کنگره دوم حزب کنگره های حزب

کنگره ها ///. کنگره کدام دوران؟ سخنراني افتتاحيه در کنگره دوم حزب کمونيست کارگري – حکمتيست

کورش مدرسي

کنگره کدام دوران؟

سخنراني افتتاحيه در کنگره دوم حزب کمونيست کارگري – حکمتيست

۶ اکتبر ۲۰۰۷ – ۱۴ مهر ۱۳۸۶

رفقا

به کنگره دوم حزب کمونيست کارگري – حکمتيست خوش آمديد

” بهترين زمانه بود، بدترين زمانه بود،

عصر خرد بود، عصر حماقت بود،

دوران اعتقاد بود، دوران بي اعتقادي بود،

فصل نور بود، فصل تاريکي بود،

بهار اميد بود، زمستان يٵس بود،

همه چيز را داشتيم، هيچ چيز نداشتيم،

همه مستقيم به بهشت ميرفتيم، همه مستقيم به طرف ديگر ميرفتيم؛

خلاصه دوراني بود بسيار شبيه دوران ما” 

اين مدخل رمان “داستان دو شهر” از چارلز ديکنز بطرز عجيبي زمانه ي ما را هم منعکس ميکند.

دوران ما هم دوران متناقضي است. بسته به اينکه کجا باشيد و کجا را نگاه کنيد هر يک از اين دو دوران را ميبينيد. دوران جنبش هاي شکست خورده است، دوران جنبش شکست نخوردگان، دوران يٵس و دوران اميد، دوران قهرمانان و دوران ريشخند قهرمانان توسط ناقهرمانان.

و اين کنگره بايد با چشم باز به اين دوران ها نگاه کند و تصميم بگيرد کنگره کدام دوران است.

از ما مي پرسند اين کنگره، کنگره کدام دوران است؟ مشخصات کدام يک از اين دوران ها را دارد؟

کنگره کدام سوالها و کنگره کدام جواب ها است ؟ آيا کنگره کودکي است که امروز در ايران چشم به آسمان دوخته تا ببيند کي بمبهاي خوشه اي امريکا بر سرش فر ميريزد يا کنگره کساني است که منتظرند بمب ها فرو بريزند تا بعد ببينند چه ميشود و بعدا تصميم بگيرند کجا بايد بروند و چه بايد بکنند؟

آيا اين کنگره کساني است که طبقه کارگري را در انتظار نگاه ميدارند تا معماران نابودي بشريت از احمدي نژاد تا بوش خود را بر سر اين طبقه خراب کنند و بعد بر محنت اين طبقه اشک بريزند يا کنگره کساني است که مشغله شان اين است که راهي در مقابل اين طبقه بگذارند که مانع از تحقق اين مهلکه شود؟

آيا اين کنگره کساني است که منتظرند فاجعه عراق در ايران تکرار شود و تا بلکه براي امر آنها گشايشي حاصل شود و يا از قبل آن به نان و نوائي و پست و مقامي برسند يا کنگره کساني است که ميخواهند مانع اين فاجعه شوند؟

اينها سوالات و راه هاي بسيار واقعي و متفاوتي است که در مقابل اين کنگره قرار گرفته است.

آيا اين کنگره سوالات عاقلانه جنبش شکست نخوردگان است يا کنگره سوالات احمقانه جنبش هاي شکست خورده و ماتم گرفته؟

آيا اين کنگره کساني است که ميخواهند دنياي بردگي مزدي را بر سر برپادارندگانش خراب کنند يا کنگره کساني که روي اينترنت انشاي “در باب فوائد سوسياليسم” را مينويسند و چون دعا به خود فوت ميکنند، چشمشان را ميبندند و وعده ميدهند که همه چيز بر وفق مراد است و انشاالله هيچ اتفاق بدي نخواهد افتاد؟

اين کنگره بايد با چشم باز به خود و به دنيا نگاه کند و تصميم بگيرد که کنگره رهائي انسان است يا کنگره حواله کردن رهائي انسان به بعدها! کنگره انقلاب کمونيستي همين امروز است يا کنگره گذراندن اوضاع تا بعد؟

اين سوالات، سوالات دو دنياي واقعي موجود هستند. هر دو دوران، هر دو دنيا به يک اندازه واقعي هستند و هر دو خود را در مقابل اين کنگره قرار داده اند و کنگره ميتواند به هر يک از اين دنيا ها مشغول شود.

ديکنز داستان دو شهر را مينويسد ما بايد داستان سه شهر را بنويسيم.

