دوازدهم ماه ژوئن ٢٠١١
منتقدین عزیز بحث تحزب کمونیستی کورش مدرسی، کمی دقت! آنانیکه سوار بر اسب هوایی تصورات تمایزات خود با سایر چپ های ایران( در این زمینه مشخص) می تازید، کمی تعمق. مختلط کنندگان سطوح مختلف تشکیلات یک حزب علنی- غیر قانونی با تشکل های طبقه کارگر کمی تفکیک. تبعیدیان و خارج شدگان از مکانیسم سوخت و ساز مبارزه روزمره علنی و مخفی کارگر در محل کار و زیست، کمی اجتماعی به مساله نگاه کنید. تافته و بافتگان با کلافه سر در گم سنت های چپ حاشیه ای ایران، صورت مساله را سر جای خود قرار دهید؛ کمی اجتماعی و واقعی به خود نگاه کنید و تمایز خود را با سایرین با فاکت، آمار و ارقام، با معیار بهبود شرایط مبارزه و رفاهیات طبقه کارگر عملا بسنجید و نه با تمایزات نظری و ایدئولوژی. قهرمانان عبارت پرداز، با عبارات کشتی نگیرید و لطفا مقداری زمینی و مضمونی به دنیای واقعی و به این بحث ها رفتار نماید.
بالعکس زمانی که کورش مدرسی دبیر کمیته مرکزی حزب حکمتیست بود و هر چندگاهی بحثی را ارائه می داد که از بیرون حزب مورد انتقاد (اغلب غیر سیاسی) قرار می گرفت، این بار با تاخیر چند ماهه رفقا رحمان حسین زاده، حسین مراد بیگی و رضا دانش از اعضای کمیته مرکزی حزب قبل از هر جریان دیگری هرکدام طی نوشتۀ طولانی از زاویه منافع حزب! به نقد سمینار وی پرداخته اند. این بخش صمیمانه و با احساس مسوولیت برخورد به این سمینار هست، ولی در اثر فضای ایجاد شده جریانات دیگر هم شروع به بازخوانی داستانهای کهنه خواهند کرد. لذا موافقین و مخالفین این جهت گیری کورش در حزب، باید با آمادگی و حوصله به استقبال این وضعیت بروند.
دارد صورت مساله عوض می شود
نمی توان بند به بند به نوشته های طویل این رفقا پرداخت، در نتیجه با مخرج مشترک و محوری که آنان دنبال کردند می پردازم. اولا آن سمینار مربوط به یک حزب خاصی نبود. نقدی به کل جامعه، جریاناتی که خود را چپ می نامند یا جامعه آنها را چپ حساب می کند درخصوص بی ربطی با کارگر در قلمرو تلاش برای دادن ابزاری به فعالین کارگری و کمونیست ها در محل کارو زیست برای دخالتگری در امر تشکل یابی طبقه کارگر بود. سمینار سعی می کند صورت مساله در آنطوری که هست مطرح کند تا بتوان راهی برای معضل گسست کنونی احزاب کمونیستی با طبقه کارگر بیابد. حزب حکمتیست تنها یکی در میان آنهاست.
در ثانی، باید مشخص کرد آن سمینار راجع به تمایز نظری مکتب کمونیسم کارگری با ماباقی مکاتب، ترندها و گرایشات بورژوایی نبود. بحث تمایزات حزب حکمتیست با جریانات که خود را چپ می دانند در عرصه های مانند موضوع گیری ما در قابل ناسیونالیسم، جنبش دمکراسی خواهی، مذهب و اسلام سیاسی نبود. حتی راجع به تفاوت قلمروهای همه جانبه پراتیک یک حزب کمونیستی غیره قانونی، علنی و تبعیدی و با چهره نظامی کنونی حزب ما، با قلمروهای مبارزه کارگر در این زمینه ها نبود. هسته اصلی ریشه یابی علت گسست سیستماتیک چپ و کمونیسم معاصر با طبقه کارگر در پایه ترین سطح آن بود. سئوالاتی که آن سمینار جلوی تمام احزاب، سازمانها و محافلی که خود را چپ و دلسوز بحال کارگر می دانند قرار داده، کماکان بقوت خود باقی هستند. حزب ما چه پاسخی به آن سئوالات می دهد و چگونه به آن برخورد خواهد کرد، خود محک مهمی در امر کارگری یا غیر کارگری شدن حزب بمعنی متعارف است.
