١- دو سال و چند ماه پس از آنکه کارگران و مردم آزادیخواه با خیزش انقلابی خود راس دو دولت بورژوایی تونس و مصر را بزیر کشیدند، تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه همچنان در ردیف مهمترین فاکتورهای اوضاع بین المللی در مرکز توجه و مشغله افکار عمومی مردم جهان است.
٢- انقلاب در تونس و مصر، مبنای اجتماعی جدید و فضای سیاسی پرجنب و جوشی برای مبارزه طبقاتی آفریده است. ویژگی و محور اصلی رویاروئی طبقاتی در آن دو جامعه طی دوره اخیر چنین بوده است: طبقه کارگر، زنان و جوانان تشنه آزادی و رهائی وسیعا به میدان آمده اند، نبردکنان به دفاع از دستاوردهای انقلابی برخاسته اند و بر توقعات و مطالبات خود پا فشرده اند. متقابلا طیفی از نیروهای ضدانقلاب بورژوائی شامل ارتش و احزاب اسلامی بقدرت خزیده، بازپسگیری دستاوردهای انقلابی، بازسازی ماشین ضربه خورده دولت و راه اندازی دستگاههای استبداد و سرکوب و خفقان را در دستور خود گذاشته اند و در این راه از کشتار و زندان و شکنجه انقلابیون و ایجاد فضای ترور و ارعاب در جامعه ابا نداشته اند. در برابر این تعرضات ضدانقلابی، کارگران آگاه، جوانان انقلابی، زنان برابری طلب و انسانهای آزادیخواه، فداکارانه و قهرمانانه ایستاده اند؛ در حالیکه اپوزیسیون بورژوایی احزاب اسلامی، از لیبرالها و ناسیونالیستها و چپ سنتی و پوپولیست، نه از پس مقابله با اسلامیها برآمده اند و نه خود پرچمدار تحول خاصی در حیات اقتصادی و سیاسی جامعه در جهت تخفیف مصائب حادی چون بیکاری انبوه و سطح نازل معیشت کارگران و تهیدستان شده اند.
۳- احزاب اسلامی “النهضه” تونس و “اخوان” مصر، که آماده ترین جریان برای ایفای نقش اول ضدانقلاب بورژوائی هستند، در پناه حمایت ارتش و دولتهای غرب و عربستان و قطر با پلاتفرم “دمکراسی پارلمانی” و “صندوق رای” به قدرت سیاسی چنگ انداخته اند، بخشی از دستگاه دولتی سابق را تصرف کرده اند و علیه اعتصابات کارگری و تظاهراتهای توده های آزادیخواه و جوانان انقلابی بکار گرفته اند. همچنین با تکیه به صنعت مذهب و موسسات و شبکه های مذهبی موجود و بسط کارکرد آنها با کمکهای مالی قطر و عربستان، به تزریق توهمات و تعصبات مذهبی بیشتر در جامعه پناه برده اند تا از آن در خدمت قدرتگیری سیاسی خود بهره برداری کنند. اگر چه در این جدال، تناسب قوا به نفع بورژوازی چرخیده است، بااینحال ضدانقلاب بورژوایی ازجمله جنبش اسلام سیاسی و احزاب آن، تاکنون قادر به فرونشاندن تحرک انقلاب و تثبیت “نظم” و “قانون” به جای آن نشده اند. مساله اساسی هر انقلابی، مساله قدرت سیاسی حاکم در آن کشور است و این مساله پس از گذشت دو سال و چند ماه از انقلاب در تونس و مصر همچنان باز باقی مانده است.
۴- ادامه بحران اقتصادی در تونس و مصر و تلاش بورژوازی و حکومت احزاب اسلامی برای تحمیل پیامدهای آن بر شرایط کار و زیست کارگران و زحمتکشان، بیداد بیکاری انبوه بویژه در میان نسل جوانی که نه تنها توقعاتشان از انقلاب برآورده نشده بلکه از فشار بی امیدی و بی افقی معیشتی به تنگ آمده اند، سنگینی بار فقر و فلاکت بر گرده توده عظیم کارگر و زحمتکش، ناتوانی احزاب اسلامی “النهضه” و “اخوان” در پاسخگویی به کمترین توقعات و مطالبات کارگران و محرومان و ایجاد جزئیترین بهبود در عرصه های معیشت و اشتغال و غیره، فاکتورهایی هستند که بر متن فضای سیاسی پر از جنب و جوش و تحول انقلابی جامعه، شرایط اجتماعی و سیاسی مساعدی برای پیشبرد مبارزه در مسیر توقعات کارگران و مردم بپاخاسته فراهم کرده اند. در تونس و مصر کنونی، جامعه با همان معضلات اقتصادی و اجتماعی حادی روبروست که زمان حاکمیت بن علی و مبارک روبرو بود. بعلاوه، تلاش جنبش اسلامی در قامت روبنای سیاسی بورژوایی در تونس و مصر در تحمیل عقبگردهای بیشتر بر زندگی کارگر و زن و جوان این جوامع مدرن و امروزی، پتانسیل ادامه انقلاب و علیه حاکمیت احزاب اسلامی را قوت بخشیده است.