شهر اول شهر ارتجاع است، شهر جمهوري اسلامي، شهر سرمايه داري است. شهر سلطنت طلبان – مشروطه – جمهوري خواهان، شهر الاحواز و حزب دمکرات کردستان و آقاي شايگاني ها است. البته اين شهر حاشيه نشيناني هم دارد. ساکنين ناکجا آباد يٵس، شهر کسانيکه به طبقه کارگر ميگويند فعلا کاري نميشود کرد، من دل و دماغ و حوصله ندارم و شما هم فعلا برويد با بردگي مزدي بسازيد و برده ساکنين اصلي شهر ارتجاع باقي بمانيد تا من فکر هايم را بکنم.

شهر ارتجاع و ساکنين آن واقعي هستند. بسيار واقعي هستند. جمهوري اسلامي واقعي است، سرمايه داري واقعي است، سلطنت – مشروطه – جمهوري خواهان هم واقعي هستند. حزب دمکرات کردستان واقعي است، سازمان زحمتکشان واقعي است و … 

شهر دوم شهر اميد است. شهر ما است. شهر کمونيست ها است. شهر جنبش شکست نخوردگان است. شهر طبقه کارگري است که با عرق و خون خود ثروت ساکنين شهر اول را ميسازد. طبقه اي که جز مبارزه کردن با بردگي مزدي خود راهي ندارد. مجال تنفس و تجديد قوائي ندارد.اين شهر هم واقعي است. شهري است که هست و دلش مي طپد. چه بخوابيد چه بيدار باشيد اين شهر هست، رنج ميکشد، کار ميکند، نيروهاي سياسي آن هم مثل نيروهاي سياسي شهر اول واقعي هستند. اين شهر ماست و ساکنين شهر اول نميتوانند چشم شان را به روي آن ببندند.

اما در کنار اين دو شهر يک شهر ديگر هم هست که ديکنز نديده بود. يک شهر کاملا مجازي. کنگره ميتواند در اين شهر را هم محصور و محبوس بماند.

صحنه هاي پرواز هواپيما يا قطار در سينما يا در بازي هاي کامپيوتري را ديده ايد که واقعي نيست؟ هواپيمائي را در دنياي مجازي پرواز ميدهند، و فرمان آنرا دست شما ميدهند، شما را در اين دنيا خلبان به دنيا مي آورند. و چنان صحنه واقعي به نظر ميرسد که بعضي ها دچار سرگيجه ميشوند. اما در اين بازي يا فيلم معمولا تابلوئي هست که روي آن نوشته است آنچه ميبينيد واقعي نيست، اگر دچار سرگيجه شديد فقط کافي است چشم تان را ببنديد همه چيز تمام ميشود. اگر يک لحظه چشم تان را ببنديد از آن چرخ و فلک و آن همه حرکت خبري نيست. هيچ چيزي نيست! و اين داستان شهري است که ما با آن روبرو هستيم که ديکنز نميتوانست تصورش را هم بکند. دنياي خلق شده در اينترنت. دنياي جدال طبقاتي در اينترنت، سازمان دادن قيام روي اينترنت، احزاب اينترنتي، قهرمانان و ضد قهرمانان اينترنتي. همه و همه مجازي هستند. کافي است به چند سايت سر نزنيد تا همه اينها درست مانند همان صحنه فيلم ناپديد شوند. شهري از سياسيون با جمعيتي حدود سيصد نفر که روي اينرتنت سرگردانند و براي همديگر مينويسند، از هم جدا ميشوند، بهم ميپيوندند، عليه هم اقامه دعوا ميکنند و دنيائي را خلق کرده اند و در آن زندگي ميکنند. اگر به سايت هاي آنها نرويد ديگر از کل لشگر شخصيت هاي شمشير و يراق بسته اينترنتي خبري نيست.

اينترنت براي اين سياسيون نه ابزار سازمان دادن و گسترش مبارزه بلکه قوطي بگير و بنشاني است که از بورژوازي تحويل گرفته اند. چپي که سنتا از جامعه فرار ميکند لابلاي سايت ها براي خود جامعه اي خلق کرده  که در آن احساس اجتماعي بودن ميکند، خود را از انزوا در مي آورد.

در اين دنيا بر روي ما هم باز است. دنيائي است که کل چپ سنتي ما را به آن فرا ميخواند. به ما ميگويد اين دنياي شما هم هست. وارد گود زور آزمائي در شهر پالتاک شويد. و ما مدام گفته ايم که اين دنياي ما نيست. با احترام به همه ساکنين اين دنيا، با احترامات تمام براي همه فعالين انسان دوست و شرافتمند اين دنيا اعلام ميکنيم که اين دنياي ما نيست!