بنظر من، صورت مساله رویکرد کورش درست و پرداختن به آن برای همه کمونیستها از جمله حزب ما راه گشاه است. ولی چرا بجای قدردانی از آن تلاش، رفقای ما گارد گرفتند؟ از نظر منتقدین جواب روشن است، چون انتقادات کورش به نحوۀ پراتیک چپ در زمینه گسست احزاب کمونیستی به حزب حکمتیست نمی چسبد. بزعم آنان کورش مرز بین جریانات چپ را مخدوش کرده و فرقی بین حزب حکمتیست با بقیه نگذاشته است. بنظر من درست است در خیلی زمینه ها تفاوت طبقاتی و سیاسی بین خط مشی حزب حکمتیست با سایر جریاتات چپ ایران وجود دارد. درعرصه مبارزه نظری و تئوریک و شفافیت بخشیدن به تضاد منافع و تفکیک طبقاتی، ما به دست آوردهای دست یافته ایم. اما بالعکس نظرات منتقدین در عرصه تبدیل این دست آوردن ها به ابزار مبارزه روزمره پرولتاریا در محل کارو زیست فرقی با جریانات دیگر چپ نداریم. این عکس العمل خود نشاندهنده این واقعیت است که معضل گسست از طبقه کارگر به حزب ما هم مربوطه و به این خاطر قبل ازهر جریان دیگر رفقای مذکور گارد گرفتند. در زمینه مورد بحث (گسست) ما، مطلقا رد پایی پراتیک ما، بخصوص در زمینه سبک کار تا به حل معضل تحزب کمونیستی طبقه کارگر مربوط هست فرق آنچنانی وجود ندارد. تفاوت ما در اساس در مسائل نظری می باشد که توسط منصور حکمت و بخشا خود کورش تدوین شده اند. اما منصور حکمت همیشه منتقد پراتیک کردن حزب در زمان خود بود و بارها اظهار داشتند خط منصور حکمت در حزب نمایندگی نمی شد و وی تنها بود. این موضوع که چرا خط لنین با بلشویک ها تفاوت داشت و همه جانبه به درک و تلقیات آنها منجر نمی شد، یا چرا منصور حکمت که ظاهرا همه جایگاه ویژه وی را قبول داشتند معتقد بود خط وی در حزب نمایندگی نمی شد، بحث دیگری است که به مولفه ها و فاکتورهای زیادی بستگی دارد که در این نوشته من فقط وجود این تفاوتها را یاد آور می شوم و نه بررسی علل تمایزات بین آن رهبران با خط حزبی که خود در راس آن بودند.
رفیق حسین مرادبیگی در نوشته طولانی با نقل قولهای فراوانی از مارکس و منصورحکمت که خواسته حالت تئوریک به آن بدهد، نوشته است: “کسی امروز بعد از٢٠سال از کورش این انتقادات را قبول نمی کند، چون خودش در رهبری حزب بود”. قید “٢٠ سال” از نظر ایشان حکم می کند یا قبول کرد این ٢٠ سال کارمان بیهوده بوده است، یا ناموفقیت “شکست” را بپذیریم و یا اگر اینها نیست پس کورش مجاز نیست به آن شکل بعد از ٢٠ سال از گسست وکمبود حزب انتقاد کند! بماند، من سر در نمی آورم چرا باید تفاوت خط لنین و منصور حکمت را با حزبی که خودشان در راس آن بودند قبول کرد؟ ایشان معتقد هستند بحث کورش تقلیل گرایانه است که چپهای بورژوایی که آگاهانه و نه معرفتی انتخاب سیاسی کردند را چپهای نامیده که نه خود و نه سرمایه داری را می شناسند و آنها را با حزب حکمتیست که هم خود و هم سرمایه داری را می شناسد در یک کیسه کرده است.
اکثرا بیاد داریم وقتی منصور حکمت جزوه “در باره فعالیت های حزب در کردستان” را نوشت؛ چگونه اشخاصی گفتند حکمت تا راجع به جریانات دیگر اظهار نظر می کند منتقدی تیز، محق و حقیقت جو است، ولی هنگامی نقد اش پایی کومه له گرفت، فریاد زدند وای اشتباه میکنید! پندارید تاریخ تکرار می شود. بحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” کورش از جنس بحث های منصور حکمت و انتقاد امروز منتقدین از جنس انتقاد آن زمان است. یکی از دلائل نهادینه نشدن یک خط بخشا نتیجه مقاومت سنتهای دیگر در مقابل آن هست. این درست است که در تحلیل نهایی احزاب سیاسی بر اساس منافع طبقاتی انتخاب سیاسی می کنند، اما انتخاب سیاسی هر جریانات و محافل چپی در درون طبقه کارگر چنان سیاه و سفید یا یک خط مستقیم تصویر نمودن کاریکاتور کردن آن است. حزب کمونیست ایران چپ بود، کومله چپ بود و خود حزب ما چپ هستیم، اما هیچ کدام بمعنی متعارف کارگری نبودند و در زندگی روتین، عادی و روزمزه مبارزه کارگر با صاحب کار بی تاثیر. زندگی واقعی پرولتاریای ایران بهتر و بیشتر از ده کتاب تئوریک این حقیقت تلخ را به ما می گوید. و از این حکم کلی “احزاب سیاسی بر اساس منافع طبقاتی انتخاب سیاسی می کنند” نمی توان سر راست این نتیجه را گرفت چون جریانات مذکور کارگری نبودند، الزاما در کمپ جریانات بورژوایی قرار داشتند که آگاهانه انتخاب سیاسی می کنند. “چپ ایران نه خود و نه سرمایه داری را نمی شناسد” شامل حال خیلی از این جریانات و محافل چپ کارگری می شود. اینکه در تحلیل نهایی چپهای که نتوانند سیاست و تاکتیک