مقالات

جنبش کارگری، نبض تپنده سیاست ایران سیاوش دانشور

هرچه جلوتر میرویم، یک واقعیت سیاسی بیش از پیش مُسجل می شود؛ جنبش کارگری تنها جنبش پر سر و صدا، نبض تپنده سیاست ایران و تنها جنبش نیرومندی است که میتواند با پرچم رهائی سوسیالیستی جامعه را از وضعیت مشقت بار کنونی آزاد کند. معنی این حرف این نیست که جنبشهای دیگر در سیاست ایران حضور ندارند یا نخواهند داشت. روشن است که برابری و رفع تبعیض یک تمایل گسترده در جامعه است، واضح است که تحرک جنبشهای دست راستی را نمیتوان با تند شدن ریتم سیاست در ایران نادیده گرفت. تردیدی نیست که تقابل با اسلامیت رژیم، تقابل با تبعیض رسمی و قانونی، تقابل با آپارتاید جنسی و نابرابری زن و مرد در شئون مختلف اجتماعی، اعتراض به هر نوع ستم و اعمال محدودیت، مبارزه برای آزادیهای سیاسی و شکستن سدّ اختناق، بیوقفه در جریان است. همینطور خواست عمومی سرنگونی حکومت اسلامی که تجربه نبردهای قهرمانانه دیماه نود و شش و آبان نود و هشت را دارد و تلاش برای ازسرگیری آن، یک کابوس واقعی رژیم اسلامی است. اینها و بسیاری از مشکلات جامعه ایران و بالطبع تحرکات و خواستهائی که برای رفع آنها وجود دارند، در ترسیم چهره آتی سیاست ایران نقش دارند. کارگر و نقد سوسیالیستی و کمونیستی طبقه کارگر خود شکل دهنده و موتور محرکه بخش مهمی از جنبشهای ضد تبعیض و برابری طلب است.

مسئله مورد اشاره این یادداشت، اما تاکید بر نقش تعیین کننده و پر اهمیت جنبش کارگری ایران در تحولات سیاسی است. جنبش کارگری ایران، اگر عقب تر نرویم، طی پنج سال اخیر در اشکال اعتراضات توده ای و بزرگ و پیوسته بمیدان آمد. خیزش دیماه نود و شش شکلی از اعتراض طبقه کارگر و محرومان بود که روی دوش اعتراضات کارگری عروج کرد. جنبشی که بنوبه خود تناسب قوای جدیدی در سیاست ایران ایجاد کرد، سرنگونی خواهی را به صدر راند، به اعتراضات کارگری سال نود و هفت قامت و ظرفیت جدیدی داد و آبان نود و هشت محصول دیگر آن بود. اگر هنوز در ماههای اول سال نود و هفت، چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، برخی براین باور بودند که “دیماه نود وشش شورشی بود که آمد و رفت”، رویدادهای بعدی نشان داد که این ارزیابی بسیار خام اندیشانه و خوشباورانه بوده است. مسئله کرونا در مقیاس جهانی ترمزی به ارکان اصلی فعل و انفعال در جامعه زد. اما این رویداد در ایران، نظر به وضعیت معیشتی وخیم مردم و عملکرد جمهوری اسلامی در ایندوره خطیر، نتوانست خیلی وقت تنفس بخرد. برای مردمی که غم نان شب داشتند، اساساً معنی تنفس نداشت، جز اینکه کار و تهیه نان اینبار با مخاطرات جانی بیشتری همراه شد. ما براین نظر بودیم و اعلام کردیم که بحکم اوضاع عینی جامعه ایران و مشخصات بحران اقتصادی، دور جدیدی از اعتراضات توده ای و اعتصابات کارگری قریب الوقوع و حتی محتوم است. این حقیقت آنقدر روشن بود که بتدریج سران حکومت یکی بعد از دیگری از “خطر” شورش سی میلیون گرسنه، از امکان انقلاب کارگری، از وحشت سرنگونی و “بدریا ریخته شدن” و “اعدام سران حکومت” سخن گفتند.

