اکنون همه متفق النظرند که جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط است. همه با دلهره و هیجان اوضاع را دنبال می کنند؛ سرنگونی محتوم است. اما سوال اساسی اینست که کدام روایت پس از سرنگونی حاکم می شود؟ مردم چه می خواهند؟ جنبش های سیاسی چه روایتی از حال و آینده ارائه می دهند؟
جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدن یک “وصلۀ ناجور” به جامعه ایران بود. با توطئه و مدد غرب به سرکردگی آمریکا به قدرت رسید و از همان روز اول سرکوب مخالفین، بویژه کمونیست ها را آغاز کرد. تنها دو سال از حکومتش می گذشت که یک سرکوب خشن و خونین را در کل جامعه پیاده کرد. هزاران نفر بدار آویخته شدند یا زیر شکنجه جان باختند؛ صدها هزار نفر اسیر و شکنجه شدند. رژیم اسلامی با توسل به جنگ و سرکوب خشن توانست قدرتش را حفظ کند.
اپوزیسیون چپ و کمونیست از همان روز اول علیه این نظام مبارزه کرده است. هزاران کشته و قربانی نیز نتوانست خللی در عزم و اراده جنبش کمونیستی برای سرنگونی این رژیم وارد کند. در ابتدا رژیم اسلامی انقلابیون را “بنام انقلاب” سرکوب می کرد؛ پس از پایان جنگ با عراق که منجر به کشته شدن بیش از یک میلیون انسان از کودک و نوجوان و سالمند گردید، رژیم اسلامی یک حمام خون دیگر در زندان ها براه انداخت. این داستان دهۀ اول حیات این نظام کشتار و سرکوب است.
پس از آن جناحی تحت نام “اصلاح طلب” درون رژیم شکل گرفت تا تحت نام “اصلاحات” رژیم را از سقوط نجات دهد. بمدت دو دهه موش و گربه بازی های “اصولگرایان” و “اصلاح طلبان” توانست برای رژیم عمر بخرد. “انتخاب میان بد و بدتر” روایت اصلی سیاست این دوره در ایران است.
اما از دیماه ٩٦ روایت سیاسی در ایران دگرگون شده است. سرنگونی به روایت اصلی کل جامعه بدل شد. شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” که در دیماه ٩٦ برای اولین بار در تهران پژواک یافت به روایت اصلی سیاست در جامعه بدل شد. چند ماه بیشتر طول نکشید تا ریزش صفوف اصلاح طلبان حکومتی آغاز گردید؛ چه در داخل کشور و چه در خارج، این عناصر در کنار دفاع خجول از رژیم اسلامی طرحهای جایگزینی آنرا نیز روی میز گذاردند. عناصر اصلاح طلب حکومتی خارج کشوری که بعضا حدود یک دهه است در خارج کشور مشغول رایزنی و لابیسم برای رژیم اسلامی اند و در بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و قس علیهذا تحت نام ژورنالیست مشغول دفاع از رژیم و بخور بخور هستند، بتدریج به جنبش ناسیونالیسم پرو غرب، یعنی همان رژیم سابقی ها پیوستند. مناسبات دو جنبش ملی – اسلامی (اصلاح طلبان حکومتی) و ناسیونالیسم پرو غرب دوستانه و نزدیک شد. اتاق های فکر مشترک برای جایگزینی ساخته شد.
چندین طرح رفراندوم و بیانیه های ١٤ معصوم و “مدیریت گذار” و قس علیهذا نوشته و توسط رسانه های دست راستی در بوق شد، اما سریعا بایگانی گردید. دو اردوی دست راستی در کنار هم و با کمک آمریکا و دولت های غربی شبانه روز مشغول آلترناتیو سازی هستند. از یک سو چشم به “رژیم چنج” دوخته اند و از سوی دیگر دستکاری رژیم اسلامی. اینها از امکانات بیکران مالی، رسانه ای و کمک های دول غربی برخوردارند؛ مشکل اصلی شان اینست که هیچیک از طرح هایشان با استقبال مردم روبرو نشده است. جنبش سرنگونی در جامعه قوی است و به چیزی کمتر از سرنگونی رضایت نمیدهد. بعلاوه، این جنبش از نظر طبقاتی آگاه است. گرایش چپ و کمونیستی در آن بسیار قوی است و لذا سریعا طرحهای دست راستی و ضد انقلابی را پس می زند. از اینرو است که جنبش سرنگونی مدت دو سال است می رزمد، قربانی می دهد اما از افق خود کوتاه نمی آید. این معضل اصلی نیروهای دست راستی و رژیم چنجی است.
