“آره ما رفتنی هستیم. اما قبلش کلک همه شما رامی کنیم!”
چهارم مرداد ۱۴۰۴ در یورش سازماندهی شده حفاظت زندان قزلحصار چه گذشت؟
پروین کابلی
بمباران زندان اوین در جنگ ۱۲ روزه دولتهای جنایتکار ایران و اسرائیل فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی شد، که بتواند زندانیان سیاسی را از حقوق اولیه آنها بیش از پیش محروم کند.دستش را برای سرکوب و اعدام های بیشتری باز کند. اعدام بیش از ۷۱ نفر در تیر ماه و انتقال توأم با خشونت زندانیان سیاسی به قزلحصار و قرچک که حتی فاقد سرویس بهداشتی و نیازمندی های اولیه بود، نمونه ای از این اقدامات وحشیانه می باشد. اکنون در شرایطی سیاسی و زیستی که سر درگمی بر رژیم ایران حاکم است جان زندانیان سیاسی بویژه آنهایی که مبتلا به بیماریهای گوناگونی که ناشی از وضعیت غیر انسانی زندان هاست بطور جدی در خطر است.
اما ابعاد جنایت رژیم در این دوره آشوب سیاسی و جنگ هنوز بطور جدی آشکار نشده است. تنها اخبار کوتاهی از آن به بیرون درز کرده است. ربودن، حمله های سازمان یافته و انتقال مدام زندانیان سیاسی به تبعیدگاه ها و بازداشتگاههای دور از دسترس خانواده ها و افکار عمومی، جابجایی های ناگهانی وبی بدلیل، احکام کیلویی و در کنار آن اعدامهای مخفیانه و شبانه که اطلاعات در مورد آنها بسیار کم است.
روز چهارم مرداد ۱۴۰۴ مقامات اطلاعاتی و قضایی در یک حمله ی سازمان داده شده که در بیانیه زندانیان سیاسی با عنوان« شنبه خونین قزلحصار» از آن نام برده شده است به بند ۲۰٫۳ واحد چهار زندان قزلحصار حمله نموده و زندانیان را مورد حملات فیزیکی و روانی قرار می دهند. نتیجه ی این حملات و انتقال زندانیان سیاسی اعدام مهدی حسنی و بهروز احسانی است. از گزارش دقیق زندانیان سیاسی معلوم است که رژیم برای سرکوب خونین در زندانها سناریویی مشابه آنچه که در دهه ی ۶۰ اتفاق افتاد، خود را آماده می کند.
واقعیت این است که تکرار سناریو دهه ی ۶۰ در شرایطی که مردم در کمین جمهوری اسلامی هستند و بنیاد رژیم از درون پوسیده شده است به نظر به راحتی ممکن نیست. اما رژیم اسلامی در شرایطی قرار دارد که می تواند دست به هر عملی برای ادامه ی بقای خونین خود بزند. این خطری است که بطور واقعی وجود دارد و زندانیان سیاسی بند چهار که با دقت و هوشیاری کامل روز ۴ مرداد را مستند نموده اند، خطر را می بینند و در مورد آن هشدار داده اند.
در ایران جنبش علیه اعدام قدرتمند است و می تواند نیروی وسیعی را برای مقابله با آنچه که زندانیان سیاسی خطر آن را احساس می کنند به میدان بیاورد. تجمع خانواده های زندانیان در مقابل زندانها زمانی مورد توجه قرار می گیرد که از حمایت وسیع جامعه برخوردار شود.
روز سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ در هشتاد و یکمین هفته ی «سه شنبه های نه به اعدام»، بیاد بهروز احسانی و مهدی حسینی اعتصاب غذا دست خواهند زد. به نظر من یکی از اقدامات این دوره فراخوان تجمع عمومی همزمان در مقابل زندانها در روز های سه شنبه و حمایت از کمپین “نه به اعدام و نه به شکنجه” می باشد.
متن زیر این نوشته بصورت عکس در اینستاگرام گلرخ ایرایی منتشر شده که من برای دسترسی راحت تر به متن اصلی آنرا بدون هیچ تغییری و با حفظ امانت دو باره تایپ کرده ام.
پروین کابلی ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ برابر ۱۲ آگوست ۲۰۲۵
—————-
از اینستاگرام گلرخ ایرایی
مسئولیت و هشدار
ما این جنایت را مستقیما متوجه مقامات ارشد اطلاعاتی و قضایی می دانیم. سکوت در برابر« شنبه خونین قزلحصار» مقدمه ی اعدام های گسترده تر است. زندانیان سیاسی و عقیدتی، مدنی، اکنون با اتهامات سنگین و حکم اعدام مواجه اند.
نه به اعدام، به به شکنجه، نه به قتل حکومتی.
