تلخیصی از سخنرانی در نشست با جمع کادرهای حزب در لندن
تخریب تحزب کمونیستی توسط شورشیان دسامبر، کورش مدرسی و جمع 4 نفره دفتر سیاسی با برگزاری تجمع ساختگی در تاریخ 18 و 19 دسامبر تحت نام جعلی “کنگره” به مقصد نهایی خود میرسد.آنها با برگزاری آن تجمع به جدایی خود از حزب حکمتیست رسمیت میدهند. در طول اینمدت بارهابه آنها راه نشان دادیم که از این مسیر پرهیزکنند. ارائه راه برون رفت حزب توسط پلنوم فوق العاده (پلنوم 23) اساسی ترین پیشنهاد بود که به آن جواب مثبت ندادند. به دنبال تلاش کردیم در پروسه انتخابات نمایندگان کنگره پنجم حزب شرکت کنند که آن را تحریم کردند. به جای اینکه جواب اصولی سیاسی و سازمانی به راه حلهای پیشنهادی بدهند، با ادامه جوسازی و فضاسازی به حرکت تخریبی و حزب شکنانه خود ادامه دادند.
تخریب تحزب یا حفظ تحزب محور جدال ایندوره
عنوان فوق بیان کننده محوری ترین اختلاف سیاسی و مبنای جدال ایندوره بوده است. پافشاری ما بر این حقیقت گویا پافشاری بر اختلاف سیاسی نیست و ما “یکجانبه” به حزبیت و موازین اساسنامه ای چسبیده ایم و به “اختلافات سیاسی” نمی پردازیم. به این تصویر وارونه از اختلاف سیاسی و نگرش محدود از جایگاه حزبیت کمونیستی بر میگردم. تا آنجا که جمع شورشیان دسامبر رواج دهنده این ضد حقیقت هستند، به این دلیل ساده است که مرتکب خطای سنگینی علیه تحزب کمونیستی به عنوان یک پایه هویتی جنبش کمونیستی و حکمتیستی ما شده اند و از قبول مسئولیت آن سر باز میزنند. برای فرار از این واقعیت به هر ضد حقیقتی پناه میبرند. در کل این پروسه دوماهه مخدوش کردن مرز بین حقیقت و ضد حقیقت از آزاردهنده ترین روشهای سیاسی و عملی آنها بوده است. این ضد حقیقت ها را باید شکافت و نقد کرد. خاصیت نگرش و نقد کمونیستی این است که پرده گمراه کننده ای که حول جوهر واقعی هر پدیده ای کشیده میشود را، تشخیص دهد و دور بیاندازد و بگوید اصل ماجرا چیست. دردنیای وارونه سرمایه داری، شب وروز مشغولند و نود و نه درصد ضد حقیقت را به جامعه حقنه میکنند. هنر کمونیستها و نقد کمونیستی اینست که پرده های خرافی را از روی این ضد حقیقت ها برمیدارد و اصل حقیقت را شفاف بیان میکند. درجریان تحولات درون حزبی آن زمان که ضد حقیقت را رواج میدهند، نقد کمونیستی باید افشاگر این پدیده باشد. در تحولات اخیر از جمله این ضد حقیقتها، بهانه کردن “پلاتفرم دفتر سیاسی حزب” برای توجیه کردن اقدام به “شورش” و تخریب حزب بود. ما هیچوقت این بهانه را نپذیرفتیم و به فشارهای وارده به این بهانه تن ندادیم. امروز بیش از هر زمانی روشن است که بهانه ای پوچ بیشتر نبود.