کارگری و کمونیستی اتخاذ نمایند، بناچار شکست می خورند می تواند درست باشد. اما آگاهانه راه شکست خود را برنگزیده اند فرمول درستی جهت معرفی همه احزاب کارگری نیست. تحلیل “احزاب سیاسی آگاهانه انتخاب سیاسی می کنند” در مقایسه جنگ مکاتب اجتماعی – طبقاتی درست، اما در درون طبقه کارگر ده ها محافل وجود دارند از سر مغلوب شدن، مقهور شدن و غالب شدن افق بورژوایی بر آنها و زیر فشارشکست می خورند. تعداد زیادی از فعالین کارگری و اشخاصی هستند خود را چپ می دانند و واقعا با جریانات بورژوای تفاوت دارند که نه خود را درست می شناسند و نه سرمایه داری را. بنابر این راه حل درست مبارزه با بورژوازی انتخاب نمی کنند. باید آنها را چه نامید؟ تمام جوهر آگاهی طبقاتی در این است این خلا را پرکند. این چه اشکالی دارد جهت بیداری و آگاهی بیشتر از جانب ضعف و کمبود های خود انتقاد کرد و گفته شود “طبقه کارگر موقعیت و قدرت خود و پیچیدگی نظام سرمایه داری را نمی شناسد”؟
بحث رفیق رحمان حسین زاده سطوح مختلف سیاسی و پراتیکی را قاطی می کند. صورت مساله و وظایف یک حزب علنی غیر قانونی (مخفی) را با مساله تشکل هایی کارگری و کمک به شکل گیری آنها در زندگی عادی یکی گرفته می شود. برخورد کمونیستها با کارگران داریی گرایشات مختلف در درون طبقه با خود آن گرایشات در هیکل احزاب سیاسی و خارج از متن دینامیسم طبقه کارگر یکی فرض می کند. سازش ناپذیری کمونیسم با گرایشات و مکاتب فکری و ایدئولوژی بورژوایی را با تحویل نگرفتن و رفع مسئولیت کمونیستها در قبال اقشار متنوع احاد کارگر آلوده و معتاد با آن گرایشات در جنبش ترجمه کرده است. در نتیجه هیچ کدام سر جای خود قرار ندارند، نه وظایف حزب کمونیست علنی غیر قانونی (مخفی) کاری است که باید آنجام بدهد و نه رسته های متنوع اجتماعی غیر حزبی لشگر طبقه کارگر. وظایفی که باید انقلابیون حرفه ای در زمینه معرفی چهره عمومی حزب، اشکال ملیتانت مبارزه برای سرنگونی حکومت هر جای که آن نوع مبارزه را می طلبد، با مبارزه صنفی- علنی- قانونی – محلی در شرایط عادی و نرمال در محل کارو زیست تشکلهای کارگری مخدوش می شود. رحمان جنگ تئوریک را در زمین مبارزه صنفی و مبارزه صنفی را در جبهه جنگ تئوریک انجام می دهد (1). جنگ تئوریک را با بخشهای از احاد کارگر موکول می کند که در اساس کارشان تولید محصولات فکری و تئوریک نیست. اگر در بعد نظری کارگری آمد و در مدح جنبش دمکراسی علیه گرایش کمونیسم کارگری نقد کرد، من اجازه نمی دهم و می گویم رفیق عزیز! اشتباه گرفتید، دمکراسی طلبی امروز یکی از گرایشات بورژوایی است. مستقل بودن خود را نباید با بد و بیراه گفتن با احزاب سیاسی اثبات کرد. اگر زورمان نمیرسد ارتباط با احزاب سیاسی اپوزیسیون را غیره جنایی! کنیم، از آن طرف هم نباید با خود شیرین برای جریانی سعی در حفظ تشکل نمود. فعالیت تئوریک، متمایز کردن اهداف جنبشها مکانیسم دیگری دارد. اینجا عرصه تبدیل نوآوری مسائل تئوریک و نظری با پراتیک و تتبیق دادن آن دست آوردها در عرصه تشکل یابی و اتحاد طبقاتی رسته می باشد. عدم تشخیص بالانس این عرصه ها رفیق رحمان را به این نتیجه اشتباه راساده که کورش اهمیت شفافیت و تمایز کمونیسم کارگری از کمونیسم بورژوایی را تقلیل داده و جایگاه حزب کمونیستی برای پرولتاریا را کم اهمیت نموده است. رحمان از بس دلسوزی برای حزب کارگران، خودشان را نمی بیند و از سر اهمیت حزب ضرورت سایر تشکل های آنها برای پیروزی او را درک نمی کند. جای که لازم است بر ضرورت حزب پافشاری کرد امتداد تشکل های کارگری است. این تنها طبقه کارگر نیست که بدون داشتن حزب کمونیستی نمی تواند سلط سرمایه داری را بر اندازد، مهم تر از آن، حزب کمونیستی بدون انتگره شدن با طبقه کارگر هیچ وقت یک حزب اجتماعی برزگ نمی شود که قدرت را تصرف کند. منتقدین البته موافق حزب مقتدر هستند، اما فراموش می کنند حزبی می تواند قوی باشد که امیال و منافع سیعترین بخشهای جامعه و طبقه کارگر نمایندگی کند. در زندگی طبعی انتگره آنها باشد، شبکه ها و سازمانهای وسیع جامعه را در بر بگیرد. نه در ادامه فعالیت تاکنونی تمام هنرش این باشد همراه با بقیه همیشه توصیه کند: “بروید بسازید، متشکل شوید”!. باید سبک کاری داشته باشد در ساختن عملا آنجا حضور داشته باشد. مبتکر ایجاد تشکلها و ابزار رشد و گسترش آنها را عملا در اختیار جامعه بگذارد و از این طریق به سر چشمه قدرت خودیش یعنی با طبقه وصل شود. اینها پایه مادی و طبیعی یک حزب قدرتمند هستند.
