مقالات

ناسيوناليسم كرد دنبالچه بلوك بندىهاى ارتجاعى خاورميانه جمال كمانگر

يكی از قديمى ترين معضلات خاورميانه “مسئله كرد” است كه در ١٠٠ سال اخير لاينحل باقى مانده است. مسئله كرد در هركشورى ويژگی خود را دارد و راه حل آن نیز مُهر چهارچوبهای سیاسی مشخص آن كشور را بر پيشانى خود دارد. همين مسئله باعث شده است كه جنبش ناسيوناليستی كرد علي العموم و احزاب مختلف آن تاکنون نتوانسته اند سياست مشتركى براى حل مسئله كرد در پيش بگيرند. سياست “جنگ، مذاكره، جنگ” سياست شناخته شده و سنتی بخشهاى مختلف جنبش ناسیونالیستی برای شریک شدن در قدرت است. ارتزاق جنبش ناسيوناليستى كرد از شكاف دولتهاى منطقه شاخص اصلى بقاى آنهاست. انتگره شدن بورژوازى كرد با باصطلاح “ملت بالا دست” در دهه های اخیر، پديدار شدن سرمايه داران گردن كلفت كرد که شریک تجاری و اقتصادی دولتهای مرکزی هستند، محدوديتهاى زيادى به بخش اپوزیسیونی اين جنبش تحميل كرده است. هر چند در نهايت بخش ميليتانت و روشنفكران ناراضى كرد در خدمت بورژوازى خودى هستند اما هنوز از جايگاه خود در تقسيم بندى قدرت و ثروت رضايت ندارند.

زندگی در شكاف دولتهاى خاورميانه امكانت مالى و لجستيكى فراوانى براى احزاب ناسیونالیست کرد در كردستان بوجود آورده است كه بدون اين کمکها امكان بقاء وجود ندارد. اين وابستگى، احزاب مسلح ناسیونالیستی را وارد توافقات و بلوك بندىهاى ارتجاعى ميكند كه تماما با تمايلات و خواستهاى مردم عادى در تضاد قرار ميگيرند. كافى است به اتفاقات بعد از شكست بلوك شرق نگاهى بیاندازيم، ناسيوناليسم كرد را در متن تاريخ ٣٠ ساله اخير بگذاريم و دورى و نزديكى احزاب مسلح به دولتهاى سركوبگر تركيه، سوريه، عراق و ايران كه مردم كرد زبان در آنها زندگى ميكنند، تا سرنخى به بيربطى اين احزاب به زندگی و معيشت مردم و حتی “مسئله كرد” بوضوح روشن شود.

بعد از حمله صدام حسين و اشغال كويت فرصتى براى ناسيوناليسم كرد در عراق فراهم شد تا در سايه “نظم نوين جهانى” و “دنياى تك قطبى” به سركردگى آمريكا منطقه امنى در سال ١٩٩١ فراهم شود. بلافاصله جنگى خونين بين حزب دمكرات كردستان عراق به رهبرى بارزانى و اتحاديه ميهنى به رهبرى جلال طالبانى برسر هژمونى در “منطقه امن” آغاز شد. اين جنگ چهار سال طول کشید و باعث كشتار هزاران نفر از طرفين شد. زمانى كه حزب دمكرات از نگهداشتن توازن ميدان جنگ با اتحاديه ميهنی ناتوان شد، دست به دامن صدام حسين ديكتاتور وقت عراق شد و در ٣١ آگوست ١٩٩٦ سوار بر تانكهاى گارد رياست جمهورى عراق پيروزمندانه! نيروهاى اتحاديه ميهني را تا مرزهاى ايران فرارى دادند. بازپس گیری اربیل هزینه اش کشتار اپوزیسیون عراقی در آن شهر توسط نیروهای صدام حسین بود! اتحاديه ميهنى بلافاصله دست به دامن رژيم اسلامى شد و سوار بر تانكهاى سپاه پاسداران تا دروازه هاى اربيل پيش رفتند! احزاب جنبش ناسيوناليستى كرد برای بقاى خود حاضر به تن دادن به هر نوع رذالتى هستند!

ربودن و زندانى كردن عبدالله اوجالان توسط “ميت” تركيه در سال ١٩٩٩ باعث بروز اعتراضات زيادى در شهرهاى كردنشين شد. در سنندج تعدادى از جوانان كشته و تعداد بيشترى دستگير شدند. پ ك ك آنزمان اعتراضات جوانان را در ترکیه به “كماليستها” و در سنندج به “عوامل امپریالیسم و صهیونیسم” نسبت داد و آنرا محكوم كرد! در سال ٢٠٠٠ هر دو حزب بارزانى و طالبانى اينبار در تبانى با دولت تركيه جنگ خونينى با حزب كارگران كردستان تركيه شروع كردند و صدها نفر از طرفين كشته شدند. تمام اين سر سپردگى به دولتهاى سركوبگر و ارتجاعى در زرورق “خلق كرد” پيچيده شده و تحويل عوام الناس داده ميشود.