اعتصابات همزمان کارگری
در این وضعیت بشدت بحرانی و پیچیده و ناپایدار، عروج مجدد کارگر در صحنه سیاسی و دور جدید اعتصابات کارگری در مراکز مهم صنعتی ایران تحولی بسیار مهم و در نوع خود بی نظیر است. بیش از ٣٥ مرکز مهم زیر مجموعه نفت و گاز و پالایشگاههای پتروشیمی بدنبال اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه وارد صحنه شدند. به اینها اگر اعتصاب کارگران شهرداریها، کارگران اتوبوسرانی، کاشی سازی، هپکو، اعتصاب همزمان پرستاران در چند استان را اضافه کنید، با مجموعه ای از اعتصاب کارگری روبرو هستیم که آغاز یکدوره جدید کشمکش طبقاتی در ایران را تصویر می کند. این تحرک عظیم کارگری زمانی رُخ میدهد که نیروهای اپوزیسیون راست و بورژوائی ایران خود را برای پروژه انتقال قدرت بدون دخالت پائین یا با حداقل دخالت جامعه آماده میکردند و همزمان جمهوری اسلامی برای بقاء تلاش گسترده ای را برای مذاکره با آمریکا و شرکای اروپائی و همینطور معامله با چین و روسیه در دستور گذاشته است. مستقل از اینکه راجع به این تلاشهای حکومت و اهداف آن چگونه فکر میکنیم، کل این وضعیت فضای بشدت قطبی سیاست ایران را ترسیم میکند. حضور گسترده و همزمان و تکان دهنده اعتصابی طبقه کارگر، اگر از یکسو بر ظرفیتهای عظیم اعتصابات کارگری و جایگاه مهم جنبش کارگری در سیاست ایران تاکید دارد و جنبش رهائیبخش کارگری را بعنوان یک آکتور مهم سیاست بجلو میراند، از سوی دیگر و تاکنون چند شعار و تبئین ناظر بر این سیاستهای کلیشه ای را منسوخ اعلام کرده است.

١- تشکل سراسری کارگران
یک نظر و نگرش رایج میان چپ و حتی میان بخش مهمی از فعالین کارگری تاکنون اینبوده که کارگران تشکل ندارند، پراکنده اند، باید تشکل مستقل کارگری ایجاد کرد، باید سازمانهای سراسری یا تشکل سراسری طبقه را ایجاد کرد، در غیر اینصورت مبارزات روزمره اقتصادی طبقه برای اهداف محدود بجائی نمیرسد. حتی برخی ایجاد تشکل سراسری را بدون ایجاد تشکلهای پایه در مراکز کار دنبال می کردند. واقعیت این بوده و هست که در کشورهائی مانند ایران ایجاد سازمان کارگری بادوام، برسمیت شناخته شده، توده ای و علنی که بتواند کارگر را در کشمکش با کارفرما و در سیاست نمایندگی کند، امکان پذیر نیست. ممکن است اینجا و آنجا سازمان و تشکلی ایجاد شود اما بسرعت زیر ضرب امنیتی میرود و فعالین آن مورد پیگرد قرار می گیرند. حتی آنجا که فعالین در قلمروهائی تلاش کردند “از ظرفیتهای قانونی” مانند انجمن های صنفی استفاده کنند و یا با تغییر در سیاستها از آن بعنوان تشکلی که بتواند سرش را روی آب نگاهدارد و کار بکند بهره جویند، موانع جدی و اساسی سر راهشان سبز شده است. سالهای قبلتر، تلاش برای ایجاد و کمک به ایجاد تشکل کارگری به نتیجه ای نرسید و فعالین آن نیز آنرا به فراموشی سپردند. نهایتا کمیته هائی از فعالین سیاسی و کارگری شکل گرفت که نتوانست با سوخت و ساز طبیعی مبارزه کارگری یکی شود و عمدتا نهادهائی بیرون محیط کار بودند.