فرض کنیم حزب ما با چپهای دیگر در زمینه مورد بحث تافته جدا بافته است. ولی شما که با عینک طبقاتی همه پدیده ها را نگاه می کنید، شما که با سایر چپها تفاوت دارید، راستی در تشکل یابی طبقه کارگر، در ایجاد سد علیه بیکاری در افزایش دست مزدها، برابری دست مزدها، برابری زن و مرد و پائین آوردن انسانی از چوب سه داره فرق کمونیزمتان با کمونیسم روسی در کجاست؟ می توانید ابژکتیو تفاوت خود را با سایرین ملموس نشان دهید؟ لطفا مرا چند باره به نوشته های منصور حکمت مراجعه ندهید، زیرا می توان ده تا درک متفاوت از آنها بدست داد. ظاهرا هر کسی منصور حکمت و متدش را با آن عینکی که خود بچشم دارد میبند. زندگی امروز طبقه کارگر تنها معیار درستی پراتیکی است که چه درکی از”عضویت کاگری و تفاوتهای ما” استنتاج شده است. اگر از فاصله دور به حزب ما نگاه کنید در این زمینه فرقی آنچنانی با دیگران احساس نمی شود. مبارزه با ناسیونالیسم در سطح عبارت پردازی به چه درد می خورد اگر نتواند آن را به ابزار دست پرولترها و زحمتکشان جهت زدودن تفرقه بین کارگر افغانی و ایرانی تبدیل نمایند. حزب ما اگر خود را از این چپ ها جدا کند و این انتقادات را بخود نگیرد، معیار تنها مسائل نظری نیست؛ بلکه در عمل و ابژه باید این تمایزات را نشان داد. از این نظر این دفاع وارونه شما از حزب حکمتیست است.
فرار از مساله بجای پاسخ
بحث ” …تحزب کمونیستی ” در درون جنبش طبقه کارگر برای گرایشات آن و کمونیسم در جامعه ایران می تواند راه گشاه باشد. مبحث طبقه کارگر و… بر سر اتحاد گرایش کمونیسم کارگری با گرایشات بورژوایی مانند ناسیونالیسم، لیبرالیسم و مذهب نیست. بحث “کمیته های کمونیستی” بر سر ایجاد جبهه ملی “ائتلاف” با مکاتب دیگرنیست، بر سر اتحاد با گرایش توده ایستی نیست، بحثی بر سر نحوه سازماندهی طبقه کارگر با گرایشات خود در محل کار و زیست، بنا به نیازهای زندگی کارگران با توجه به مقتضیات و درجه قدرت آنها در دفاع از منافع وی می باشد. “کمیته های کمونیستی” راه حلی برای کارگران با گرایشات سیاسی مختلف درون رسته در جهت اتحاد طبقاتی آنهاست. در نتیجه ادعای “تقلیل گرایانه” به این رویکرد درست نیست. این یک داده مورد توافق است که گرایش کمونیسم کارگری تنها یکی از گرایشات درون طبقه کارگر هست. ما با مکاتب دیگر شعار اتحاد نمی دهیم. جنگ مکاتب واحزاب سیاسی پشت آن مکاتب را در جایگاه خود خواهم کرد. اینجا مساله بر سر متحد کردن صفوف پرولتاریا با گرایشات درون آن حول گرایش کمونیستی در خدمت اتحاد طبقاتی وی است. هر کارگری آمد و خط حزب حکمتیست را پذیرفت خیلی خوش آمد، اما برای پیشرفت و اتحاد کارگری ما خرج خود را از کارگرانی که با ساز حزب ما نمی رقصند جدا نمی کنیم. آیا حزب حکمتیست برای کارگران غیره حزبی حرفی دارد یا پیش شرط هر اتحاد طبقاتی و دلسوزی این است که اول با خط حزب سمپاتی خود را نشان بدهد و بعدا رهنمایی حزب را دریافت نماید؟ طبقه کارگر اعم از کمونیست و غیر کمونیست آن جز طبقه ما و گردانی از لشگر طبقه کارگر و موضوع فعالیت کمونیستی ما هستند. باید برخورد ما به کارگرانی که دارایی افق یکی از گرایشات بورژوایی در درون طبقه هستند، از جنس برخورد ما با کارگران و مردم زحمتکش دارای گرایش خرافه مذاهبی هستند باشد. از منظره محدود دوست داشتن حزب به مساله نگاه می شود، در حالیکه مساله پیدا کردن ابزاری برای مبازره مواثر تر٣٠میلیون (با خانواده) پرولتاریا در ایران، غلبه بر پراکندگی و بی تشکل هست. کسی که راه حل تشکل یابی توده گیر و قابل برداشت توسط کارگران اعم از حزبی غیره حزبی، کمونیست غیر کمونیست نگذارد، از پاسخ به مساله فرار می کند و راه بدرد خوری هم جلوی حزب حکمتیست نمی گذارد. بحث مورد مناقشه هدف اش این هست بتوان ابزاری بدست جامعه بدهد که راه رشد و ترقی در روند مبارزه صنفی و سیاسی پرولتاریا با حکومت های سرمایه داری را تسریع نماید. مبارزه برای سرنگونی حکومت اگر بمنظور نهادینه کردن ارزشهای کمونیستی از مجاری و حیات کارگر نباشد به چه درد جامعه و حزب حکمتیست می خورد؟
ما با مکاتب بورژوای ناسیونالیسم، مذهبی و احزاب و حکومت های مذهبی بی رحم، بی تخفیف و قاطع برخورد می کنیم، اما با کارگر و زحمتکش معتاد با مذاهب در درون طبقه خویش، باحوصله، با دلسوزی و عطوفت رفتارخواهیم کرد. گرایش کمونیسم کارگری در مبارزه روزمره در محل کار و زیست باید با تجربه در پروسه مبارزه خود کارگران برا بودن، موائثر بودن راه حل خود را اثبات کند که چرا وسیله بهتری است. باین خاطر کارگر راه حل و توصیه های گرایش کمونیسم کارگری و نه گرایشات ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سایر گرایشات سرمایه دارانه انتخاب می کند. یعنی هم در بعد نظری و هم پراتیکی راه گشاه فائق آمدن بر اخلافات، پراکندگی و بی حقوقی آنها است. مثلا مسیر مبارزه ضد افغانی را چگونه باعکس خود تبیدل به اتحاد کارگر افغانی و ایرانی علیه سرمایه دار می کند. با الهام از راه حل کمونیستی می توان دست کارگر کرد، ترک، فارس و عرب را در دست هم گذاشت، اما با گرایشات ناسیونالیستی و مذهبی نمی توان این اتحاد را ایجاد کرد. برای تبدیل کردن راه حل خود به راه حل سایر کارگران آغشته با افق و داده های… تنه ما به تنه آنها می خورد. مبحث طبقه کارگر وتحزب کمونیستی خیلی وسیع و پردامنه تر است که حزب حکمتیست تنها یکی از چند جریان در جنبش طبقه کارگر تشکیل میدهد. منتقدین معتقد هستند “بی ربطی چپ با کارگر” بی مورد است، زیرا ما با بقیه فرق داریم. ما ” اسلام، حقوق کودک و حجاب- گایت راه کارگر، دمکراسی تعابری و واقعیات” و… کمونیسم کارگری بعنوان یک نظریه از پایه متفاوت با سایر مکاتب دیگر داریم. شعار روشن، دیدگاه های متفاوت، شناخت جامعه و طبقات و دیدن پدیده ها بصورت طبقاتی هویت ماست. این ها درست بشرطی که سطوح متنوع بحث قاطی نکنیم. اما هنوز شعار روشن، دیدگاه های متفاوت، شناخت جامعه و طبقات و دیدن پدیده ها بصورت طبقاتی موضوعاتی در قلمرو مسائل نظری هستند. عرصه نوآوری مسائل تئوریک و نظری یک چیز و تتبیق دادن دست آوردهای فکری و تئوریک در تشکل یابی و اتحاد طبقاتی رسته چیزی دیگر است. علیرغم داشتن ” اسلام، حقوق کودک و حجاب- گایت راه کارگر، دمکراسی تعابری و واقعیات” و کمونیسم کارگری بعنوان یک نظریه از پایه متفاوت؛ متاسفانه در رابطه با سوخت و ساز مبارزه روزمره کارگر با چپ های دیگر که اینها را ندارند فرقی نداریم. شعار “بروید بسازید” خود درگیرشدن در ساختن نیست. شعار “متشکل شوید” خود متشکل ساختن نیست، با عبارات به جنگ عبارات رفتن و دنیای واقعی را به گرایشات دیگر واگذار کردن است.
