رضا پهلوی در ٢٨ سپتامبر ٢٠٢٠ در یک منولوگ پانزده دقیقه ای، بازهم چون دفعات گذشته و تکراری و البته اینبار آغشته به توهم “نجات دهنده”، خطاب به مردم ایران مطالبی ایراد کرد. قبل از پرداختن به محتوای سخنان رضا پهلوی ابتدا این پرسش مطرح است که چرا در این زمان؟
البته خود رضا پهلوی سعی کرده شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی امروز ایران را دلیل انتخاب این زمان برای ارائه صحبتهایش جلوه دهد. اما واقعیت این است که اپوزیسیون بورژوائی و راست بطور اعم و جریان و تفکر سلطنت خواهی بطور اخص، همواره و در طول تاریخ سیاسی خود با کمک قدرتهای جهانی به تاج و تخت رسیدند و اساسا مجری سیاستهای آنها بوده اند. حال شروع مناظرات مرحله نهایی کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا و محاسبات مختلف و عمدتا نادرست روی نتایج آن در قبال جمهوری اسلامی، شاید مهمترین دلیل انتخاب زمان این منولوگ تلویزیونی برای رضا پهلوی باشد. مخاطب اصلی رضا پهلوی قطعا نه مردم ایران است که ٤١ سال پیش سیستم پادشاهی را سرنگون کردند (بماند که انقلاب ٥٧ ایران به وسیله همان قدرتهای جهانی با تحمیل خمینی و ارتجاع مذهبی و با سرکوب خونین به ضد انقلاب اسلامی تبدیل گشت)، بلکه هیئت حاکمه آتی آمریکاست که رضا پهلوی نگران است مبادا فراموش شود و این ولیعهد مادام العمر و ناکام؛ آرزو به دل جهتِ جلوس بر تخت پادشاهی ایران بماند. دراین میان مضحک تر از بیان این مکرارت از جانب رضا پهلوی، دست و پا شکستن رنگین کمان ناسیونالیستهای متفرقه مانند مهتدی و شورای گذار است که اختیار از کف داده و لبیک گویان به رضا پهلوی ذوق زده شده اند.
رضا پهلوی در شروع صحبتش البته به درست از خفقان و فقر و استبداد و فلاکت بعنوان ثمره جمهوری اسلامی میگوید. اما باید پرسید که ثمره حکومت پنجاه و چند ساله پدر و پدربزرگ او برای مردم ایران چه بود؟ وی چنان از “جهنم امروز” ایران میگوید که گویی “دیروز” دوران پهلوی، ایران “بهشت” بود! انگار فراموش کرده هزاران انسان آزاده در زندانهای پهلوی و ساواک شکنجه و اعدام شدند و در واقع بذر حکومت مذهبی و اسلامی در دوران سیاه و خفقان سلطنت پدرش پاشیده شد. وی سپس اشاره میکند که حکومت جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست! یعنی تا به امروز برای وی امید به کنارآمدن و سهیم شدن با جمهوری اسلامی در چپاول مردم و بقول آنها “اصلاح” وجود داشته است! همانگونه که یک زمانی به رفسنجانی و خاتمی پیغام دوستی فرستاد. وی سپس با ژستی بزرگوارانه اعلام می کند که هدفش از ارائه این طرح رسیدن به قدرت خودش نیست. طوری میگوید که شاه شدن را گویی فرض ثابت و حق خود میداند و دارد دراین لحظه از خود گذشتگی نشان میدهد! استفاده از واژه “من” در جای جای این پیغام ١٥ دقیقه ای نشان از تفکر و باوری دارد که هرچقدر هم تلاش مینماید با استفاده از عباراتی دهان پر کن اما بی محتوا و متناقض آن را مخفی سازد، اما ناموفق است و در واقع چهره وارث سلطنت موروثی و مناسبات شاه و رعیت به زشتی هویدا است. عباراتی نظیر “حکومت مردم بر مردم”، “حذف ساختار هرمی قدرت”، “قدرت از آن یک نفر یا یک گروه نیست” و دادن اطمینان خاطر به شرکا که “من شاه نمیشوم”، نمیتواند از شاهزاده سرگردان تصویری دیگر بدهد.