جمعبندی این تجارب، ناکارا بودن آنها، رویدادهای دیماه نود و شش و نود و هشت، واقعه سیل و زلزله، نوعی از عمل و سازمانی برای اعمال اراده مستقیم کارگری و توده ای را الزامی کرد که مجمع عمومی رکن اساسی آن شد. یک حرکت در سنت شورائی، توسط خود توده کارگر و زحمتکش در کارخانه و محله، بویژه ارگانی در اعتصاب و مبارزه کارگری برای دخالت مستقیم و مستمر توده کارگران در امر مشترک خویش، یعنی آنچه که ایجاد تشکل کارگری در بهترین و عالیترین شکل خود میخواست آنرا محقق کند. امروز مجمع عمومی و سنت شورائی شکل حاکم بر هر اعتراض و اعتصاب کارگری است و تعداد بسیار بیشتری از فعالین دیروز سنتهای منسوخ فوق را به این مسیر آورده است. این مجامع عمومی باید بسرعت به “جنبش مجمع عمومی” ارتقا یابند و جنبش مجمع عمومی پایه های اساسی یک جنبش قدرتمند شورائی – کارگری است که در هر تناسب قوا، از امروز تا پیروزی میتواند نقش سازمانگری، مبارزاتی، نقش ارگانهای قیام و بعد از پیروزی و یا آزاد کردن هر منطقه نقش ارگانهای حاکمیت کارگری و توده ای را تضمین کنند.

٢- اعتصاب سراسری
“اعتصاب سراسری” و “پیش بسوی اعتصابات سراسری”، نیز یک شعار دیگر است که کم و بیش توسط بخش عمده ای از نیروهای چپ و کمونیست در ایران تکرار میشود. این شعار واقعی نیست، به تجربه مشخصی متکی نیست، امکان عینی وقوع آن شاید بجز تحت شرایط بسیار خاصی وجود ندارد، صرفا یک شعار است، عمدتاً و در بهترین حالت جایگزینی و تلاش برای تحمیل ذهنیت گوینده اش در قاپ واقعیت است، واقعیتی که بسیار پیچیده و چند بعدی است و در دنیای واقعی به چیزی جز این نوع اظهارات گواهی میدهد. شعار “اعتصاب سراسری” ادامه شعار “ایجاد تشکل سراسری” است. در انقلاب ٥٧ ایران ما با اعتصاب سراسری کارگران مواجه نبودیم، در کمتر تحول مهم سیاسی چنین اتفاقی رخ داده است. ما همواره بر جنبش مجمع عمومی و سنت شورائی، گسترش اعتصاب کارگری رشته ای در شهرها و استانهای مختلف تاکید داشتیم. این بسیار فرق دارد با اعتصاب سراسری که طبق تعریف باید از کارخانجات مهم صنعتی ایران تا کارگاههای کوچک و متوسط و بخشهای موسوم به خدماتی و غیره را دربرگیرد. همینطور جنبش کارگری تجریه اعتصاب فرا فابریکی و فرا شهری رشته ای را دارد. بویژه در تناسب قوای سیاسی کنونی، اختناق حاکم و فقدان سازمانهای مستقل و برسمیت شناخته شده کارگری، هم امکان پذیر است و هم تجربه اش وجود دارد. اعتصاب و تجمع در چند شهر و استان کارگران پتروشیمی، برق، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، کارگران شهرداریها، و اخیراً کارگران نفت و گاز و پتروشیمی در چند شهر و استان بطور همزمان، بیانگر واقعی بودن سیاست گسترش اعتراض کارگری در سطح رشته ای است. دلائل امکانپذیری این سیاست بسیار روشن است؛ اولاً، کارگران در هر رشته صنعتی یا مرکز کاری اعم از تولیدی و خدماتی، مسائل مشترک، شرایط کار مشترک، خواستهای کمابیش مشترک دارند که امکان عمل مشترک را در تناسب قوای کنونی ممکن میکند. ثانیاً، کارگران در مراکز و رشته های مختلف از شرایط و امادگی یکسانی برخوردار نیستند. ثالثاً، این تنها راه گسترش اعتراضات و بدست دادن الگو برای بخشهای دیگر طبقه کارگر است که کمابیش با مشکلات مشابهی درگیرند.