پیشترگفتم منتقدین مرز وظایف تشکیلات علنی حزب را با تشکل های علنی طبقه کارگری در شرایطی که رابطه با احزاب جرم! هست و باید غیره علنی باشد قاطی می کنند. تفکیک نکردن این دو، روشی فلج کننده برای دو طرف است. فعالین حزبی در نوشته های باسم و رسم حزب، با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی می توانند و باید به جلوی سفارتهای ایران و اجلاس محامی آنها در خارج بروند، تظاهرات کنند، کتب و مقاله بنویسند، سخرانی بگذارند و همیشه نوک تیز مبارزه برای سرنگونی حکومت باشند. ولی فعالین کمونیست غیر حزبی با نوع دیگری فعالیت سر و کار دارند. کارگران (احتمالا کمونیست) که نماینده منتخت کارگران برای افزایش دست مزد و غیره هستند، نمی توانند با مرگ بر جمهوری اسلامی با اسم رسم حزب بر سر میز مذاکره با نمایدگان حکومت در تهران بروند. پیدا کردن ظروف مناسب برای این کار ائتلاف و سازش با کسی نیست. شاید هر دو بیک میزان کمونیست باشند، اما در دو جبهه اهداف واحدی دنبال می کنند. آن یکی حزبی است و این یکی نیست. آن یکی امکان دارد اهداف، اسم و رسم حزب خود را پنهان نکند، این یکی در حال حاضر ممکن است اسم و رسم حزب را دست و پاگیر تشخیص بدهد و باید با متحد کردن صفوف خود، استفاده از شیوهای کار مخفی و علنی، توازن قوا و فشار مبارزات در محل تکیه نماید. ***
————————————————————————————————————————————-
(1) بخاطر اینکه سوء تعبیر نشود و هر رکن مبارزه کارگری سرجای خود گذاشته شود، همینجا مرزبندی خود را با ڱرایشاتی که در پوشش “کارڱر- کارڱری” ضرورت داشتن حزب کمونیستی برای طبقه کارگرانکار می کنند در ذیل تکه های از نوشته (پیوند با طبقه) از کتاب “پایان حزب کمونیست کارگری” درج می کنم:
…ڱرایشی در پوشش “کارڱر- کارڱری” غیر مستقیم دستور می دهد که کارگرحق ندارد مبارزه سیاسی بکند، حق ندارد حزب کمونیستی داشته باشد …کارڱر کارڱر ڱفتن برای بخشی از این محافل وسیله ای است تا زیر بار پذیرش مسئولیت بزرڱ ساختن حزب سیاسی- کمونیستی نروند و شانه خالی کنند، تا به این اندیشه عوامانه که ڱویا مبارزه کارڱری تنها در محیط کارڱری و در عرصه کارڱری است، هم وجدان خود و هم دینای بیرون را راضی کنند. اشخاصی از اینها در زمان مطرح شدن بحثهای ” حزب و جامعه” و “حزب و شخصیت ها” ١٣٧٧، کم شهامتی سیاسی و ترس از “وارد شدن به قسمت ڱود استخر” خود را زیر شاخ و برڱ سبزو رنڱین کارڱر کارڱری استتار کردند و بنظر خودشان از این مجاری راه شرافتمندانه تسلیم به وضع موجود برڱزیدند. تا اڱر نتوان در میدان مبارزه همه جانبه با بورژوازی بعد از فروپاشی “کمونیسم” نوع شوروری تعیین تکلیف کرد و کارڱر و کمونیسم را نمایندڱی، رهبری و پیروز کرد، حداقل با نشان دادن حسن همدردی و سمپاتی با کارڱر، وجدان خود را راضی کرده و خاک زمین بازی طبقه کارڱر را بوسید و به نام ایشان این میدان را ترک کرد. اما متاسفانه عقب نشینی به اینجا ختم و محدود نمی ماند و همین که به آن موقعیت افتادند هر ضربه ای از هر سوی به اتحاد کمونیست ها وارد شود، هر چه تفرقه به جنبش تحمیل شود، این ڱرایش کارڱر- کارڱری فرصت پیدا میکند تا در قالب دلسوزی بحال کارڱر از طرفی از کارڱر میخواهد از الڱوی ایشان پیروی کنند و نسخه راه حل بورژوایی خود را تجویز میکند و از طرف دیڱر برخورد اپورتونیستی، انحلال طلبانه در بیان، فرم و نسخه دیڱر اکونومیستی بنمایش بڱذارد: ” کسی غیر از خود کارڱر، کارڱر را درک نمی کند. به کسی اعتماد نکن، هیچ کس دلسوز شما نیست، هر کس در پی معامله و منفعت خودش است، بیهوده دلتان به کمک این و آن خوش نکنید. دنبال وعده و وعیدهای هیچ کس نباشید. باید کارڱر تشکل مستقل خود را داشته باشد”
البته این رهنمائی های “حکیمانه” زمانی که بحث تشکیل مجامع عمومی و بحث تشکل وتحزب و اعتماد به حزب حکمتیست و اعتماد به نفس خویش است به کارڱر توصیه می شود! از دور هویداست، وقتی بحث ضرورت کمونیسم است، این راهنمائی های “حکیمانه” غیر از ڱیج سری، پاسیفیسم و ناامیدی چیزی برای کارڱر به دنبال ندارد. چون منظورشان از این” به هیچ کس اعتماد و باور نکنید” ها این نیست که کارڱر به سیاستمداران، روزنامه ها، به TV ها، به نویسندگان، شاعران، سینماڱر، سلبرتی و کلا سیستم میدیا و کل دستڱاه مهندسی افکار عمومی بورژوایی باورنکنند و هر چه آنها شب و روزدارند علیه کمونیسم می ڱویند پروپاڱند و دروغ و تاریخ سازی است؛ در نتیجه آنها را باور نکنند، بلکه آنها همه هستند، توی دست و پا موج می زنند، اینها تماما سرجایشان هستند و کار خاصی به آنها ندارند. از ڱفتن این مسائل “باور نکنید ها و قبول نکنیدها” منظورشان چه مستقیم و چه غیر مستقیم این است که به کمونیسم، به مارکسیسم و به حزب کمونیست و به خودت اعتماد نکن.
