لطفاً بدون تعصب، خیلی غیر ایدئولوژیکی، بسیار دُمکرات منش، با نهایت تُلرانس، فقط یک دقیقه به گزارش یک موسسه بورژوائی و آمار آن، که البته حقیقت وخیم تر از آنست، نگاه کنید:
“مؤسسه آکسفام طی گزارش جدیدی از وضعیت مالی ثروتمندان جهان نوشته است دو هزار و ۱۵۳ میلیاردر جهان در مجموع برابر کل دارایی ۴٫۶ میلیارد نفر (۶۰ درصد جمعیت جهان) ثروت دارند. این گزارش میافزاید ۲۲ ثروتمند بزرگ جهان به اندازه کل زنان آفریقا ثروت دارند. طی سال گذشته زنان و دختران، ۱۲٫۵ میلیارد ساعت کار بدون مزد کردهاند که ارزش اقتصادی آن ۱۰٫۸ تریلیون دلار است”.
این تبلیغات کمونیستها و حزب ما نیست، گزارش موسسه آکسفام است که حدود هشتاد سال پیش با هدف “کمک به ریشهکنی فقر، بیعدالتی و گرسنگی تأسیس شد”. البته طی اینمدت فقر و نابرابری و گرسنگی در جهان نه فقط ریشه کن نشد، نه فقط بهبود نیافت، نه فقط فاصله نجومی شکاف طبقاتی در قیاس با رشد بارآوری کار و کل ثروت اجتماعی تولید شده کاهش نیافت، بلکه مصداق “سال به سال دریغ از پارسال” شد! ماجرا بحدی عیان و شرم آور است که خود این سیستم امثال توماس پیکتیها را بعنوان “دایه مهربانتر از مادر” جلو میفرستد تا بگویند فکری بکنید، شکافها را کم کنید، سرمایه داری اینطور دوام نمی آورد!
اینها که گفته شد البته برای اهل نظر و مطالعه و یا هر ناظر منصف سیاست و روندهای بنیادی در دنیای امروز نمیتواند جدید تلقی شود. نکته اینست که براستی دفاع از سرمایهداری و تداوم نظم موجود، حال با هر استدلال و نیت و انگیزهای، دیگر یک دفاع ایدئولوژیکی یا صرفا یک انتخاب سیاسی نیست، بلکه دفاع از توحش محض است. و نمیتوان در این توحش شریک نبود، احساس همخونی نکرد و از آن دفاع کرد. دکترها و پروفسورها، اساتید محترم و فیلسوفهای بیغم که تئوری میبافند و از عبور دنیا از ایدئولوژی و تاریخ و حقوق جهانشمول و غیره ما را مُستفیض میفرمایند، مُبلغین بشدت ایدئولوژیک و مدافعان و سنگربانان همین توحشاند. این توحش اقتصادی نیازمند قدرت مافوق مردم و دولت غیر مسئول و غیرپایبند به هر قانون بَدَوی است که زمانی بورژوازی ناچار شده آن را انگشت بزند. این سنگربانان سرمایهداری هرچه خود را با کاریر و تایتل و ادا و اطوار روشنفکرانه بَزک کنند، از این واقعیت نمیتوانند فرار کنند که مدافعین چه توحش عنان گسیختهای هستند. حالا چه فرقِ ماهوی میکند که در اردوی این توحش بیمرز، مثلاً طرفدار ترامپ بود یا اوباما، با جانسون بود یا با کوربین، با آخوند بود یا با شاه، با طالبان و خامنهای بود یا با کرزای و خاتمی و روحانی، با نظامی بود یا با مُکلا، با فاشیست بود یا با دمکرات؟ حتماً در جهنم روی زمین اتاقها هم درجه یک و درجه دو و درجه سه و زیرزمینی و غیره دارد، این طبیعت سرمایه داری و سرمایه و مدافعان سرمایه است. اما به هر حال جهنم، جهنم است، نه در “دنیای فانی” بلکه در روی زمین سخت و واقعی!
ضدیت با کمونیسم و آرمان زیر و رو کردن ریشهای جهان و الغای این برده داری مدرن، تائید این توحش، شرکت در این توحش و دفاع مستقیم و غیر مستقیم از نظم مبتنی بر توحش و بردگی و استبداد و استثمار است. این دیگر تئوری برنمیدارد، پیچیدگی ندارد، مثل روز روشن است. راستی این دوهزار و اندی سوپر میلیاردر که جهان را مُلک پدرشان کردهاند چرا اصلاً وجود دارند و چه خاصیتی دارند؟ هر کسی چشمش را باز کند و از تعصب و جهالتی که این نظام و عقاید واپسگرای آن هر روز تحمیل میکند لحظه ای فاصله بگیرد، بدون تردید به این نتیجه میرسد که حق با مارکس است، حق با کمونیسم است، بجز کمونیسم راه حلی در مقابل بشریت وجود ندارد، دیر هم شده است. غُرش صفِ کارگران و برخاستن صدها میلیون انسان محروم در چهار گوشه جهان، واکنشی به این بن بست است. آن روزنامه مرتجع بورژوائی که مینویسد: “چیزی در هواست، معلوم نیست چرا در کشورهای زیادی توده عظیم مردم به اعتراض برخاسته اند”، خودش میداند که معلوم است چرا… در اعتراض به وضع موجود است که دیگر قابل تحمل نیست! دلیل ساده اش اینست که “یک درصد ثروتمندترین مردم برابر ۶٫۹ میلیارد جمعیت جهان ثروت دارند”… این جهان میپرسد از کجا آوردهاید؟ اصلاً چرا وجود دارید و”عالیجناباید” و ما گردانندگان و سازندگان جهان “بی سر و پا”؟
این بازی را قبول ندارم! از بیخ و بُن قبول ندارم، هیچ ذره از قانون و دولت و مذهب و عُرف و شرع و “مقدسات” و کل این نظم مبتنی بر جنایت و خون و چرک و کثافت را قبول ندارم، حتی اگر از تمام جهان در تائید آن رای بگیرید! اینجاست که انقلاب علیه وضع موجود ضروری شده است!
٢٠ ژانویه ٢٠٢٠