مردم چه می خواهند؟
جامعه ایران دارای یک طبقۀ کارگر وسیع، تحصیلکرده، آگاه و مدرن است. اجرای سناریوی ٥٧ در ایران امروز امکانپذیر نیست. اکثریت عظیم مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و خواهان یک جامعه عادلانه، آزادی، برابری و رفاه هستند. اصلاح طلبان حکومتی و رژیم سابقی ها را خوب می شناسند؛ آگاهند که افق این جماعت تداوم استثمار شدید طبقه کارگر، سرکوب خشن و بیحقوقی اکثریت عظیم جامعه است. سرمایه داری در ایران بدون یک “طبقه کارگر ارزان و خاموش” قادر به انباشت نیست. این واقعیت جامعه پیش از انقلاب ٥٧ بود که به انقلاب ٥٧ انجامید؛ و چهل سال حاکمیت خشن رژیم اسلامی نیز بر این اصل استوار بوده است. طبقه کارگر، مردم زحمتکش زنان و جوانان آزادیخواه هیچگاه با این نظام به صلح نرسیدند. یک روز این نظام نتوانسته است بدون سرکوب خونین به حیات خود ادامه دهد؛ جنبش سرنگونی، اکنون، سه دهه است که به میدان آمده؛ در عین مبارزات روزمره و مقاومت در برابر سیاست ها و نیروهای سرکوب رژیم، بطور ادواری بشکل وسیع و توده ای به خیابان آمده و بدنبال سرکوب خشن برای دوره ای عقب نشسته است. اما این بار دو سال است که نه تنها سر خاموشی ندارد، هر روز از روز پیش رادیکالتر، میلیتانت تر و رزمنده تر به میدان میاید.
مردم سرکوب نمی خواهند، فقر و نابرابری نمی خواهند، استثمار و بردگی نمی خواهند؛ در یک کلام مردم خواهان نظامی هستند که آزادی، برابری و رفاه همگان را تامین کند. چنین نظامی نمی تواند سرمایه داری باشد. سرمایه داری در سراسر جهان جز فقر و گرسنگی، خشونت و تحقیر و نابرابری ارمغانی نداشته است. حتی در کشورهای غربی که حدود دو سه دهه تحت سوسیال دموکراسی از یک “جامعه رفاه” برخوردار بود، بورژوازی تمام حقوق رفاه را با خشونت بازپس گرفته است. در کشور ایران که حتی همین قوانین رفاه نیز هیچگاه نتوانسته پیاده شود، جز فقر وسیع و استثمار خشن هیچ انتظار دیگری از تداوم سرمایه داری نمی توان داشت. نظام سرمایه داری با “عطوفت” یک دروغ بزرگ است. بخش وسیعی از طبقه کارگر ایران به این واقعیت آگاهند. از اینرو است که خواست “اداره شورایی” با چنان استقبالی از طرف جامعه روبرو شد و اکنون بیش از یک سال است که به یکی از شعارهای اصلی تظاهرات و تجمعات اعتراضی بدل شده است. مردم سرمایه داری نمی خواهند. اما کدام جنبش قادر است این افق را تامین کند؟
کمونیسم کارگری
در بالا از دو جنبش اصلی در جامعه، ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب سخن گفتیم. جنبش اصلی دیگر در جامعه کمونیسم کارگری است. مقصود ما از کمونیسم کارگری محدود به یک حزب معین، حزب کمونیست کارگری – حکمتیست نیست؛ جنبش کمونیسم کارگری بسیار فراتر از این حزب است. کمونیسم کارگری گرایشات زیر را در بر می گیرد: جنبش رادیکال طبقه کارگر، جنبشی که خواهان واژگونی نظام استثمار و کار مزدی است؛ جنبشی که از شورا و اداره شورایی سخن می گوید؛ جنبشی که عمیقا علیه فقر و نابرابری است؛ جنبشی که خواهان یک جامعۀ عادلانه و مبنی بر برابری اقتصادی است؛ خواهان لغو مالکیت خصوصی، کار مزدی و در یک کلام واژگونی سرمایه داری است. کمونیسم کارگری تنها جنبشی است که می خواهد و می تواند خواستهای اکثریت مردم را تامین کند؛ می خواهد و می تواند یک نظام مبتنی بر برابری کامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جامعه برقرار کند؛ زیرا به ریشه دست می برد و پاسخ ریشه ای به مسائل پایه ای جامعه می دهد. روایت کمونیسم کارگری رادیکال و انقلابی است. به این اعتبار کمونیسم کارگری اکثریت جامعه را در بر میگیرد. اگر از هر انسان کارگر و زحمتکش، هر جوان آزادیخواه و انقلابی پرسیده شود الگوی چگونه جامعه ای را در ذهن و رویا می پروراند، پاسخ بی ابهام یک نۀ بزرگ به نظام سرمایه داری است.