بعد از اشغال عراق در سال ٢٠٠٣ كردستان عراق دو فاكتو از استقلال نسبى برخوردار شده است. احزابی که فلسفه وجودیشان برسر “ستم ملى و مسئله ملی” بود خود جزو حاکمین جدید شدند و دولت باصطلاح کردی تشکیل دادند. اما كماكان مسئله كار و معيشت مردم لاينحل باقى مانده است! اين موقعيت، رقابت بين احزاب جنبش ناسيوناليستى كرد براى كنترل درآمد حاصله از فروش نفت و ورود و خروج كالا به اين منطقه را به اوج خود رسانده است. اگر تا قبل از سال ٢٠٠٥ دعواى ناسيوناليسم كرد بر سر گمرك “ابراهيم خليل ” بود، اينبار كنترل كامل بر ١٧ درصد از درآمد نفت عراق كه به اين منطقه سالانه ارسال ميشد، بخشهاى مختلف اين جنبش را به دنبال “دوستان حال و آينده” خود ميفرستاد. بحث صدها ميليارد دلار پول نقد است! براى بالا كشيدن اين پول چه چيزى بهتر از “كوردايتى” آنرا توجیه و “حلال” ميكند؟

خاورميانه به عنوان شاهراه انتقال انرژى فسيلى از موقعيت ويژه ژئوپولتيكى در جهان برخوردار است. اعتراضات وسيع توده اى در سال ٢٠١١ كه براى “نان و آزادى و كرامت انسانى” از تونس و مصر شروع شد به سرعت كل منطقه را دربرگرفت. دومينوى شعله ورشدن اعتراضات مردمى اكثر كشورهاى عرب زبان را در برگرفت. سوريه به عنوان کوتاه ترین پل ارتباطى انتقال گاز و نفت كشورهاى حاشيه خليج به اروپا بيش از همه مورد توجه و دخالت كشورهاى جهانى و منطقه اى قرار گرفت. اعتراضات مردمى سوريه به سرعت توسط عوامل مزدور اين كشورها وارد فاز مسلحانه شد و مردم از روند سیاسی قيچى شدند. جنگ داخلى سوريه مركز تلاقى بلوك بندىهاى ارتجاعى در خاورميانه شده است. بلوك تركيه، قطر و عربستان و كويت و در راس آنها آمريكا و ناتو، و بلوك ديگر؛ رژيم اسلامى، سوريه، عراق، حزب الله لبنان و انصارالله يمن به سركردگى روسيه و چين شكل گرفته است. عروج و افول “داعش” صورت مسئله مشترك اين بلوك بندى را به محاق برده است. جنبش ناسيوناليسم كرد بدليل سرسپردگى تاريخى كه با خود حمل ميكند به دنبالچه اين دو بلوك ارتجاعى در خاورميانه تبديل شده است.

دو حزب اصلى كردستان عراق كه تمايلات اسلامى شديدى هم دارند هركدام به يك بلوك پيوسته اند. حزب دمكرات كردستان به رهبرى بارزانى تماما به كمپ تركيه، عربستان، قطر و اتحاديه ميهنى به كمپ رژيم اسلامى، سوريه و عراق پيوسته اند. اپوزیسیون بخشهاى ديگر كردستان بنا به دورى و نزديكى به دو حزب اصلى حاکم در کردستان عراق هر كدام به يكى از اين محورها پيوسته اند. حزب كارگران كردستان تركيه و اقمارش برخلاف ادعايى كه ميكنند كه آنها “نماينده نيروى سوم” هستند، تاريخا به كمپ رژيم اسلامى و اتحاديه ميهنى و بشار اسد تعلق داشته و دارند. هر دو حزب دمكرات كردستان ايران و دو سازمان زحمتكشان كه در “مركز همكارى” احزاب ناسيوناليست كرد ايرانى جمع شده اند، هر روز صریح تر از قبل خود را در كمپ بارزانى، تركيه و عربستان پیدا میکنند. اين تعلق خاطر ديگر از سطح تحليل و گمانه زنى فراتر رفته و جنبه سیاسی و عملى به خود گرفته است. در نتيجه اقمار پ ك ك در ايران و سوريه كاملا تحت هژمونى بلوك رژيم اسلامى هستند. سياست مستقلى ندارند. تاسيس “حزب حيات آزاد كردستان” (پژاك) در سال ٢٠٠٤ و “حزب اتحاد دمكراتيك سوريه” در همان سال براى تحت فشار گذاشتن رژيم اسلامى و رژيم اسد و درعین حال برای حاشیه ای کردن احزاب اصلی ناسیونالیست کرد دراین کشورها بوده است. هر چند مقاومت كوبانى در مقابل داعش وجهه بين المللى خوبى به حزب “اتحاد دمكراتيك سوريه” داده است اما رقابت احزاب اصلى ناسيوناليست كرد برای رهبری جنبش ناسیونالیستی در هر چهار بخش كردستان آنها را بيشتر در ارتجاع منطقه حل كرده است. آش به قدرى شور شده است كه اتحاديه ميهنى بعد از كنگره اخيرشان كه جناح طرفدار رژيم اسلامى اكثريت را بدست آورده است، خواهان “لاالمركزيه” از حكومت اقليم كردستان شده است! این حزب خواهان جدا كردن مناطق تحت كنترل خود از حكومت پارتى هستند. حكومتى كه دست تركيه را باز گذاشته تا دهها پايگاه نظامى را در منطقه آنها برای خود برپا كنند.