وی در ادامه جمهوری اسلامی را نماد انحصار انباشت ثروت و قدرت در دست گروهی خاص می نامد و انگار فراموش نموده که در دوران رژیم سابق که او وارث و وامدار آن است نیز به همینگونه بود. و جالب توجه اینکه هیچ جای این مونولوگ یک کلمه در مورد ارتجاع مذهبی سخنی نمی گوید. معامله با آخوند همان سکولاریسم نیم بند ادعائی ایشان را نیز بایگانی کرده است. اما دراین میان وی حساب خود را بروشنی از طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران سوا و اعلام می کند مخاطب وی “نیروهای سیاسی دمکراسی خواه” است که این تعریف مشخصی از طیفی از جناح راست اپوزیسیون ایران است که سابقه و عملکردشان بسیار واضح در جهت ضدیت با منافع طبقات تحت ستم و محروم است.
اما بازهم بمانند سالهای گذشته، سعی نموده که با مخاطب قرار دادن ارتش و سپاه برای یارگیری از میان این نیروها تلاش میکند. زیرا در چهارچوب فکری رضا پهلوی می بایست نیرویی قهریه و پشتیبان جهت تحمیل سیستم حکومتی وجود داشته باشد. در نهایت آنچه که از نظر او ملاک یک زندگی خوب است نهادهای بین الملی نظام سرمایه داری است که اصل را بر تضمین حقوق مالکیت خصوصی می دانند. همانگونه در ابتدا اشاره کردم بدلیل اشتراک منافع و اهداف است که عده ای از جریانات دست ساز و فدرالیست همراه با ژورنالیست ها و رسانه های از کاه کوه درست کن از سخنان و طرح کهنه رضا پهلوی ذوق زده شدند. اینها جملگی منفعت خود را خوب بو می کشند.
این پروژه به جامعه ایران کمترین ربطی ندارد و به یک عدم شناخت از آن جامعه و خواستها و تمایلات آن متکی است. امروزه آگاهی طبقاتی کارگر و آگاهی عمومی مردم آنقدر بالا رفته که یکبار دیگر از یک سوراخ گزیده نشوند و زیر بیرق آخوند و شاه نروند. رویدادهای دی ٩٦ و آبان ٩٨ نشان داد مردم محروم و بویژه طبقه کارگر توقعات و دنیایشان با اپوزیسیون راست آسمان تا زمین فرق دارد. اعتصابات شکوهمند کارگران در صنایع کلیدی ایران دستکم در دوره اخیر نشان میدهد که حداقل خواستهای اکثریت عظیم مردم ایران رفاه و آزادی است که اینها با گروه خون جریانات راست ایران بیگانه است. ایران آبستن یک تحول عمیق و حتی یک انقلاب اجتماعی است. این تحول و انقلاب را کسانی نمایندگی میکنند که نه تریبون رسانه های بین المللی را در اختیار دارند و نه بی بی سی و صدای آمریکا و ایران اینترناشنال را و نه امکانات مالی خانواده پهلوی و حامیانش را. آنها تنها تریبون شان سکو و چهارپایه در مجمع همکارانشان است، اما جوهره حرف و تیزی سیاسی افکارشان در اعماق جامعه ایران و حتی بیرون کشور معرفه و منعکس است.
“پیمان نوین” شما خیلی هم کهنه و ارتجاعی است. کارگران به نظم نوین سوسیالیستی و شورائی نظر دارند، به برابری در جامعه و اقتصاد، به الغای سرمایه داری. هرچه که دنده عقب می گیرد و گذشته را بازسازی می کند برای تحمیل خود باید تمایلات واقعی جامعه را درهم بکوبد. رضا پهلوی یا غیر فرق ندارد، سرمایه داری و نیازهای آن این را حکم می کند. *
٣٠ سپتامبر ٢٠٢٠s