمیرسند و اینرا خود بهتر از هر کسی میدانند. مهم اینست که یک مسئله لاینحل و باز میماند و از این زخم کهنه هردو سوی جدال بهره برداری میکنند. مسئله فلسطین آن ابزاری است که اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی و حماس از دریچه آن اهداف ارتجاعی خویش را دنبال میکنند.

خاورمیانه به کدام سو میرود؟
این جنگ محدود به غزه نخواهد ماند. حماس در پنجمین روز جنگ مایل است مذاکره کند و این دفتر را ببندد. اما اسرائیل میخواهد از این “فرصت” بهترین استفاده را ببرد. آن “تغییر چهره خاورمیانه” که نتانیاهو وعده آنرا میدهد، ایجاد تعادل سیاسی جدیدی در منطقه است. نفی کامل مسئله فلسطین، ایجاد یک پیمان با کشورهای عربی که توازن امنیتی و سیاسی در خاورمیانه را تغییر دهد، تضعیف محور جمهوری اسلامی و موئتلفین منطقه ای و جهانی اش، تقویت نفوذ اسرائیل و بلوک موئتلف غربی در معادلات منطقه ای، از اهداف اصلی تر این “تغییر چهره خاورمیانه” است که بعد از پایان جنگ سرد نیز در اشکال دیگری از جمله طرح شکست خورده “خاورمیانه بزرگ” مطرح بودند. خاورمیانه مانند جهان معاصرش قطعا در اشکال قدیم درجا نخواهد زد، ضرورت های تغییر و انطباق با مناسبات سیاسی و اقتصادی و تکنولوژیکی و فرهنگی “دهکده جهانی”، قدرتمندتر و بنیادی تر از آنند که دولتهای مرتجع برای دوران طولانی بتوانند سد راه آن شوند. بن سلمان اصلاح طلب نشده است بلکه نیازهای مادی همان جامعه اسیر عربستان ایجاب میکند که تمهیداتی کنترل شده در دستور وی قرار گیرد. مردم این کشورها میخواهند زندگی کنند، این زندان ها و گتوها و مرزها و تقابلهای مذهبی و قومی و ملی مانع از همزیستی انسانهاست. تمایل مردم خاورمیانه و جهان به همزیستی با همدیگر ریشه دار و مادی است و نظر به افکار نسل جدید و نیازهای زندگی در جهان امروز پتانسیل بالائی دارد. طبقات حاکم و دولتهای مذهبی و استبدادی اما در زندان ناسیونالیسم و مذهب و واپسگرائی درجا میزنند و حداکثر روی این الاکلنگ بازی میکنند که از سوئی در کشمشکش های ژئوپولتیکی و استراتژیکی نیازمند نیروهای واپسگرا و خلق و حمایت هیولاهائی چون القاعده و داعش و طالبان و حماس اند و از سوی دیگر نیازهای بازار و تجارت و بده و بستان چهارچوبهای دیگری را می طلبد که این نیروها یک مانع آنند.

آینده خاورمیانه میتواند یک آینده بورژوائی باشد که در بهترین حالت مثل یکدوره در کشورهای آسیای جنوب شرقی، به محلی برای توسعه اقتصادی و کارکرد درازمدت سرمایه جهانی تبدیل شود. برای این هدف باید به سوالات واقعی جواب داد. مسئله فلسطین را حل کرد، نیروهائی که مخالف این روند هستند را ایزوله و کنار زد. با اسلام سیاسی به تعادل جدیدی رسید. مسائل دیرپاتر منطقه ای و معادله قدرت دولتها را به تعادلی نسبتا پایدار رساند. اینها اما موهوم بنظر میرسند، چون نه دولتها و در راس آنها آمریکا و دول اروپائی و همینطور دولتهای منطقه از جمله دولتهای اسرائیل و جمهوری اسلامی به چنین دورنمائی باور دارند و نه نیازهای امروزشان این دورنما را در اولویت شان میگذارد. ترکیه در وسط جنگ غزه مانند اسرائیل به مردم در کردستان سوریه حمله میکند. طالبان مرتب آدم میکشد و حتی توان ندارد اجساد هزاران گرسنه در زلزله اخیر هرات را از زیر خاک دربیاورد. جمهوری اسلامی دنبال نابودی اسرائیل و اعمال قدرقدرتی خودش است. عراق وضعیت اش نامعلوم و در بحران است. مسئله کرد مانند مسئله فلسطین جائی در آجندای سیاسی دولتهای منطقه ندارد. برعکس، کوبیدن روی سیاست هویتی، باد زدن هویتهای قومی و مذهبی و ملی و عشیره ای و قسمتی و جنسی و جنسیتی مد روز شده است. بدون شک “چهره جدیدی” که خاورمیانه قرار است از این ماتریال و سیاستهای کنونی بخود بگیرد، خاورمیانه ای با دولتها و قدرتهای بمراتب ارتجاعی تر از پیش و ضد سوسیالیست و ضد آزادیخواهی و ضد برابری طلبی خواهد بود.