ضد حقیقت دیگری که اینروزها به دست گرفته اند، این است که گویا در حزب اختلاف نظر وجود داشته و ما سکوت کرده ایم؟!. این ادعای کذب در خود متناقض است. اگر اختلاف نظر بوده، که بوده، دو طرف و گاها سه طرف داشته است. اگر مباحث یکطرفه بوده، این دیگر اختلاف نظر نیست.این ادعا جعل است. در این حزب اختلاف نظر وجود داشته و سابقه و مقاطع مهم و غیر مهم خود را دارد. در ادامه این مبحث و در بخش دوم به سابقه و محورهای تعیین کننده آن و ماتریال و اسناد آن میپردازم. اما تمام بحث من اینست که آن اختلاف نظرات سیاسی از جمله در مورد اوضاع سیاسی ایران، و پلاتفرم و چگونگی کار درعرصه های مختلف اگر چه مبنای صفبندی سیاسی در حزب بوده، اما توجیه گر طغیان ضد حزبی و پلاتفرم “زنده باد کودتای” آنها نیست. با پناه بردن به اختلاف سر آن موضوعات، اختلاف پایه ای تر و اساسی تر را پرده پوشی میکنند. این پرده را باید برداشت و افشاء کرد.اختلاف سیاسی تعیین کننده تر و اساسی تر نحوه برخورد به تحزب کمونیستی است. اختلاف بر سر حزبیت کمونیستی و یا انحلال طلبی و ایجاد فرقه نظری و سکت غیر اجتماعی است. این اختلاف پایه ای و هویتی است. این اختلاف به قدمت جنبش کمونیستی و به قدمت جنبش کمونیسم کارگری است و به ویژه دردوره بعد از درگذشت منصور حکمت ، در جریان موسوم به کمونیسم کارگری انحلال طلبی و سکت سازی به نام کمونیسم کارگری موضوعیت پیدا کرده است. یک وجه مهم کار ما اینست که کمونیسم حکمت را از زیر آوار این انحلال طلبی سکتی بیرون آوریم.
در این مدت در یک سوی این جدال، جمعی را می بینی که به موقعیت اقلیت در رهبری حزب افتاده اند، با عدم تحمل، حال با هر توجیهی بعد از پلنوم 22 کار شکنی ها را شروع میکنند، در قدم اول سیاست بایکوت انتخاب ارگان نشسته رهبری یعنی هیئت دایم را دارند. خود برای برعهده گرفتن مسئولیت در آن کاندید نمیشوند و به کسانی که کاندید این ارگان بودیم رای نمیدهند. در عرصه هایی که مسئولیت داشتند، مانع تراشی میکنند. جلسه رسمی دفتر سیاسی را ترک میکنند، در عملکردی باورنکردنی،”رهبری” خود گمارده تعیین کردند و در خیالات خود رهبری رسمی و منتخب را منحل اعلام کردند.سایتها و خزانه مرکزی و اموال حزب را مصادره کردند، نشریه موازی منتشر میکنند، تجمع محفلی و دلبخواهی به نام “کنگره”در مقابل کنگره رسمی و قانونی حزب قرار میدهند.
در مقابل خطی هست و ما به مثابه مدافعینش که مداوما بر تحزب و حزبیت، رسمیت ساختارها و ارگانها، دفتر سیاسی، پلنوم و کنگره رسمی و انتخابات برای آن، کانالیزه کردن جدالهای سیاسی در مکانیسمهای حزبی و بر پایداری حزب پافشاری کرده است. با ایستادگی و روشن بینی حزب را حفظ کرده است. در نتیجه در دو سوی این صفبندی یکی تخریب تحزب و تعرض به همه ابعاد حزبیت و دیگری حفظ و پایداری حزب و ادامه کاری آن را سیاست خود کرده اند. این محوری ترین اختلاف ایندوره بوده است.