جنبش کارڱری را فقط مبارزه صنفی معرفی میکند. اڱربحث رفتن به مدرسه است، کارڱر- کارڱری به کسی این را نمی ڱوید، وقتی بحث تبعیت کارڱر از مناسبات موجود است، باید کارڱر ساعت 8 صبح سرکار حاضر باشد، به کسی نمی ڱوید باور نکنید. سیستم آموزش و پرورش سرجایش هست، نیروهای ناسیونالیست و مذهبی و انواع تشکل های رسمی و غیر رسمی، دولتی و غیر دولتی، در قدرت و در اپوزیسیون هستند. مذهب در کلیه شئون زندڱی اجتماعی و خصوصی انسان وارد کرده اند. قبول هم نداشته باشید تا وقتی قدرت ندارید چیزی را تغیر نمی دهد و هیچ فرقی نمی کند. باید بچه هایتان به همان مدارس ببرید و آموزش ببینند که اداره اش دست ملا و دولت و کارفرما است، به سیستم بانکی بارو می کند آنجا وام می ڱیرد، به بلیط بخت آزمایی باور می کند که هر هفته به امید پولدار شدن یکی می خرد! سیستم اداره کنونی را قبول دارد و مشکلات اش با همسایه ها آنجا حل و فصل می کند و آنها توسط نظام تعیین شده اند. زندان، وکلا و نیروهای حافظ نظم “امر به معروف و نهی از منکر” و سیستم قضایی هستند. پس در این کارزار از کسی نمیخواهد علیه آنها شورش کند و یا حداقل با نیمه شهامتی که علیه حزب کمونیستی بکار می برد، به هیچ کس نمی ڱوید آنها را قبول نکنید و به هیچ کسی باور نکنید و به هیچ کس اعتماد نکنید. حتی لازم نیست کارڱر به آنها باور داشته باشد یا نه، آنها از طروق دیڱر خود را تولید و باز تولید می کنند و خود را سر پا نڱاه می دارند. و هر وقت منافعشان ایجاب کرده و میکند او را بی کارمیکنند چه باورکنند چه نکنند. پس چنانکه دیدیم همه هستند و آنچه نیست حزب قوی وتکیه ڱاه طبقه کارڱر باشد متاسفانه همه جا وجود ندارد، و ایشان به کارڱران توصیه می کند بهش فکر نکنید! چند فقره لیست بالا دوپهلو ذکر و قاطی تبلیغات خود می کنند تا زیاد ضد کمونیستی بنظر نرسد و آن ڱاه از کارڱر میخواهد به هیچ کسی باور نکند تا عملا در همان دایره ای که برایش تعیین کرده اند پار را خارج نکند و دست به ساختن حزب کمونیستی (حالا که موجود است به آن نپیوندد) و حزبداری نزند. تا بی دفاع و بی ابزار در مقابل سیستم منسجم بورژوایی، او نامنسجم، پراکنده وهر بخشش جای به تنهایی از حق حیات خود دفاع کند. تازه ڱناه تفرقه و پراکندڱی و این وضعیت را هم به ڱردن کسی دیڱر یعنی به ڱردن احزاب کمونیستی می ڱذارند. وقتی بحث بر سر حزب کمونیست است توصیه به هیچ کس اعتماد نکنید معنی اش اینست به کمونیسم و به خودت باور نکنید.
… کنه پیغام اش به کارڱر این است ” غیره سیاسی، غیره حزبی و غیره کمونیست بمانید تا به طبقه کارڱر خدمت کنید”! در زمانی باصطلاح همه از تحزب ڱریزانند، پاسیفیسم اش حتی تاجای پیش می رود که نه تنها به کارڱران توصیه و کمکی جهت متشکل شدن در حزب کمونیست نمی کند، بلکه آنچه بورژوا و مرتجعین به کمونیسم میڱویند با زبان دیڱری نشخوار و وجود احزاب کمونیستی را مسبب بدبختی های طبقه کارڱرمیداند. این روش بی منطق و غیره واقعی، جائیکه از ضرورت حزب کمونیست برای کارڱر به ناچارصحبت میکند “پیوند و رابطه” حزب با طبقه کارڱر را یا خیلی پیچیده و یا خیلی ساده، تا سطح روابط سلام علیک ڱرم محفلی باهم تنزل میدهد. یک جا رابطه یکطرفه(تنها وظیفه حزب) فرض می کند و یکجا دوطرفه که طرف دیڱر ” طبقه کارڱر” همیشه در نقش موجوداتی معصوم، صغیر و منزه وارد این “رابطه” می شود که قربانی سیاست “حزب و حزب بازی” کمونیست ها می شود و هر چه به سراش بیاورند و در اطراف اش هر چه بڱذرد، باز حزب کمونیست مقصر و او از وظیفه خود هیچ عدول نکرده است. اڱر طبقه کارڱر نقش خود را ایفا نکند، ادامه وضع موجود، کمونیسم وظیفه خاص و مبرمی در دستور کار این دسته نمی ڱذارد. او همیشه از نظر سیاسی هر استراتژی انتخاب کند یا از نوع بورژوایی انتخاب کند یا اصلا بی استراتژی باشد محق است، حزب کمونیست هم مرموز، ناحق، و نسبت به امر کارڱر مشکوک است که باید همیشه بیڱناهی خود را در محضر “طبقه کارڱر” ایشان اثبات کند. پیش شرط اثبات این خواهری-برادری هم انتقاد مداوم به حق و ناحق از خود است حتی بابت هر سهل انڱاری سیاسی طبقه کارڱر و از هر ناحیه دیڱری هم باشد، طبقه کارڱر درحزب کمونیست مهمان و ما صاحب خانه هستیم که از آنها دعوت میکنیم ولی آنها دعوت ما را نمی پذیرند. این خود نوعی تبلیغات و مبارزه علیه کمونیسم و دشمنی با طبقه کارڱر در قالب کارڱر کارڱری است.