خاورمیانه نیز میتواند یک آینده سوسیالیستی و پیشرو داشته باشد. سوسوی این آینده امروز شاید در افق هم دیده نشود اما پتانسیل مادی آن بشدت قوی است. همان نیروها و مردمی که انقلاب در همه کشورها را میخواهند، همان کارگران و مردمی که برای اسقاط نظامهای فدرالی و قومی و مذهبی بمیدان آمدند، همان کارگرانی که در کشورهای خاورمیانه ثروتهای نجومی سرمایه داران متفرقه را تولید میکنند، همان نسلی که از غزه آغاز کرد و علیه حماس و نیروهای سنتی و اسرائیل و تروریستهای متفرقه از آزادی و برابری و زندگی سخن گفت؛ این نیرو میتواند در یک تلاقی مهم مانند یک برآمد انقلابی که نمونه های آنرا در ایران و این کشورها دیده ایم، چهره خاورمیانه را تماما دگرگون کنند. این تنها نیروئی است که خواهان حل مسئله فلسطین، نفی اسلام سیاسی، کوتاه کردن دست مذهب و تعصبات قومی و ملی از سر مردم، نفی میلیتاریسم و جنگ طلبی و زورگوئی، ایجاد یک همبستگی و اتحاد قوی میان کارگران و مردم زحمتکش و آزاده در کشورهای مختلف، یک همزیستی مسالمت آمیز و یک صلح پایدار است.

خوشبیانه ترین ارزیابی ها نیز میگویند که جنگ کنونی به غزه و نابودی تمام عیار آن محدود نخواهد شد. اولا حمله زمینی و استقرار ارتش اسرائیل در غزه تبعات خودش را دارد. بنظر دولت اسرائیل میخواهد با تروریسم هوائی و مجازات جمعی بیشتر جلو برود و در مقطعی برای الحاق بیشتر وارد غزه شود. این جنگ گریبان حزب الله و جمهوری اسلامی را نیز میگیرد. در پس هشدارها به جمهوری اسلامی که خودش را وارد جنگ نکند، و سخنان خامنه ای مبنی براینکه جمهوری اسلامی دستی نداشته است، همه میدانند که هم جمهوری اسلامی هم وارد شده و هم دست دارد. قرار است چند جبهه در یک زمان باز نشود و یک به یک جلو بروند. اول “پیروزی بر حماس” را با قتل عام کودکان و مردم عادی فلسطینی و اشغال بیشتر جشن بگیرند و بعد سراغ جبهه های دیگر بروند. در این جنگ نه تنها حماس “نابود” نمیشود بلکه اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی تقویت خواهد شد. فضای ناامن در کشورهای منطقه و تروریسم در سطوح مختلف گسترش خواهد یافت. این جنگ علیه برآمدهای انقلابی و توده ای و هر حرکت آزادیخواهانه در این کشورهاست. این جنگ طبقه کارگر را به موقعیت دفاعی میبرد و تهاجم به کارگران را برای تامین هزینه های جنگ تشدید میکند. این جنگ به دست راستی ترین عقاید فاشیستی بنام “مبارزه با تروریسم” میدان میدهد و در همه جا سبعیت و آدمکشی را تطهیر میکند. همین امروز ناسیونالیست های افراطی ایرانی بیشتر از نتانیاهو برای کشتن فلسطینی ها اشتها دارند.