این اختلاف محوری در جنبش موسوم به کمونیسم کارگری سابقه دارد. پیش کسوت تخریب تحزب اینها نیستند. اینها دنباله روان مستاصل و در عین حال افراطی حمید تقوایی و آن جمع از رهبری وقت حزب کمونیست کارگری هستند که سال 2004 با دور زدن پلنوم رسمی و قانونی کمیته مرکزی و فراخواندن دلبخواهی تجمعی تحت نام “کنگره 5” تعرض به کل پدیده حزبیت را جاری کردند. تخریب حزبیت را پایه گذاشتند. این پدیده زشت را پایه گذاشتند که هر وقت در اقلیت افتادی با توجیه “اختلاف نظر سیاسی”، میشود حزب را دورزد و بی ارزش کرد. حزب برای سنت سکتی و غیر حزبی ای که سال 2004 و ایندوره در دسامبر 2011 با آن روبرو شدیم، برای سنتی که حزبیت سیاسی کمونیسم وبال گردنش است، یک ساختار غیر حزبی متعصب و فرقه ای حول عقاید و نظرات “قائد و رهبر” است.نقد آن عقاید و نظرات و آن رهبر “خط قرمز” است و هر وقت لازم شد، به سادگی میتوانند مصوبات و موازین و ساختارهای حزبی انتخابی را دور بزنند.کورش مدرسی و جمع 4 نفره هوادار او در دفتر سیاسی آنزمان، خود در مقابل تخریب تحزب بودند و امروز بدون اینکه خم به ابرو بیاورند، انتخاب دیگری کرده اند و با اتکا به همان سنت و داده، جسارت پیدا کرده اند که شکل “طغیانگرانه” همان پدیده را به نمایش بگذارند.
بی دلیل نیست که امروز وقتی لیدر حزب کمونیست کارگری ایران، حمید تقوایی در مورد این پدیده درون حزب ما صحبت میکند، تخریب تحزب از طرف کورش مدرسی و طرفدارانش جایگاهی در سخنرانی طولانی و خسته کننده اش ندارد. دلیلش روشن است چون اقدام 8 سال قبل حمید تقوایی و امروز کورش و سمپاتهایش از یک جنس اند، این دومی ها از اولی ها جسارت دست بردن به این اقدام را به عاریت گرفتند و اما “مبتکرانه” آن سنت را تا اعلام “رهبری خود گمارده” و سر دادن شعار “زنده باد کودتا” ارتقا دادند. به دلیل همین فصل مشترک است که حمید تقوایی هم در توضیح این شکاف تحمیل شده بر حزب ما، به تکرار ملال آور و سر و دم بریده اختلافات سیاسی 8 سال قبل در حزب کمونیست کارگری برگشته است. مباحثی که همانموقع جواب خود را گرفته اند و نظرگاه طرفین و هر فردی در آن مشخص است. حمید تقوایی و جمع رهبری آن وقت حزب کمونیست کارگری با آجندای خود ناشیانه میخواهند از فضایی که کورش مدرسی و هوادارانش در دفتر سیاسی به حزب ما تحمیل کرده، حقانیتی برای رفتار گذشته خود دست و پا کنند، که نه آنوقت و نه امروز حقانیت نداشته و ندارند.
در نتیجه گیری تا اینجا تاکید میکنم ، آنچه اینها مرتکبش شده اند، تلاش برای تخریب تحزب کمونیستی در همه ابعاد آن است، اقدامی که حمید تقوایی بابش کرد و کورش مدرسی تکاملش داد.
جریانات و کسانی که در این ماجرا حتی طرف مقابل ما را محکوم میکنند، اما ایستادگی ما در مقابل “تخریب تحزب کمونیستی” را به چسبیدن به “قوانین و موازین ” تقلیل میدهند و یادآوری میکنند که گویا ما به اختلافات سیاسی و نقد نظرات نمی پردازیم، ما یادآوری میکنیم، تخریب تحزب و قید حزب را زدن یک اختلاف پایه ای تر ازاختلاف نظر سیاسی در مورد مثلا روند اوضاع سیاسی ایران و این یا آن سند و قطعنامه و … است. چون تحزب کمونیستی برای ما صرفا قوانین و موازین اساسنامه ای نیست، که البته آنها هم هست و مهمند. تحزب کمونیستی یعنی آن پدیده چند وجهی که قبل از هر چیز ظرف اتحاد و دست در دست هم گذاشتن کمونیستها، ظرف به هم بافتن گرایش کمونیستی طبقه کارگر و سازمانیابی آن، ظرف اتکای کمونیستها به همدیگر و ایجاد صف محکم در مقابل بورژوازی، تجسم حزب کمونیستی مربوط به جامعه و مدعی قدرت سیاسی در مقابل خیل ریز و درشت بورژوازی، ابزار گام به گام حرکت کردن برای تحقق انقلاب کارگری و اهرم قدم به قدم مبارزه برای ایجاد بهبود