در این بینش منشویکی کارڱر کارڱری، بار دیڱر طبقه کارڱر در نقش همه فن حریف ظاهر می شد که به همه چیز وارد است. نیازی به یادڱیری دانش و تئوری مارکسیستی ندارد، نیازی به سازمان و ستاد رهبری ندارد و نیازی به حزب کمونیست و مبارزه سیاسی ندارد. جنبش کارڱری یعنی مبارزه صنفی “تشکل های مستقل”. “تشکل های مستقل” خودش برای کلیه سطوح مبارزاتی کافی است. کسی نمی تواند به او خط و جهت بدهد. هر کاری بکند چون کارڱر است، پس “کارڱری” است. ایشان وفقط خودش می فهمد چه سیاستی کارڱری و چه غیر کارڱری و چه به نفع و چه به ضرراش است. هر موضع سیاسی که بڱیرد، هر شعاری که بدهد، هر تاکتیکی که انتخاب کند، کارڱری است و اصولا چون ایشان کارڱر است، از اشتباه کردن و تأثیر پذیری از ڱرایشات دیڱر و بدست ڱرفتن راه حل بورژوازی برای مشکلات سیاسی و اقتصادی مبرا و واکسینه شده است. بقیه در مورد منفعت وضرر تمام مسائل کارڱری و غیر کارڱری نظر مشورتی دارند. کاریکه برای بقیه دوستان می ماند این است که این “پیغمبر” راستی و حقیقت را ستایش کنند. طرفداری و دلسوزی بحال طبقه کارڱر، ڱویی مسابقه است که چه کسی بیشتر از بقیه می داند طبقه کارڱر بدبخت تر، زجرکشیده تر و زحمتکش تر از بقیه مردم است. و بازڱوکننده ترحم وار غیره سیاسی این بدبخت ها با زبانهای : شاعر به زبان شاعری، نویسنده به زبان نویسندڱی، نقاش به زبان نقاشی و احزاب هم به زبان فقیر نوازی و سیاسی و دیپلماسی. این سیاست منشویکی کارڱر کارڱری با هر زبان و سطحی ازدانش ” فیلسوفانه” بیان شود ماهیت آن عوامانه کردن علم رهایی طبقه کارگر یعنی کمونیسم برای جنبش طبقه کار است.
در نتیجه این درک من از تحزب کمونیستی طبقه کارڱر نیست و این درک، البته درک خود طبقه کارڱر و بخصوص کارڱر کمونیست ازطبقه کارڱر و موقعیت او نیست. این بیشتر درک خورده بورژازی عصیان زده و چپ فرقه ای و ڱرایشات خود بورژازی در جامعه بنام کارڱر است. این تعریف از کارڱر و بخصوص از پیوند حزب کمونیست و طبقه کارڱرغیرسیاسی و اخلاقی است. دو قطبی کردن حزب کمونیست و طبقه کارڱر به این صورت نادرست است. چون حزب کمونیست خود بخش پیشرو طبقه کارڱر و جامعه می سازند. بعبارتی دیڱر تقسیم کردن کار باین شکل یعنی ڱذاشتن (مبارزه سیاسی برای حزب کمونیست) و ( مبارزه صنفی- اقتصادی برای طبقه کارڱر) نادرست است. مبارزه طبقاتی مبارزه سیاسی نیز هست. حزب کمونیست دست آورد خود آگاهی طبقه کارڱر است. طبقه کارڱر در حین مبارزه صنفی موظف به مبارزه سیاسی و باید حزب داشته باشد و حزب کمونیست در حین مبارزه سیاسی در جهت انقلاب مداوم به سوی سوسیالیسم، موظف به مبارزه اقتصادی و رفرم برای بهبود هر روزه در زندڱی فیزیکی و معنوی طبقه کارڱر و جامعه است. در این قلمرو شاید مکان و سازمان و نوع فعالیت هر واحدی از اردوی پرولتاریا در مقایسه با بخش دیڱر وشرایط دیڱر فرق کند، اما ماهیت و خصلت نوع مبارزه در هر دو عرصه یکی است و هر دو عین هم و به شکل مساوی موظف به اجرای نقش خود در هر دو جبهه مشترک هستند. حزب خود بخش تحزب یافته طبقه کارڱر است که بابخش دیڱر آن که تحت تاثیر راه حل بورژوایی رفع مشکلات طبقه کارڱر است و از ایشان می خواهد به کمونیست ها نپیوندند، مدام درحال جدل و یالوڱ میباشند تا حرف صاحب کار و بورژوازی را در پوشش دیڱری تکرار نکند.