موقعيت كومله- سازمان كردستان حزب كمونيست ايران و استقرار اردوگاهی در خاک کردستان عراق، آنها را در اين معادلات قرار داده و دچار تناقضات شدید کرده است. اين جريانى است که با ناسيوناليسم علنا نميخواهد برود. اما چه علنی و چه در پشت پرده يك روز با “كنگره ملى كرد” ميرود و روز ديگر با “سازمان خبات اسلامى” و چهار حزب که بعدا “مركزهمكارى” را تاسیس کردند. با آنها عكس يادگارى میگیرد و اطلاعيه مشترك در مورد انتخابات در ایران صادر ميكند و دور از چشم اعضا و كادرهايشان در “كميته ديپلماسى” اقمار پ ك ك شركت ميكند. با پژاک برسر برنامه مشترک جلسه میگذارند در همان حال با کمونیستها هم جلسه و کنفرانس برگزار میکنند! كومله ميخواهد در مقايسه با کسانى که از آن جدا شده‌اند چپ باشد. اما جناح اصلی و راست آن هویتش را عليه چپ ترسيم کرده است. از نظر مادى در جامعه طرفداران خودشان را دارند. طرفدارانی که اتفاقا مربوط به دهه اول عمر این سازمان هستند که سیاست سازش ناپذیر کمونیستی مشخصه آن بود. کومله به دليل ناتوانی از چرخش به چپ، تاكنون سه انشعاب از زاويه راست از سال ٢٠٠٠ از خود بر جاى گذاشته است. کومه‌له يا بايد به چپ برود يا نيرويش را به زحمتكشاني ها میدهد یا اعضایش خانه نشین خواهند شد. جديدا هم به ضربه گير پژاك تبديل شده است. کومه‌له روى موضع بينابينى فعلى كه دارد عملا در بلوك اتحاديه ميهنى، پ ك ك و اقمارش قرار گرفته است. این نزدیکی كومله به این کمپ با هر محاسباتی که باشد، برایش هزینه دارد و هزينه این “دیپلماسی” را كومله بايد در ميدان سياست و نزديكى به سياستهاى اتحاديه ميهنى و ناسيوناليسم كرد پرداخت كند كه ديگر قابل دوام نيست.

مردم مناطق كردنشين خاورميانه حق دارند از احزاب جنبش ناسيوناليستى كرد بپرسند: “بگو دوستانت چه كسانى هستند تا بگويم تو چه كسى هستيد!” مردم نبايد بيشتر از اين در دام دامن زدن به احساسات عقب مانده ملى و مذهبى و زبانی بيفتند. تاريخ ٣٠ ساله اخير نشان داده است كه “كوردايتى” دكان دو نبشى است براى شريك شدن در قدرت و بالا كشيدن دسترنج مردم زحمتكش. كردستان عراق در سه دهه اخير نشان داد فرقى بين بورژوازى كرد با غيره كرد نيست. فرقى بين نيروى سركوبگرى كه به زبان كردى حرف ميزند با نيروى غير كرد زبان نيست. دستور هر دو نيرو محافظت از قداست سرمايه و بازار آزاد و ارتجاع مذهبى است. مناطق كردنشين مثل هر جاى كره خاكى از منطق نظام سرمايه دارى پيروى ميكنند و آنچه بايد سازمان یابد، مبارزه طبقاتى عليه طبقه سرمايه دار است.

***