در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر و صف آزادیخواهی و برابری طلبی است. این تصور ما از تحزب کمونیستی است که سه دهه برای ایجاد و پایه گذاشتن و صیقل دادن تاکنون آن هزاران کمونیست برایش تلاش کردند، زندان و شکنجه و اعدام و مبارزه اقتصادی و سیاسی و نظامی را تجربه کردند. همانند مردمک چشم مواظبتش کردند، از دهها تند پیچ عبورش دادند. برایش اساسنامه و قوانین و موازین وضع کردند، ماحصل آن حزب حکمتیستی است که در جامعه ایران نقطه اتکا و امید بسیاری از کارگران کمونیست و کمونیستها در داخل و خارج کشور است. آنوقت یک جمع غیرمسئول نسبت به این روند و این تاریخ و این پدیده عزیز بنا به مصلحتشان و اینکه دوست ندارند، اقلیتی در حزب باشند، طبق فرمول انقلاب ایدئولوژیکی ” قائد” تشخیص میدهند، که عبارت “تغییر ریل” در پلاتفرم ارائه شده رهبری آنها را مجاز به تعرض به این حزب مشخص کمونیستی و به اعتقاد من از این طریق به کل ابعاد تحزب کمونیستی و دستاوردهای آن میکند. آنگاه که در اجرای پروژه تخریب شان ناکام میمانند، پشت اختلافات سیاسی قایم شده و به یاد اختلافات سیاسی قبلا گفته شده دوطرف به شهادت اسناد ارائه شده موجود میافتند. آن وقت با چهره “محترم” سیاسی از ما بحث و مبارزه ایدئولوژیک میخواهند. متاسفانه بخشی از جنبش و احزاب ما و بخشی از جریانات و فعالین چپ این صورت مسئله عوضی را از آنها پذیرفته اند و انتظاردارند ماهم این یاغی گری ضد حزبی را فراموش کنیم و فعلا با آنها برای روشن کردن اختلاف نظرات سیاسی دیالوگ بکنیم. اما نگذاشتیم و نمیگذاریم صورت مسئله را عوض کنند. ما با مقابله روشن و قاطع در مقابل تخریب تحزب و انحلال طلبی ای که میخواهند رواج بدهند، میخواهیم به یک معضل پایه ای تر در جنبش و حزبمان پایان دهیم. میخواهیم بار دیگر این را جا بیندازیم که تحزب کمونیستی بخش هویتی جنبش ما است، تعرض به آن جرم سنگینی است و مرتکبین آن باید پاسخگو باشند و پاسخ محکم بگیرند. باید کاری کرد در جنبش و حزب ما جریانی و کسی به آسانی جسارت تکرار سناریوهای دور زدن حزب مشابه سال 2004 و یا در شکل افراطی اقدام “شورشیان دسامبر 2011” را نداشته باشد.واقعیت اینست اگر استانداردهای تحزب کمونیستی بالا بود، اگر ارزش و جایگاه هویتی تحزب کمونیستی سرجای خود بود، اگر این خودآگاهی کماکان سرجای خود بود که همزاد افق و استراتژی و سیاست کمونیستی و دنیای بهتر، حزبیت کمونیستی حیاتی است و بدون آن کمونیستها قدم از قدم نمیتوانند بردارند، امروز میبایست در صفوف جنبش کمونیستی کارگری و حتی چپ، گارد بسیار محکمتری در مقابل “شورشیان دسامبر2011” وجود میداشت. میبایست خواسته شود که بدوا سازماندهندگان و مجریان این “طغیان ضد حزبی” به شفافترین شیوه مورد مواخذه حزبی قرار گرفته و تنبیه شوند، نه اینکه ما تحت فشار باشیم که آنها را به عنوان “بخشی از رهبری” و طرف حساب سیاسی قبول کنیم و سر “اختلافات سیاسی” با آنها بحث و مبارزه ایدئولوژیک داشته باشیم. در این رابطه مثالی بزنم سال 1989 میلادی آنزمان که کمیته رهبری وقت کومه له با مسئولیت دبیر اول آن سازمان، فقط یک جلسه غیر قانونی مشهورکمیته رهبری و مسئولین را علیه رهبری وقت حزب کمونیست ایران برگزار کرد، پلنوم 16 آن حزب موضوع را بررسی کرد و کمیته رهبری وقت کومه له و دبیر اول آن سازمان موظف به استعفا شدند و تازه بعد از آن بحث سیاسی با آنها موضوعیت پیدا کرد. در مورد کورش مدرسی و “شورشیان دسامبر 2011” هم از همین الگو میبایست پیروی میشد. اما متاسفانه به دلیل عقب گرد عمیقی که به تحزب کمونیستی ما تحمیل شده، در این مقطع امکان پافشاری بر اجرای این روش کمونیستی و حزبی در مقابل سردمداران “شورش دسامبر” وجود نداشت.