خواستهای مرکزی و سراسری
جنبش کارگری ایران در قلمروهای کار، شرایط کار، قراردادها، امنیت شغلی، دستمزدها، رفاه، برابری و رفع تبعیض خواستهای متعددی دارد. فعلا از افق و سیاست کارگری و سوسیالیستی برای تغییرات اساسی جامعه و طرح آلترناتیو اجتماعی برای آینده سیاست ایران می گذرم که نیازمند بحث مستقلی است. تغییرات در سازمان کار، ورود شرکتهای پیمانی به بازار کار، واگذاری ها و روند موسوم به خصوصی سازی در ایران که تابلوی چپاول اموال عمومی بنفع هزار فامیل دولتی و حکومتی است، شرایط بسیار بغرنج و پیچیده ای را به شرایط کار، استخدام، ایمنی شغلی، حقوق و مزایا و مهمتر سازماندهی کارگری تحمیل کرده است. روند عمومی اینست که کارگر هر روز در موقعیت ناامن تر و منزوی تری و سرمایه و کارفرمایان در موقعیت تعرضی تری برای استثمار کارگران قرار می گیرند. وجود یک ارتش ذخیره نیروی کار، بیکاری نجومی، این امکان را به سرمایه دار میدهد که صفوف کارگران را متفرق و سطح دستمزدها را حدالامکان پائین بیاورد، همان دستمزدهای ناچیز را نیز ماههای متوالی نپردازد و از بیکاری وسیع بعنوان اهرمی کارا برای تحمیل شرایط سرمایه دار به کارگر بهره جوید. همینطور مسئله واگذاری ها، وارد شدن به بازار بورس و تبدیل شدن بورس و خرید و فروش سهام به یک رکن فعالیت اقتصادی، آخرین رمق و اندوخته صندوقهای بیمه و بازنشستگی و حتی مراکز کار کارگران را مورد تهدید جدی قرار داده است. وجود هزاران شرکت پیمانی و عمدتاً جعلی و وابسته به خود شرکتهای اصلی که واسطه ارائه نیرو و خدمات به شرکتهای مادر هستند، صفی از باجگیران و راهزنان دستمزد و مزایا و اندوخته کارگران که قادر شده اند یک برده داری جدید را به شرایط کار و زندگی کارگران در ایران حاکم کنند، مناطق آزاد تجاری که هیچ قانونی شامل آنها نمی شود، به یک معضل جدّی و روزمره بدل شده است.

خواستهای کارگران در اعتصابات بیش از چهل مرکز کارگری عمدتا برسر نقد کردن حقوقهای معوق، بیمه و مزایا، بخشا اضافه دستمزد، تغییر شرایط کار و قراردادها، لغو شرکتهای پیمانی، لغو خصوصی سازی و ممانعت از واگذاری شرکتها به بازار بورس است. کارگران همواره از دریچه خواستهای عمومی و اقتصادی وارد کشمکش و اعتصاب می شوند اما نفس حضور اعتصابی کارگران در جامعه و تاثیری که بر روند سیاسی می گذارد، بسیار فراتر از چهارچوب مطالباتی است که طرح می کند. در عین حال، این دوره مشخص و اعتصابات مجتمع نیشکر هفت تپه، هفت تپه مغان، معادن کرمان، هپکو، آذرآب، مجتمع ملی فولاد اهواز، پالایشگاههای نفت و گاز، پتروشیمی ها و غیره، خواستهای طبقه کارگر ایران را حول سوالات مشخصی کانونی و متمرکز کرده است. خواستهائی که عمومی و سراسری اند و بخشهای مختلف طبقه کارگر در مراکز مختلف تولیدی و خدماتی و درمانی و آموزشی با آن روبرو هستند. این خواستها اساساً حول نفی شرکتهای دلال و واسطه پیمانکاری، نفی و تقابل با پیامدهای روند موسوم به خصوصی سازی، برای تامین شرایط کار و استخدام و رفاهیات عمومی، تامین امنیت شغلی و مقابله با فقر و فلاکت اقتصادی و بیکاری و ناامنی اقتصادی است.