سکولار دموکراسی
تمام نیروهای دست راستی، از شاه طلب و ملی- اسلامی نام نظام آلترناتیو خود را سکولار دموکراسی گذاشته اند. یک لفظ “شیک” دهان پرکن، هیچ نگو! از اکبر پونزی که بر پیشانی زنان “بد حجاب” پونز می زد، تا سازگارای طراح سپاه پاسداران، مخملباف دستیار لاجوردی تا رضا پهلوی که پدر “تاجدارش” میلیاردها دلار از ایران دزدید و بُرد و صدها نفر را اسیر و شکنجه و اعدام کرد، همه طالب سکولار دموکراسی شده اند. رضا پهلوی در انستیتوی هادسون از آمریکا درخواست کرده تا یک نظام سکولار دموکراسی را در ایران جایگزین رژیم اسلامی کند.
چهل سال حکومت اسلامی و نفرت و انزجار مردم از حکومت اسلامی و مذهب، این جماعت را به موضع سکولاریسم عقب رانده است. هرچند که هیچ تعریف روشن و دقیقی از سکولاریسم ندارند. میدانند که این لفظ به گوش مردم خوش آوا است. سکولاریسم قرار است جایگزین اسلامی شود. این جماعت هیچ تعهدی به این نظام سیاسی یا محتوای سیاسی آن ندارند؛ خودشان هم معنای آنرا درست نمی فهمند. رژیم سابقی ها نظام شاه را بعنوان یک نظام سکولار معرفی می کنند! نظامی که قوانین اش بر مبنای شرع اسلام بود و مذهب رسمی آن اسلام. اما همه مانند یک گروه کُر نام سکولاریسم را تکرار می کنند.
این نیروها در شرایط حاضر، بعلت نفرت مردم از حکومت مذهبی و رشد وسیع جنبش ضد مذهبی و آتئیسم در جامعه از سکولاریسم حرف می زنند و حاضرند به دخالت کمتر مذهب در زندگی جامعه رضایت دهند. اما مساله اینجاست که مذهب یک رکن مهم ایدئولوژی استبداد سرمایه دارانه است. نه فقط در خاورمیانه و یا کشورهای کمتر توسعه یافته، در غرب نیز مذهب نقش مهمی در حکومت و جامعه ایفاء می کند. بطور نمونه انگلستان که بخش وسیع جنبش ملی- اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب بعنوان یک نظام ایده آل به آن اشاره می کنند، یک جامعۀ سکولار نیست. کلیسا همراه با سلطنت دو رکن مهم نظام سیاسی انگلستان است.
همین رضا پهلوی که از آمریکا درخواست کرده در ایران یک نظام سکولار دموکراسی را سر کار بیاورد و بعلت بی بضاعتی عمیق سیاسی نیروهای راست، بالاجبار بخاطر حمل اسپرم خانوادۀ پهلوی به رهبری این جنبش گمارده شده خیلی صریح اعلام کرده که نگران سرنوشت اسلام در ایران است و رسما از سپاه پاسداران اسلامی دفاع کرده است. اما حتی اگر گسترده ترین نوع سکولاریسم یا لائیسیته، مانند کشور فرانسه یا ترکیه بیست سال پیش هم حاکم شود، هنوز هیچ چیز درباره آزادی، برابری و رفاه که خواست اکثریت مردم است نمی گوید. ترکیه بیست سال پیش یک نظام سکولار بود؛ اما استثمار خشن کارگران، سرکوب اعتصاب و اعتراض کارگری و سیاسی، زندان و شکنجه، تبعیض و نابرابری عمیق در این جامعه بیداد می کرد. فرانسه آزادتر است. هر چند که سرکوب خشن کارگران و زحمتکشان این جامعه را مداوما شاهدیم. فقر در فرانسه همچون سایر کشورها وسیع است و هر روز وسیعتر می شود.