ما بسیار قبلتر گفته ایم که خمیره دولت اسرائیل مبتنی بر قومیگری و مذهب و نژادپرستی است. گزارش ٢١٣ صفحه ای “دیدبان حقوق بشر” در ٢٠٢١، دولت اسرائیل را با جزئیات به آپارتاید نژادی و جنایت علیه بشریت در حق فلسطینیان محکوم کرده است. خیزشهای توده ای و انقلابی در خاورمیانه و متعاقب آن جنگ داخلی در سوریه و لیبی و عروج داعش در عراق، وقفه ای ده ساله در مسئله فلسطین بوجود آورد. در هیاهوی عروج داعش، دولت و پارلمان اسرائیل در سال ٢٠١٨ جمهوری اسرائیل را به “جمهوری مردم یهود” تغییر داد و آخرین قدم را به سمت یک دولت آپارتاید نژادی برداشت. طرح الحاق و کولونیالیستی ترامپ – نتانیاهو موسوم به “معامله قرن”، تلاش داشت این روند را با تحقیر بیشتر مردم فلسطین و از بین بردن آخرین پیوستگی های جغرافیائی مناطق فلسطینی، تکمیل کند. طرحی که شکست خورد اما دولت اسرائیل بیشترین استفاده را برای تداوم سیاست سرکوب و اشغال و شهرک سازی و حاشیه ای کردن مسئله فلسطین از آن برد. جنگ امروز قرار است این راه و طرح کولونیالیستی را دنبال کند.

در هفتمن روز جنگ میزان تلفات و مشقات بسرعت بالا میرود. تاکنون دست کم ۱۳۰۰ غیرنظامی و سرباز اسرائیلی کشته و بیش از ۳ هزار نفر نیز زخمی شده‌اند. در غزه نیز تاکنون ۱۵۳۷ فلسطینی در حملات هوایی اسرائیل به نوار غزه کشته و ۶۶۱۲ نفر دیگر زخمی شده‌اند و بیش از ۴۰۰ هزار نفر در نوار غزه آواره شدند. امروز جمعه ارتش اسرائیل به مردم شمال غزه اولتیماتوم داده که منطقه را ترک کنند. ارتش اسرائیل اخیرا از فسفر سفید در نوار غزه و جنوب لبنان استفاده کرده است. یک میلیون نفر ساکنین شمال غزه کجا بروند؟ نمیتوانند جائی بروند و زیر بمباران های امروز قرار است با فسفر سفید در کوره های آدمسوزی مجازات جمعی شوند.

ما این جنگ ارتجاعی تروریستی و اهداف ارتجاعی ترش را قویا محکوم میکنیم و از مردم آزادیخواه منطقه و جهان میخواهیم برای توقف بیدرنگ این جنگ بمیدان بیایند. ما حملات وحشیانه دولت اسرائیل علیه مردم بیدفاع غزه و محاصره اقتصادی آنها را محکوم میکنیم. ما کشتن صدها غیر نظامی و مردم عادی اسرائیلی در شهرکها و روستاهای نزدیک نوار غزه توسط حماس را محکوم میکنیم. مجازات جمعی مردم بیدفاع و غیر نظامی در اسرائیل مانند مجازات جمعی مردم غیر نظامی فلسطینی ضد هر معیار آزادیخواهانه و انسانی است. ما از مردم آزادیخواه جهان و سازمانهای کارگری و چپ و انساندوست میخواهیم علیه کشتار وحشیانه مردم بیدفاع فلسطین توسط دولت نژادپرست اسرائیل بایستند، علیه تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی بمیدان بیایند و برای حل فوری مسئله فلسطین تلاش کنند.

نه حماس بعنوان جریانی ارتجاعی و نیروهای حامی اش از جمله جمهوری اسلامی جزئی از “مقاومت فلسطین” است و نه ربط یک به یکی با مشقات مردم فلسطین دارند. نه ترویسم دولتی اسرائیل و اهداف ارتجاعی نتانیاهو “مبارزه علیه تروریسم” و صرفا “دفاع از خود” است و نه این دولت نژادپرست ربط یک به یکی با مشقات تاریخی مردم یهود و هولاکاست دارد. این جریانات ارتجاعی و تروریستی از مسائل واقعی برای خود سرمایه سیاسی ساختند و از آنها در خدمت اهداف امروزشان بهره برداری می کنند. از نظر ما و مردم آزادیخواه جهان باید مسئله فلسطین فورا حل شود. هنوز تنها راه حل ممکن برسمیت شناختن دولت متساوی الحقوق فلسطینی با بازگشت اسرائیل به مرزهای ١٩٦٧ است. این جنگ ارتجاعی و تروریستی که تا به امروز بیش از سه هزار کشته و حدود ده هزار زخمی از طرفین و آوراگی چند صد هزار نفری مردم غزه را ببار آورده باید فورا متوقف شود. این تهاجم و آدمکشی عریان باید فوراً متوقف شود و خانوارهای فلسطینی به محل زندگی شان برگردند.

١٣ اکتبر ٢٠٢٣