مقالات

نپال: فریاد نسلی علیه فقر، فساد و نابرابری علی جوادی

نپال: فریاد نسلی علیه فقر، فساد و نابرابری
علی جوادی
نپال در روزهای گذشته شاهد یکی از بزرگ ‌ترین خیزش‌های اجتماعی تاریخ معاصر خود بود. آنچه در ظاهر با بستن شبکه‌های اجتماعی آغاز شد، به انفجار خشم نسلی بدل گردید که از بیکاری، فقر و فساد به ستوه آمده است. حزب مائوئیست و پرو ‌چینی UML به رهبری خادگا پرساد اولی، گمان می‌کرد با بستن فیسبوک، یوتیوب و تیک‌ تاک می‌تواند جوانانی را که در جهان دیجیتال نفس می‌کشند، از میدان خارج کند. اما این اقدام درست به عکس خود عمل کرد.
جرقه اصلی، تصادف یک کودک هشت ‌ساله در کاتماندو در ۷ سپتامبر و فرار راننده‌ خودروی دولتی بود. ویدئوی این حادثه، پیش از فیلتر شدن، در شبکه‌های اجتماعی دست‌ به ‌دست شد و خشم عمومی را شعله‌ ور ساخت. فردای آن روز، خیابان‌های کاتماندو، پوخارا و بیرات ‌نگر پر شد از جوانانی که فریاد می‌زدند: “این انقلاب ماست، نوبت ماست”، “نه به فساد، نه به سانسور”، “کار می‌خواهیم، نه مهاجرت”. دفاتر حزب UML در چند منطقه به آتش کشیده شد. پلیس با گاز اشک ‌آور و گلوله پلاستیکی وارد شد و دست ‌کم سه نفر کشته و بیش از ۱۲۰ نفر بازداشت شدند.
دامنه اعتراضات گسترش یافت. دانشجویان دانشگاه تریبهووان با شعار “دموکراسی برای ثروتمندان نیست” به خیابان آمدند. رانندگان تاکسی دست به اعتصاب زدند و در پوخارا کارگران نساجی و رانندگان اتوبوس به اعتراضات پیوستند. عصر همان روز نخست وزیر اولی ناچار به استعفا شد. ارتش وارد صحنه شد: تانک‌ها در میدان راته‌ پات مستقر شدند، منع آمد و شد برقرار گردید و فرودگاه بین‌المللی تریبهووان به کنترل کامل ارتش درآمد. درگیری‌ها دست‌ کم هشت کشته دیگر بر جای گذاشت و شمار بازداشت‌ها به بیش از ۴۰۰ نفر رسید. اما سرکوب خونین تنها شعله خشم را تیزتر کرد: شعارها مستقیما علیه هر دو حزب طبقه حاکمه نشانه رفتند، “نه به کنگره، نه به UML”، “آینده گروگان پکن و دهلی نیست”.
اعتراضات به شهرهای کوچک ‌تر مانند جانکپور و نپال ‌گانج کشیده شد. در این مناطق شوراهای محلی شکل گرفتند که وظیفه توزیع آب، غذا و هماهنگی اعتراضات را بر عهده گرفتند. برای نخستین بار شعار “شوراها، نه پارلمان فساد” شنیده شد. در پی قتل دست ‌کم دو معترض دیگر در پوخارا، اتحادیه ملی معلمان و چند اتحادیه کارگری بیانیه‌ای صادر کردند و خواستار اعتصاب سراسری شدند. در برخی محلات کاتماندو اعتصاب‌های موضعی کارگری به وقوع پیوست.
طبقه حاکمه با دو نقاب
برای درک عمق بحران باید به تاریخ نزدیک بازگشت. پس از سقوط سلطنت در ۲۰۰۸، قدرت سیاسی میان دو حزب طبقه حاکمه دست ‌به‌ دست شد: حزب کنگره نپال، نیروی بورژوایی پرو هندی، و UML، نیروی بورژوایی پرو چینی. هر دو بارها وعده مبارزه با فساد داده‌اند، اما طی پانزده سال گذشته نپال همواره در میان کشورهای فاسد جهان قرار داشته است. بیش از سه میلیون نپالی به مهاجرت کاری مجبور شده‌اند و حواله‌های آنان یک ‌چهارم اقتصاد کشور را تشکیل می‌دهد. این دو حزب، صرف‌ نظر از تفاوت‌های ظاهری ‌شان، چیزی جز بازتولید نابرابری، مهاجرت اجباری و فساد مالی نبوده‌اند. دعوای آن‌ها بازتاب کشمکش سیاست‌های دهلی و پکن است.