کورش مدرسی و سازماندهی شورش دسامبر
کورش مدرسی معمار و سازمانده اصلی شورش دسامبر 2011 علیه حزب حکمتیست است. صرفنظر از شواهد دیگر، نوشته “حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد” مانیفست او در حمایت از “شورشیان دسامبر” علیه دفتر سیاسی و رهبری منتخب حزب بود. قید کردن ناشیانه تاریخ پانزدهم دسامبر بر نوشته ای که در همان چهاردهم دسامبر به فاصله کوتاهی بعد از اعلامیه گروه پنج نفره شورشی عضو دفتر سیاسی منتشر شد، تنها نمایانگر رفتار توطئه گرانه ای است که در این ماجرا وجود داشته است. این اقدام کورش مدرسی بدون پیشینه نبود. او از مقطع کنگره چهارم از عضویت در رهبری حزب حکمتیست کناره گیری کرد. بر خلاف ادعاهایش بسیار زود کار شکنی علیه رهبری منتخب پلنوم نوزدهم حزب را شروع کرد. این واقعیت را هضم نکرد که حزب رهبری رسمی و سیاسی منتخب دارد. به رهبری غیر رسمی و معنوی خارج از چارچوب ارگانهای رهبری احتیاج ندارد. به فاصله کوتاهی بعد از کنگره با نوشته “نقطه سرخط” به زعم خودش رهبری حزب را در مقابل “انتخاب” قرار داد. دبیر کمیته مرکزی و اکثریت کمیته مرکزی مسیر سیاسی مورد نظر نقطه سرخط او را انتخاب نکردند. اما اقلیتی در کمیته مرکزی هوادار روش و سیاستهای او بودند. این کشمکش در هیئت دبیران حزب به دنبال کنگره چهارم شروع شد و شکافی را به حزب تحمیل کرد. در ادامه این کارشکنیها در قدم بعدی و در اقدامی غیر معمول، طی نامه ای به کمیته مرکزی اعلام کرده بود، چنانکه مصوبه ای از پلنوم پانزدهم حزب در مورد کار حزب در کردستان تغییر کند، علنا در مورد آن خواهد نوشت. دبیر کمیته مرکزی و رئیس دفتر سیاسی و اکثریت دفتر سیاسی علیه این نامه او موضع گرفتند. پلنوم بیستم حزب هم آن را در دستور نگذاشت. نهایتا در پلنوم بیست و دوم حزب آن مصوبه پلنوم پانزدهم خلاف جهت سیاسی مورد نظر کورش مدرسی تغییرکرد.