اوضاع امروز دریچه ای به آینده
اعتصابات کارگری امروز دریچه ای به تصویر کشمکش گسترده طبقاتی در ایران با جمهوری اسلامی و هر دولت سرمایه داری دیگر است که کمابیش با جمهوری اسلامی یک سیاست واحد اقتصادی را دنبال می کنند. در این کشمکش جنبش کارگری نماینده اکثریت عظیمی از جامعه است که اسیر پیامدهای بحران اقتصادی و فقر و بیکاری ناشی از آنند. جنبشهای بورژوائی در صورت مسئله با جمهوری اسلامی شریک اند و ادعای “گشایش اقتصادی” و حل بحران و ایجاد کار و برسمیت شناسی “حقوق صنفی کارگران”، حتی بعنوان ادعا مسخره است. کارگر امروز رسما دولت سرمایه داران و سیاست ضد کارگریش را بمصاف طلبیده و در مقابل سیاست بالاکشیدن اموال عمومی در قمارخانه بازار بورس، بر مالکیت عمومی کارگر بر محل کار و طبیعت و معدن و منابع تاکید دارد. وقتی کارگر معدنچی یا نیشکری میگوید “این کارخانه مال ماست”، من کاری ندارم سیاست اقتصادی تو چیست، من مخالفم و نمیگذارم، یعنی اینکه این کشمکش امری صرفاً مربوط به امروز و برای رفع تنگناهای اقتصادی موقت نیست. بلکه مقدمه ای بر خلع ید از طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری است که کل هستی طبقه کارگر و به این اعتبار جامعه را به گروگان گرفته است و مشتی تازه بدوران رسیده سوپر بیلیونر، لایه ای از ریچ کیدزها و نکبت زاده ها، بخش وسیعی را به زندگی در خط مرگ و گرسنگی و سوتغذیه محکوم کرده است. در دنیای امروز سرمایه داری بویژه در دوره های بحران اقتصادی امکان رفرم ندارد. تنها سیاست آنها اعمال ریاضت بیشتر اقتصادی و پروار کردن بیشتر سرمایه داران است که هر روز تعدادشان کمتر میشود. در کشورهائی مانند ایران که استثمار خشن نیروی کار ارزان و مشت آهنین اختناق و دیکتاتوری اصل اساسی حاکمیت سرمایه داری است، این روند بمراتب وحشیانه تر و جنایتکارانه تر است. بورژوازی ایران در هر لباسی همین است و طبقه کارگر وارد دوره ای شده است که باید با کل این طبقه در هر لباس و رنگ پرچمی تعیین تکلیف کند. همه اینها می گوید که بیش از هر زمان آزادی مردم ایران در گرو دست بالا پیدا کردن کارگر و راه حل سوسیالیستی طبقه کارگر در روند سیاسی پیش رو است.

یک واقعه مهم و قابل توجه دیگر، پیشی گرفتن امواج اعتراض و اعتصاب کارگری به خیزش های توده ای علیه فقر و گرانی است. شورش گرسنگان می تواند به حرکتی کور بدل شود و حتی بسرعت قلع و قمع شود، اما حضور کارگر در صحنه سیاست افق و مبانی رفاه همگانی را طرح می کند، سنت سازمانگری و مبارزاتی را به جامعه تسری می دهد، به خیزش های توده ای جهت و سیاست می دهد، می تواند یک شورش کور را به حرکت آگاهانه طبقه کارگر و توده های ستمدیده بدل کند. جنبش کارگری ایران از هر جهتی یک نیروی اجتماعی و قدرتمند و غیر قابل حذف، یک افق اجتماعی و طبقاتی متمایز و قلب تپنده سیاست ایران است. این جنبش و تحرک آن در عین حال صفوف نیروهای اجتماعی و طبقاتی را بیش از پیش پلاریزه می کند و میخ آخری بر تابوت پوپولیسم می زند. پوپولیسم چپ آینده ای ندارد، اما در شرایطی که جنبش واقعی و جاری کارگری، جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر نوید دنیای بهتری را می دهد، بورژوازی تنها می تواند با راست فاشیست طبقه اش را در دوره تحولات زیر و رو کننده، در دوره انقلابی، نمایندگی کند.

١٣ اوت ٢٠٢٠