ارتش: چتر نجات سرمایه
ارتش بار دیگر نشان داد که برخلاف شعار “بی ‌طرفی ملی”، ستون فقرات نظم سرمایه‌ داری است. این نهاد سابقه‌ای طولانی در سرکوب دارد: در دهه ۱۹۹۰ قیام علیه شاه بیرندرا را به گلوله بست، در جنگ داخلی ۲۰۰۱–۲۰۰۶ بیش از ۱۵ هزار دهقان و شورشی مائوئیست را کشت، و پس از سقوط سلطنت هم بارها اعتصاب‌های کارگری را درهم شکست. ارتش از یک سو وابسته به آموزش‌های نظامی هند است و از سوی دیگر از چین تجهیزات می‌گیرد. تناقض وابستگی‌ها یک هدف مشترک دارد: جلوگیری از دخالت مستقیم کارگران و جوانان در قدرت. امروز هم تانک‌ها در راته‌ پات مستقر شدند، فرودگاه را تصرف کردند و صدها جوان تنها به جرم پخش زنده اعتراضات بازداشت شدند. ارتش بار دیگر چتر نجات طبقه حاکمه شد.
نسلی بی‌ آینده در نظم موجود
بیش از ۴۰ درصد جمعیت نپال، حدود ۱۲ میلیون نفر، جوانان زیر ۲۵ سال‌اند. نرخ بیکاری آنان بیش از ۳۰ درصد است. درآمد متوسط کارگران کمتر از ۱۵۰ دلار در ماه است، در حالی که هزینه زندگی در کاتماندو دو برابر این رقم است. هر سال ده‌ها هزار جوان برای زنده ماندن به مهاجرت اجباری تن می‌دهند. آنان می‌بینند که کمک‌های میلیاردی خارجی در جیب مقامات فرو می‌رود. طبیعی است که شعارهای تازه در خیابان‌ها طنین‌انداز شود: “کار، نه مهاجرت”، “آزادی دیجیتال حق ماست”، “نه به کنگره، نه به UML. این نسل حافظه تاریخی دارد و فریب وعده‌های انتخاباتی را نخورده است.
صدای شوراها: زبان آینده
شوراهای محلی نشان دادند که مردم می‌توانند امور خود را مستقیما اداره کنند: توزیع غذا، مراقبت از زخمی‌ها، هماهنگی تظاهرات. این تجربه، هرچند محدود، بیانگر بدیلی واقعی است. اما شوراها اگر در سطح محلی بمانند، عمرشان کوتاه است. برای آنکه به زبان آینده بدل شوند، باید با حزبی گره بخورند که بتواند این تجربه را سراسری کند و به دولت کارگری بدل سازد. بدون حزب، شوراها تنها جزایری مقاوم‌اند؛ با حزب طبقاتی، سوسیالیستی کارگری، می‌توانند ستاره قطب‌ نمای آینده شوند.
بازی کهنه یا آینده نو؟
الگوی سیاسی نپال در دو دهه گذشته چیزی جز تکرار نبود: مردم با مبارزات خود سلطنت را سرنگون کردند، اما قدرت میان دو حزب بورژوایی تقسیم شد. انتخابات ۲۰۱۳ “دموکراسی نو” را نوید داد، اما کابینه‌ای فاسد برآمد. در ۲۰۱۷ UML با شعار عدالت اجتماعی پیروز شد، اما همین حزب امروز نماد فساد و وابستگی به چین است. در تمام این سال‌ها بیکاری و مهاجرت افزایش یافته و نا برابری ژرف ‌تر شده است.
اکنون ارتش و احزاب همان سناریوی کهنه را پیش می‌برند: دولت موقت، انتخابات صوری، بازگشت همان دوگانه کنگره و UML. رسانه‌های وابسته فریاد می‌زنند “انتخابات تنها راه ثبات است”. ثباتی که برای مردم چیزی جز تداوم فقر و فساد نیست. اما شرایط مانند گذشته نیست: جوانان با شعار “نه به کنگره، نه به UML”، “کار می‌خواهیم، نه مهاجرت” نشان داده‌اند که این بار دیگر فریب نمی‌خورند. مهم‌تر آنکه اعتراضات خیابانی با اعتصاب‌های کارگری در هم تنیده است؛ از رانندگان تاکسی تا کارگران نساجی و اتحادیه معلمان. چشم‌انداز گذار از اعتراضات پراکنده به اعتصاب سراسری و سازمان ‌یابی شورایی گشوده شده است.