ما، بازماندگان « شنبه خونین قزلحصار»، فردا سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ در هشتاد و یکمین هفته کارزار « سه شنبه های نه به اعدام» به یاد مهدی حسنی و بهروز احسانی، دست به اعتصاب غذا خواهیم زد.
این شهادت نامه با دقت و صداقت نوشته شده و به همه ی وجدان های بیدار هشدار می دهد: سکوت، شریک جرم است.
زندانیان سیاسی بازمانده « شنبه خونین قزلحصار»
واحد چهار زندان قزلحصار
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
روایت و شهادت زندانیان سیاسی بازمانده از « شنبه خونین قزلحصار» – بخش نخست
به وجدان های بیدار
ما، زندانیان سیاسی بازمانده، شهادت می دهیم به آنچه در شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ در زندان قزلحصار گذشت. روزی که نه فقط خونین، در قساوت، تحقیر و نقض آشکار حقوق بشر در تاریخ معاصر این کشور بی سابقه بود.
آن روز، تمامی حقوق بنیادین ما- از حق حیات تا حق کرامت، سلامت و دادرسی منصفانه-به شکلی بی پرده و خشونت بار لگدمال شد.
پیش زمینه
پیش از این روز، ما بیست زندانی سیاسی در بند ۲۰٫۳ واحد چهار بودیم.پیش از این روز، دو تن از هم بندهایمان- بهروز احسانی و مهدی حسنی- مظلومانه با طناب دار به قتل رسیدند.
آنها پیش از اعدام، نه به وکیل دسترسی داشتند و نه به روند دادرسی عادلانه، بنا به اظهارت صریح رئیس پیشین دادسرای ناحیه ۳۳، این محرومیت رسمی و عمدی بود. شهادت این دو، تا ساعتی پیش از اعدام، بخشی از همین روایت است. به خانواده این دو عزیز و همه ی خانواده های دادخواه این سرزمین تسلیت گفت و در غمشان شریک هستیم.
شروع یورش
ساعت ۴۵: ۷ صبح شنبه چهار مرداد، چند مامور لباس شخصی، به بهانه ی«اطلاع از وضعیت قطعی آب» وارد سالن شدند. این ورود ظاهرا عادی، مقدمه ی هجوم بود. چند لحظه بعد، پیش از پنجاه مامور نقاب پوش و چند مامور بی نقاب وارد سالن شدند.
*اسماعیل فرج نژاد ( معاون به اصطلاح سلامت زندانیان قزلحصار)
*کمره ای( رئیس حفاظت اطلاعات زندان)
*اشرف آبادی( از مسئولین حفاظت زندان)
*قاسم صحرایی( افسر جانشین واحد ۳ زندان)
*محمدی( معاون مالی زندان)
فرماندهی صحنه با اسماعیل فرج نژاد بود و فرماندهی نیروهای سرکوب با قاسم صحرایی، که از همان ابتدای ورود، با فحاشی های رکیک جنسی، ماموران را به زدن و حتی کشتن زندانیان سیاسی تحریک می کرد. قاسم صحرایی، که همواره ارادتش به رهبر جمهوری اسلامی را به رخ می کشید، در سالن فریاد زد: «ک… ی ها همه تون را می کشیم!»
ضرب و شتم و شکنجه
ماموران نقاب پوش با مشب، لگد، باتوم و فحاشی، به جان زندانیان افتادند. آن هایی که جلو سالن بودند یا از سلول های بیرون آمدند، بلافاصله محاصره شدند. چند مامور دست ها را از پشت بستند، آن ها را کشان کشان بیرون بردند و به دیوار کریدور اصلی کوبیدند. بیرون سالن، تا انتهای زیرهشت و دم درب خروجی واحد چهار، ماموران نقاب پوش صف کشیده بودند.
در چند دقیقه، تعدادی از هم بندان ما – خسرو رهنما، علی معزی، محمد شافعی، رضا سلمان زاده، مطصفی رمضانی، رضا محمد حسینی طامه، آرشام رضایی، مهدی حسنی، بهرام احسانی، ابوالحسن منتظر، اکبر باقری، اسداله هادی، زرتشت احمدی راغب- با خشونت و هتاکی، دست بندخورده از سالن خارج شدند.
قاسم صحرایی به رضا محمد حسینی، ارشام رضائی و دیگران که دست شان از پشت بسته بود، پیاپی سیلی زد و با لگد از پشت به آن ها کوبید.
*آرشام رضایی: ضربه لگد به پشتش باعث شد تا چند روز ادرارش آمیخته با خون باشد و لباس زیرش خون آلود.
*اسداله هادی ( ۶۸ ساله، بیماری قلبی): ضربه سنگین به پیشانی اش باعث تورم چند روزه شد.
* اکبر باقری: با دستان بسته به زمین کوبیده شد، پزشک آسیب به مینیسک زانویش را تائید کرد.
*رضا سلمان زاده: به دیوار کوبیده شد. با وجود انجام چند عمل جراحی داخلی.