دنياي ما دنيائي است که حتي اگر چشمتان را ببنديد، اگر اينترنت هم نرويد باز يقه تان را ميگيرد. بچه گرسنه، طبقه کارگر استثمار شده، جامعه جهل زده، فلسطيني که به نابودي فيزيکي کشيده ميشود، جامعه عراقي که با نابودي کشيده شده. طبقه کارگري که در صورت جنگ در ايران از نظر فيزيکي نابود ميشود. بحث بر سر کشتار صدهزار نفر از کارگران ماهر ايران است، بحث بر سر بمباران دو پايگاه نيست، بحث بر سر برگرداندن جامعه به يک قهقراي توحش قرن بيست و يکمي است. اين توحش سرمايه داري لجام گسيخته در قرن بيست و يک است که براي بشريت به ارمغان آورده است و بخش اعظم جهان را قرباني گرفته است.

به نظر من کنگره بايد به سوالات اين دنيا جواب بدهد، چشمش را بر دنياي کاذب و مجازي با همه سوال ها و جواب ها، مشغله ها و گفته ها و نگفته هايش ببندد و به دنياي واقعي خيره شود و تلاش کند به مسائل اين دنيا جواب بدهد. تلاش کند راه جلوي پاي بشريت بگذارد، تلاش کند اين کنگره را به کنگره اي تبديل کند که روز اول اعلام کرديم بايد باشد. گفتيم جنگي عظيم تر در راه است و فرماندهان ارتش پرولتاريا جمع شده اند تا دوباره صفوف شان را آرايش دهند و خود را براي جنگ عظيمتري آماده کنند.

عظيم ترين جنگ تاريخ بشريت دارد نه فقط درب خانه ما در ايران را بلکه در خانه جهان را ميکوبد. بعد از جنگ دوم جهاني دنيا دارد دوباره تجديد تقسيم ميشود. عصر امپرياليسم است، عصر تقسيم دنيا است و تقسيم دنيا بوي خون ميدهد. اينکه آيا اين تقسيم را مستقيما از طريق جنگ هائي مانند جنگ اول و دوم انجام ميدهند يا بوسيله نمايندگاني نظير القاعده و جمهوري اسلامي و شيعه و سني و کرد و فارس صرب و کروات تعيين کننده نيست. دوره تقسيم مجدد دنيا است، عصر خون است، عصر لجن سرمايه داري است که يکبار ديگر دارد بيرون ميزند و اين کنگره وظيفه دارد به اين دنيا نگاه کند، ايران را در اين متن بگذارد، عراق را در اين متن بگذارد.

وظيفه اي که امروز به عهده ما است بزرگتر از وظيفه اي است که به عهده حزب بلشويک بود که ميبايست بر ويرانه هاي سقوط سوسيال دموکراسي در آستانه جنگ اول يک انترناسيونال کمونيستي بسازد.

کار ما بسيار عظيم تر، بسيار پيچيده تر و بسيار بزرگتر است. و دو دنياي ديگر ميخواهند به ما بگويند شما نميتوانيد. دنيائي که در آن منفعت دارد، دنياي ارتجاع دنياي سرمايه داري و دنياي سياست سنتي چپ، دنياي انقلاب از پالتاک! دنياي اعلام موافقت و مخالفت با انقلاب از طريق زدن عدد ۲ در جلسات پالتاک.

کنگره ما کنگره دنياي واقعي است. من اعتقاد ندارم که اين حزب ميتواند حزب دنياي مجازي باشد. تا به حال هم نبوده. اما نيروي عادت سياه چاله (black hole) اي است که اين چپ سنتي در آن دارد ميچرخد و ما را هم به سمت خود ميکشد. نيروي جاذبه اش را تاريخ مشترکمان ايجاد کرده است. ما از اين سياه چاله بيرون آمده ايم. اما فاصله کافي نگرفته ايم. بايد قاطع تر بايستيم و دور تر شويم.

من هيچ ترديدي ندارم که اين کنگره چه کنگره اي است. از کسانيکه ترديد دارند و کسانيکه بعدا فيلم اين کنگره را خواهند ديد فقط يک خواهش دارم. چند روز به ما اعتماد کنيد، چند روز در اين کنگره بنشينيد و شاهد بحثهاي ما باشيد ميبينيد که اين کنگره کمونيستها است. اين کنگره کمونيستهاي مارکس، انگلس، منصور حکمت و لنين است! کنگره کساني است که ميخواهند دنيا واقعي را سروته کنند. اين کنگره اين آدمها و کنگره پاسخ به سوالات اين دنيا است.