٥- هر میزان پیشروی انقلابی در تحقق توقعات و خواستهای مردم بپاخاسته، از اصلاحات فوری در شرایط معیشتی و بسط آزادیهای سیاسی و مدنی تا ایجاد تغییرات اقتصادی و اجتماعی رادیکال، در گرو اتحاد و انسجام صف پیشرو طبقه کارگر حول پرچم سیاسی مستقل طبقاتی با افق و استراتژی انقلاب کارگری است. مبارزات طبقه کارگر تونس و مصر در دوره بعد از سقوط بن علی و مبارک، اساسا به طرح مطالبات از “دولت” و کارفرما معطوف بوده و از نداشتن افق انقلاب کارگری و استراتژی کسب قدرت سیاسی رنج برده است. از آنجاکه طبقه کارگر نیروی اصلی هر تحول انقلابی در تونس و مصر است، نیاز به پرچم سیاسی کمونیستی، تحزب کمونیستی و آمادگی عملی پیشروان طبقه برای دخالت در جدال قدرت، از همیشه آشکارتر است. در این شرایط برای کمونیستها و فعالین رادیکال کارگری در تونس و مصر، ایجاد حزب کمونیستی پرولتری مدعی قدرت سیاسی و مسلح به استراتژی سازماندهی انقلاب کارگری بیش از هر زمان حیاتی است.
٦- تحولات انقلابی تونس و مصر به دو شیوه در جوامع دیگر شمال آفریقا و خاورمیانه و بقیه جهان بازتاب پیدا کرده است. اولا شروع خیزشهای توده ای در لیبی، الجزایر، بحرین، یمن، سوریه، اردن، مراکش، عراق و اقلیم کردستان عراق و بروز مواردی از اعتراضات اجتماعی شورانگیز الهام گرفته از “میدان تحریر”، در آمریکا، بریتانیا، اسپانیا و اسرائیل، نمودار بازتاب سریع این تحولات در فضای آماده انفجار جوامع دیگر، در بعد جغرافیایی وسیعی از منطقه و جهان بود. این بازتاب سریع و پردامنه، نشانه وجود روندهای بنیادی اقتصادی و اجتماعی مشابه در دل بحران جهانی سرمایه داری بود که پشت خیزشها و اعتراضات توده ای جریان داشت. ثانیا در واکنش به سقوط زودفرجام بن علی و مبارک توسط اراده انقلابی مردم بپاخاسته و گسترش زبانه انقلاب، یک اردوی ضدانقلاب فشرده توسط بورژوازی جهانی و منطقه ای شکل گرفت که از ریل خارج کردن خیزشهای انقلابی و کمک به غلبه ضدانقلاب بورژوایی بر آنها را در دستور تلاش و دخالت فوری و همه جانبه خود گذاشت.
٧- در پی تحولات دو سال اخیر و سپس دخالت قدرتهای جهانی و منطقه ای در گوشه به گوشه این تحولات، صفبندی جدیدی در آرایش قدرتهای بزرگ امپریالیستی و دولتهای منطقه شکل گرفته که هدف آن ترسیم مجدد نقشه ژئوپولیتیکی شمال آفریقا و خاورمیانه، در چارچوب جدال سالهای اخیر بر سر تقسیم مجدد جهان است. در یکسو آمریکا و غرب و دولتهای متحدشان در منطقه با محوریت ترکیه و عربستان و قطر و در سوی دیگر محور دولتهای روسیه و ایران و سوریه قرار دارند که از حمایت معین دولت چین هم برخوردارند. دخالت نظامی ناتو در لیبی برای از ریل خارج کردن موج اعتراض توده ای در لیبی، که به ساقط کردن رژیم قذافی و جایگزینی آن با رژیم مرتجع دیگری از همان نوع انجامید، اولین کاربرد صفبندی جدید منطقه ای در جدال بر سر تقسیم مجدد مناطق نفوذ قدرتهای بزرگ سرمایه داری در شمال آفریقا بود. دومین حاصل این صفبندی، از ریل خارج شدن خیزش مردمی علیه رژیم بشار اسد و شکل گرفتن یک جنگ ارتجاعی داخلی تمام عیار در سوریه، یک جنگ نیابتی میان رژیم حاکم و گروههای مسلح مورد حمایت محور غرب، ترکیه، عربستان و قطر است. هدف جنگ جاری در سوریه، تلاش این محور برای جدا کردن آن کشور از محور روسیه – ایران و الحاق آن به محور خود است. این جنگ از هر دو سو ارتجاعی که تا کنون بیش از هفتادهزار کشته و دو میلیون آواره قربانی گرفته است، نه تنها هیچ ربطی به اعتراض و مبارزه برحق مردم سوریه علیه استبداد وحشی رژیم اسد ندارد، بلکه تماما در جهت عکس آن و برای به حاشیه راندن آن برپا شده و ادامه یافته است. همچنین دخالت محور دولتهای غرب و متحدانشان در رویاروئیهای یمن به بند و بست جناحهای اپوزیسیون و پوزیسیون بورژوازی بر سر بازسازی رژیم استبدادی حاکم از راه حذف عبدالله صالح و جایگزینی او با معاونش انجامید، همچنانکه تحرک اعتراضی مردم بحرین علیه رژیم حاکم در منگنه رقابت جمهوری اسلامی و عربستان، حاشیه ای گردید و فرو نشانده شد.