صحنه های داخل سالن
سعید ماسوری، زندانی سیاسی با ۲۵ سال حبس، با گرفتن پس گردن و یقه لباسش توسط اسماعیل فرج نژاد به خروجی برده شد.
شعار« مرگ بر دیکتاتور» که از انتهای سالن شنیده شد، موجب شد احمد رضا حائری فریاد بزند. :« این چه وحشی گریه؟اگه می خواید سالن رو بازرسی کنید، با زبان آدم بگید، همه می رفتیم بیرون!»
پاسخ فرمانده سرکوب، هجوم با مشت و سیلی به سرو گردن او بود.
احمد رضا دید لقمان امین پور زیر ضرب چند مامور است، حمزه سورای برای کنک رفت. اما هر دو زیر بار لگد و مشت افتادند. لباس هایشان پاره شد و با دست بند از پشت، کشان کشان بیرون برده شدند. ناخن پای چپ حمزه شکست و سیاه شد، و ۱۷ مرداد، ناخن عفونی در بهداری کشیده شد. احمد رضا حائری نیز چهار بار به بهداری اعزام شد.
لقمان امین پور، میثم دهبان زاده و سپهر امام جمعه نیز هر کدام زیر ضربات بی رحمانه ماموران، با تنی زخمی و لباس پاره از سالن خارج شدند. عینک سپهر شکسته شد، جای ضربات پوتین برگردن مثیم مانده، آثار جراحت بر بدن لقمان آشکار بود.
محاصره و انتقال
همه ی ما ۲۰ نفر را با پای برهنه و لباس های پاره و خونین، به خروجی سالن بردند. درب تمام سالن های واحد چهار بسته شد تا بیش از هزار زندانی دیگر و حتی پرسنل بهداری و فرهنگی شاهد صحنه نباشند.
در مسیر خروج، ماموران با توهین، سیلی و تحقیر، ما را از برابر دفتر رئیس واحد گذراندند. ماموران لباس شخصی – احتمالا وزارت اطلاعات- حضور داشتند. صدای دو وسیله نقلیه آمد.
علی معزی، سالخورده و عصادار، با دستان زنجیر شده، اولین نفر سوار مینی بوس شد. بعد نوبت دیگران رسید. از جمله مهدی حسنی و بهروز احسانی. بهروز، با موهای سفید بر پیشانی، گفت: :« شما که رفتنی هستید، حالا هر کاری می خوانید بکنید.»
قاسم صحرایی، سه پله بالاتر، با تمام زور بر سرو گردن بهروز کوبید، چند بار تکرار کرد. سپس فریاد زد:« اره ما رفتنی هستیم. اما قبلش کلک همه شما راو می کنیم!»
جداسازی و اعدام
بهروز را به سمت ون بردند. مهدی حسنی با دیدن صحنه، از انتهای اتوبوس آمد و بارها فریاد زد:« مهدی حسنی هستم.» مامور نقاب پوش آمد و او را نیز پیاده کرد. کمی قبل تر، سعید ماسوری هم پیاده شده بود. تصورمان این بود که هدف، انتقام از «کارزار سه شنبه های نه به اعدام» و مقاومت در برابر تبعید سعید ماسوری است. اما به سرعت فهمیدیم که این، مقدمه ی اعدام بود.
در بند ویژه ی اواحد یک، مهدی حسنی و بهروز احسانی به سرعت اعدام شدند.
خبرش، پنج روز بعد به ما رسید.
حتی داعش هم با قربانیانش چنین نکرد.
پس از بازگشت
وقتی به سالن برگشتیم، قران های برخی از ما پاره و کف سلول پرت شده بود. اما حتی این بی حرمتی، در برابر سلب حق حیات و تحقیر لحظه های آخر بهروز و مهدی، کم رنگ بود.
مسئولیت و هشدار
ما این جنایت ها را مستقیما متوجه مقامات ارشد اطلاعاتی و قضایی می دانیم. سکوت در برابر « شنبه خونین قزلحصار»، مقدمه ی اعدام های گسترده تر است. زندانیان سیاسی و عقیدتی، وحتی شهروندانی که تنها به جرم عکاسی یا کنش مدنی، اکنون با اتهامات سنگین و حکم اعدام مواجه اند.
نه به اعدام، نه به شکنجه، نه به قتل حکومتی.
ما، بازماندگان« شنبه خونین قزلحصار»، فردا، سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ در هشتاد و یکمین هفته کارزار «سه شنبه های نه به اعدام»، به یاد مهدی حسنی و بهروز احسانی، دست به اعتصاب غذا خواهیم زد.
این شهادت نامه با دقت و صداقت نوشته شده و به همه ی وجدان های بیدار هشدار می دهد، سکوت شریک جرم است.
زندانیان سیاسی بازمانده « شنبه خونین قزلحصار»
واحد چهار زندان قزلحصار
دو شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