و درست در همین نقطه، مسئله‌ای حیاتی رخ می‌نماید: هیچ شورایی، هیچ اعتصاب سراسری و هیچ جنبش توده ای به تنهایی نمی‌تواند قدرت سیاسی را تصاحب و تثبیت کند، مگر آنکه در قالب یک نیروی سیاسی منسجم بیان شود. اینجاست که ضرورت یک حزب سوسیالیستی کارگری رخ می‌نماید؛ حزبی که صدای شوراها را به زبان قدرت بدل کند، نه تکه‌ای از بازی کهنه باشد و نه ابزار دست پکن و دهلی. چنین حزبی باید نمایندگی طبقاتی جنبش کارگری را در کشمکش قدرت سیاسی به عهده بگیرد، آلترناتیو شوراها را سازمان دهد و به پرچم رهایی کل جامعه بدل شود. بدون این حزب، شوراها در بهترین حالت نهادهای موقتی خواهند بود؛ با آن، شوراها می‌توانند به دولت واقعی کارگران و مردم بدل شوند.
سناریوهای پیش‌ رو
سناریوی نخست: ارتش و احزاب حاکم با دولت موقت و انتخابات صوری جنبش را مهار کنند، نتیجه، همان چرخه فقر و بی‌آیندگی.
سناریوی دوم: دخالت مستقیم هند و چین؛ حمایت یکی از کنگره، دیگری از UML. نتیجه، سرکوب بیشتر و فقر عمیق‌تر.
سناریوی سوم: پیوند اعتراضات با اعتصاب عمومی، گسترش شوراها به سطح سراسری گسترش شوراهای محلی به سطح سراسری و ورود طبقه کارگر به میدان قدرت با پرچم نه به فقر و فلاکت و نه به مناسبات ضد انسانی حاکم و ظهور حزب سوسیالیستی کارگری که بتواند این جنبش را به قدرت سیاسی بدل کند. این تنها راه بسوی رهایی است.
دفن مردگان، یافتن زبان آینده
مارکس می‌ گفت: انقلاب‌ها باید مردگان گذشته را دفن کنند تا زبان آینده را بیابند. نپال امروز در حال دفن سلطنت، دفن کنگره، و دفن UML است. شعارهایی چون “دیگر نه شاه، نه حزب مافیایی” و “آینده از آن ماست، نه دهلی و نه پکن” زبان همین دفن تاریخی‌اند. اگر زبان آینده به دست کارگران و جوانان سپرده شود، آن زبان شوراها و حزب سوسیالیستی کارگری است.
طنز بازگشت سلطنت
و در این میان، تلاش‌های مضحک برای اعاده سلطنت چیزی جز طنز تلخ نیست. سلطنت نپال نه به‌خاطر یک حادثه، که به دلیل پوسیدگی تاریخی سقوط کرد. شاه گیانندرا در ۲۰۰۶ با کشتار بیش از ۳۰۰ معترض در میدان‌های کاتماندو عملاً تابوت سلطنت را امضا کرد. امروز کسانی که شعار “شاه بازگردد” سر می‌دهند، نسخه رنگ ‌و رو رفته گذشته‌ای شکست‌ خورده را تبلیغ می‌کنند. جوانان با شعار “نه شاه، نه مافیا” اعلام کرده‌اند سلطنت برایشان مرده است. تاج و تخت اگر بازگردد، چیزی جز فساد، تبعیض و دیکتاتوری فردی به همراه نخواهد آورد. در کشوری که میلیون‌ها جوان آزادی و عدالت می‌طلبند، سلطنت پژواکی بی ‌مصرف از گذشته و دون شان مردم است.
آینده‌ای که باید ساخته شود
در چند روز سپتامبر دست‌کم سیزده نفر کشته و صدها نفر بازداشت شدند. خیابان‌ها زیر چکمه ارتش است، اما خشم خاموش نشده و در اعماق جامعه می‌جوشد. پرسش اصلی این است: آیا این خشم به اعتصاب سراسری و سازمان‌یابی شورایی گره خواهد خورد یا نه؟ شوراهای محلی نخستین نشانه‌های خود را نشان داده‌اند و اعلام کرده‌اند که آماده گسترش‌اند. اما تجربه تاریخ می‌گوید هیچ شورایی، هیچ اعتصاب سراسری و هیچ جنبش خیابانی به ‌تنهایی قادر نیست قدرت سیاسی را از چنگ احزاب بورژوایی بیرون بکشد. برای این کار نیاز به یک حزب سوسیالیستی کارگری است؛ حزبی که نه دنباله ‌رو پکن و دهلی، بلکه زبان مستقل طبقه کارگر باشد و بتواند شوراها را از نهادهای موقت محلی به قدرتی سراسری و پایدار بدل کند. این تنها راهی است که می‌تواند آزادی واقعی، عدالت اجتماعی و رهایی از مناسبات استثمارگرایانه حاکم را تحقق بخشد. اگر چنین حزبی شکل بگیرد و جوانان و کارگران آن را پشتوانه شوراهایشان سازند، تاریخ نپال ورق خواهد خورد. در غیر این صورت، همان نمایش کهنه انتخابات و فساد بازخواهد گشت و جوانان بار دیگر به صفوف مهاجران و حاشیه ‌نشینان رانده خواهند شد.
***