۸- در پرتو تحولات اخیر و پیامدهای آن، معضلات تاریخی و مسائل قدیم منطقه خاورمیانه در قالبهای جدید طرح شده اند و در چارچوب شرایط تغییر یافته منطقه و جهان، راه حلهای نوین میطلبند. مساله فلسطین، نزاع دولتهای عرب و اسرائیل و مساله کرد ازجمله موارد مشخص و مطرح این معضلات هستند. حل عادلانه و کامل مساله فلسطین، به معنی پایان یافتن اشغال سرزمینهای فلسطینی از طرف اسرائیل و تشکیل دولت مستقل و کامل حقوق فلسطین، در عین حال کلید پایان یافتن نزاع دولتهای عرب و اسرائیل است که بیش از شصت سال منطقه خاورمیانه را دستخوش جنگ و جدال کرده است. راه حل عادلانه و کارساز مساله کرد در کشورهایی که دولتهای مرکزی آنها طی چندین دهه مردم مناطق کردنشین را زیر ستم و سرکوب سیستماتیک نگاه داشته اند نیز برسمیت شناختن حق این مردم تحت ستم در تعیین آینده سیاسی خود از راه مراجعه به آراء مستقیم آنها در رفراندم آزاد است. ما کمونیستها بعلاوه برای برقراری صلح پایدار در خاورمیانه، برای تحقق خاورمیانه و جهان عاری از سلاحهای کشتار جمعی مبارزه میکنیم. در این راستا برای پایان دادن به خصومت تاریخی ایجاد شده میان مردم منطقه و مردم جوامع غربی، تلاش خواهیم کرد؛ خصومتی که حاصل از اصطکاک منافع بخشهای مختلف طبقات حاکم کشورهای منطقه با دولتهای امپریالیست است، و تاریخا از یکسو توسط قدرتهای بزرگ امپریالیستی و هم پیمانان محلی شان تحمیل شده و از سوی دیگر توسط جنبشهای اسلامی و ناسیونالیستی منطقه دامن زده شده و با شعار “مبارزه ضدامپریالیستی” تزیین گردیده است.
۹- سیاست کمونیستی در قبال تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه و پیامدهای آنها، یک سیاست جانبدار پیگیر در راستای دخالتگری فعال در این تحولات در مسیر پیشبرد انقلاب کارگری در همه کشورهایی است که عرصه انقلابات و تحولات سیاسی هستند. هدف نهایی کمونیستها بنای خاورمیانه سوسیالیست در جهان سوسیالیست و در مسیر تحقق کمونیسم جهانی است. در عین حال تا زمانی که مناسبات سرمایه داری پابرجاست خط مشی عمومی کمونیستها در قبال انقلابات در حال جریان، دخالت پیگیرانه در همه عرصه های نبرد طبقاتی و پافشاری بر تداوم انقلاب و تامین حقوق پایه ای مردم بپاخاسته است. برقراری نظام سیاسی مبتنی بر دخالت مستقیم مردم در اداره جامعه، برقراری نظام سکولار و جدائی کامل مذهب از دولت، از آموزش و پرورش، از دستگاه قضائی و از قوانین جزائی و مدنی، برقراری برابری کامل زن و مرد، برقراری آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، تضمین حقوق و آزادیهای سیاسی و مدنی برای همه آحاد جامعه، تامین زندگی مرفه شایسته انسان برای همه شهروندان جامعه در راس این حقوق پایه ای است.
١٠ – کنگره ششم حزب حکمتیست بر هرچه فعالتر کردن عرصه دخالتگری کمونیستی در قبال تحولات انقلابی شمال آفریقا و خاورمیانه و حمایت از مبارزات مستقل طبقه کارگر آن جوامع تاکید میگذارد. در این راستا از هر تلاش و فعالیتی در راستای اشاعه افق و اهداف کمونیستی و عروج سیاست سوسیالیستی و حزب کمونیستی مدعی قدرت در صفوف طبقه کارگر در جوامع عرب زبان حمایت میکند.
کنگره ششم حزب کمونیست کارگری – حکمتیست
١٥ اردیبهشت ١۳۹٢ – ٥ مه ٢٠١۳