حال دموکراسی. دموکراسی نیابتی یا پارلمانی بمعنای آزادی نیست. شهروندان هر چند سال یکبار عدهای را انتخاب می کنند که تا انتخابات بعدی در مورد همه چیز تصمیم بگیرند. همین پارلمان ها هستند که زدن حقوق کارگر و زحمتکش را تصویب می کنند؛ همین پارلمان ها هستند که بیشترین امکانات را برای سرمایه و سرمایه دار فراهم می کنند؛ همین پارلمان ها هستند که نیروی سرکوب پلیس را هر روز افزایش می دهند؛ اعتصاب را محدود و ممنوع می کنند؛ کلیه حقوق رفاه را زده اند؛ و ما داریم درباره اروپا یا غرب صحبت می کنیم. در کشورهای دیگری که تحت دموکراسی هستند، شرایط از اینهم وخیم تر است.
بنابراین، علیرغم نام شیک سکولار دموکراسی، حتی اگر در بهترین شکل آن در ایران پیاده شود، قادر نیست به هیچیک از دردهای پایه ای اکثریت مردم پاسخ دهد. اما جریانات راست و میانه با روایت های خیالی و پر از توهم می کوشند این نظام را بعنوان نظام ایده آل بخورد مردم دهند. طنز اینجاست که در کشوری با خصوصیات ایران، که نیاز پایه ای آن وجود یک طبقۀ کارگر “ارزان و خاموش” است، حتی اگر یک نظام سکولار دموکراسی پایه گذاری شود، خیلی سریع دموکراسی به استبداد بدل می شود؛ مجبور است که اعتصاب کارگر را سرکوب کند تا سرمایه داری دوام بیاورد؛ مجبور است کارگری را که برای افزایش دستمزد یا برای حق تشکل مبارزه می کند سرکوب کند و به زندان بیاندازد. و لاجرم هر گونه آزادی مدنی و سیاسی در جامعه سرکوب می شود. به دنیا بنگرید! از خاورمیانه تا آمریکای لاتین و آفریقا این نیاز سرمایه است که حکم می راند؛ سود تنها قوه محرکه این نظام است. و این نظام برای حفظ خویش نیاز به یک ایدئولوژی سرکوبگر و مملو از خرافات ملی و مذهبی دارد؛ لذا مذهب و ملی گرایی به ارکان مهم ایدئولوژیک این نظام بدل می شوند.
دعوای اصلی در جامعه میان راست و چپ است. راست خواهان حفظ پایه های این نظام با تغییرات روبنایی است؛ چپ خواهان تغییرات بنیادی. راست سرمایه داری می خواهد؛ کمونیسم سرنگونی سرمایه داری و یک جامعه سوسیالیستی. این دو الگو در مقابل جامعه قرار دارد. انتخاب میان این دو الگو، این دو روایت و این دو قطب جامعه مساله اصلی امروز جامعه است. علیرغم طرح ها و بیانیه های متفاوت، در تحلیل نهایی، یک انتخاب پایه ای در مقابل جنبش سرنگونی قرار دارد: انتخاب میان راست و چپ؛ انتخاب میان سرمایه داری و سوسیالیسم. لذا مهم است که روایت های جنبشهای مختلف را شناخت و در آنها تعمق کرد. نباید اجازه دهیم که استیصال یا نفرت از جمهوری اسلامی ما را بدام یک نظام دست راستی دیگر بیاندازد. از اینرو است که شعارهای رادیکال و آزادیخواهانه ای که توسط جنبش کارگری و دانشجویی طرح شده اند، جایگاهی مهم در مبارزه سیاسی و طبقاتی دارند. جنبش شورایی، آزادی، برابری و رفاه همگانی شعارهای مهم و پایه ای هستند. نۀ قاطع جنبش رادیکال و انقلابی به جمهوری اسلامی و کلیه آلترناتیو های دست راستی عملا و صریحا روایت و افق انقلابی و آزادیخواهانه را در مقابل جامعه قرار می دهد. *
٢٣ ژانویه ٢٠٢٠