سمینار “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” از جانب او پایه های انحلال تحزب کمونیستی را تئوریزه کرد و فراکسیون غیررسمی هوادار سیاستهای او در کمیته سازمانده با حمایت بخشی از هیئت دبیران حزب خودسرانه آن را در نشریه کمیته سازمانده منتشر کردند. شکاف بالای حزب را عمیقتر کردند. این سیاست انحلال طلبانه به دلیل مخالفت اکثریت دفتر سیاسی و کمیته مرکزی هیچگاه به سیاست رسمی حزب تبدیل نشد. به علاوه این مبحث با نقد جدی و کمونیستی چند نفر از اعضای رهبری عملا به حاشیه رانده شد. حاصل آن حاشیه ای شدن بیشتر سیاست مورد نظر او و هواداران او در حزب بود. کورش مدرسی به جای جوابگویی به نقدهای بحث “تحزب” ش به نامه نگاریهای تشکیلاتی و کارشکنانه ادامه داد. در فاصله کوتاهی قبل از پلنوم بیست و یکم سه نامه اعتراضی تشکیلاتی برای هیئت دبیران و پلنوم فرستاد. نامه اولش از جانب ارگان هیئت دبیران، حتی آن بخش که سمپات سیاستهای او بودند، جواب گرفت و نامه بعدی آن توسط دبیر کمیته مرکزی جواب گرفت و نامه سوم و آخرین نامه اش قبل از پلنوم بیست و یکم، تحت نام “انتخاب کنید” از خود آن پلنوم جواب گرفت. انتخاب مورد نظر کورش مدرسی صورت نگرفت. در فاصله بین پلنوم بیست و یکم تا پلنوم بیست ودوم متوجه شد، که اکثریت کمیته مرکزی با او همراهی ندارند، به همین دلیل و به قول خودش به نامه نگاری ادامه نداد.
پلنوم بیست ودوم به دنبال مباحثات شفاف و روشن سیاسی در مورد تحولات سیاسی ایران و در مورد آرایش رهبری حزب، هواداران خط کورش مدرسی در رهبری حزب را به موقعیت اقلیت سیاسی و تشکیلاتی انداخت. تناسب قوای بین خطوط سیاسی به هم خورد. از آن لحظه جمع اقلیت دفتر سیاسی هوادار کورش مدرسی و خود او نتوانستند موقعیت جدید را هضم کنند. شروع کارشکنیهای سیاسی و تشکیلاتی تا ترک جلسه دفتر سیاسی و سازماندهی شورش 14 دسامبر عکس العملی در مقابل روند تنزل یافته سیاسی و تشکیلاتی خطی بود که به خط کورش موسوم است. بر بستر چنین زمینه یکساله ای کورش مدرسی معماری شورش دسامبر 2011 را به عهده گرفت.
اینجا میخواهم بر این نکته تاکید کنم آنچه کورش مدرسی و جمع چهارنفره هوادارش در 14 دسامبر 2011 سازمان دادند، تماما پدیده ای خارج از چارچوب سنت و مناسبات کمونیستی و موازین تحزب کمونیستی است. شورشیان دسامبر برای پیشبرد مقاصد و اهداف خود به سنت جنبش و احزاب بورژوایی آن هم در کشورهای عقب مانده متکی شدند، که نه به مسیر شفاف سیاسی برای متحقق کردن اهداف خود، بلکه به “فضا سازی و طغیان و شورش و گروکشی و توطئه” و در هر جایی اندک قدرتی داشته باشند به “کودتا” دست میبرند. کورش و جمع چهار نفره نه امکانات و نه جسارت سازماندهی کودتا را نداشتند، اما بر اساس محاسبات غلط به ماجراجویی تشکیلاتی دست زدند که در همان قدم اول با سد محکم و مقابله اکثریت کمیته ها و ارگانهای حزبی و کادرها و اعضای حزب جواب گرفتند و ناکام ماندند. شخصا چنین سرنوشتی را برای کورش مدرسی و جمع چهار نفره دفتر سیاسی پیش بینی نمیکردم، به این لحاظ عمیقا متاسفم.
هدف من از ارائه بخش اول این سخنرانی، این است که بگویم تخریب تحزب کمونیستی پلاتفرم کورش مدرسی و جمع چهار نفره دفتر سیاسی بود. این اساسی ترین اختلاف سیاسی و محورجدال حاد این دوره بود. اگر این موضوع جا افتاد، آنوقت به محورهای دیگر اختلاف سیاسی که در رهبری حزب حکمتیست وجود داشته و به ویژه از مقطع کنگره چهارم تاکنون صف بندی روشن سیاسی حول آن به وجود آمده است، باید پرداخت. در بخش دوم این سخنرانی به محورهای اختلاف سیاسی و سابقه و ابعاد و نتایج آن میپردازم.
رحمان حسین زاده