مقالات

حکومت سپاهی پرده آخر رژیم اسلامی سیاوش دانشور

اینروزها سران سپاه و رسانه ها از مطلوبیت دولت نظامیان، یک دولت و رئیس جمهور سپاهی سخن می گویند. تردیدی نیست که ضد انقلاب اسلامی از همان ابتدا ترکیبی از باندهای سیاسی و نظامی بود، از سران حکومت تا وزیر و وکیل و دیپلمات و روزنامه نگار و تاجر و سرمایه دار در ایران عمدتا سابقه سپاهی دارند. سپاه در تمام جوارح حکومت حضور و نفوذ دارد. سپاه پاسداران بویژه بعد از جنگ ایران و عراق و بتدریج به یک وزنه مهم سیاسی-اقتصادی-امنیتی بدل شد. سپاه بویژه از دوره دو خرداد تاکنون بعنوان یک دولت سایه عمل کرده است. به این معنا حاکمیت دستجات نظامی در جمهوری اسلامی جدید نیست. آنچه اکنون قرار است رخ دهد، یک نوع بازسازی حکومت اسلامی برای جواب دادن به نیازهای مشخص و بلافصل داخلی و خارجی است. این حرکتی برای یکدست کردن حکومت و طرحی جدید برای بقا است. طرحی که در آن نظامی ها حرف اول و آخر را میزنند و سازمان قدرت تابعی از اراده و سیاست آنهاست. جمهوری اسلامی در تناقض هویتی تقابل با آمریکا و غرب و تبدیل شدن به یک شریک و متحد غرب در منطقه برای تامین امنیت خویش است. رژیم اسلامی چه برای یک معامله بزرگ با غرب و یک چرخشِ استراتژیک و چه برای تقابل با امواج اعتراض توده ای و کارگری، به تغییر آرایش در بالا و فشرده شدن نیاز دارد. تغییری که نقشه راهِ جدیدِ بقای نظام را با قدرتِ مانوّر بیشتر و از نظرِ هویتِ ایدئولوژیکی بدرجات سهل تری جذب کند.
منصور حکمت زمانی این احتمال را بعنوان یک تلاش محتمل و یک کارت بازی تحت عنوان “نسخه پاکستانی جمهوری اسلامی” در شرایط تشدید بحران طرح کرده بود. ما در یادداشتهای سیاسی سالهای گذشته از جمله چند ماه قبل از رویدادهای دیماه نود و شش، به سیاست استحاله از راست و امکان ورژنِ پاکستانی جمهوری اسلامی، یعنی حاکمیتِ نظامیان، تاکید و از جمله اشاره کردیم:
“سیاست استحاله
اصلاح طلبی اسلامی بیش از انصار حزب الله و سپاه پاسداران و خامنه ای ها موفق بوده اند نظام اسلامی را سرپا نگاه دارند. بویژه بعد از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون، لایه هائی از سرمایه داران و اقشار مُرفه شکل گرفتند که اصلاح طلبی اسلامی اساسا نماینده و سخنگوی سیاسی و اقتصادی این طیف در درون حکومت و حاشیه حکومت بوده است. لایه هائی از سرمایه داران و هزار فامیل آخوندهای مُعمم و مُکلا که دست شان در یک سفره است، همه در جنایاتِ هولناک رژیم دست دارند، بخشا عیار نزدیکی و دوری از حکومت را با میزان جنایت و سبعیت علیه مردم در مقاطع سرنوشت ساز توضیح میدهند، برسر تقسیم ثروت جامعه و حاصل استثمار طبقه کارگر دعوای درون خانوادگی و درون طبقاتی دارند، جزو “خودی” های نظام هستند. اصلاح طلبی این طیف برسر بقای نظام اسلامی شان از تهدید سرنگونی است.
آنچه که در ادبیاتِ رایج “طبقه متوسط” اطلاق میشود، بیان دو خردادی همان خرده بورژوازی مُرفه است که اگرچه بخشا از نظر فرهنگی در تضاد با قوانین تنگ و تُرش حکومت قرار دارند اما از نظر سیاسی امثال خاتمی ها، رفسنجانی ها و روحانی ها را نمایندگانِ سیاسی خود میدانند. این قشر بنا به روانشناسی اجتماعی و روحیه محافظه کار و منفعت جوی خویش، ترجیح میدهد وضعشان بهم نخورد، مشغول لفت و لیس در سایه حکومت اسلامی باشند، و صد البته با زبان کمتر اسلامی علیه هر نوع تغییر انقلابی آن جامعه سُخن بگویند. لایه های فوقانی این قشر در تعاملی نزدیک با رژیم اسلامی قرار دارند و بقای رژیم اسلامی را به تغییراتِ انقلابی ترجیح میدهند. این قشر محدود اما پُر سر و صدای جامعه، که بلطف رسانه ها در داخل و خارج تا حد یک آکتور مهم سیاست ارتقا داده شده است، با هر تغییر تناسب قوای سیاسی بنفع روند سرنگونی و جایگزینی رژیم اسلامی، بنا به روحیه مُحافظه کار و مُذبذب و کاسبکارانه اش، تغییرِ صف میدهد. اینها مخاطبین اصلی نیروهای راست بیرون حکومت نیز هستند. تا حکومت اسلامی هست، این لایه اعم از حکومتی و غیر حکومتی و شبکه رسانه ای حامی شان، ساز شرکت در “انتخابات” و ضدیت با سرنگونی و تغییر از پائین را کوک میکنند. اما بمُجرد اینکه شامّه تاجرمسلک شان بوی تغییر حس کند، اولین کسانی هستند که پشت قهرمانان پوشالی دیروزشان را خالی میکنند و برای راوند بعدی آماده میشوند.
ورژن پاکستانی جمهوری اسلامی
با اینحال از نظر اقتصادی و سیاسی طیفِ اصلاح طلبانِ حکومتی و طرفدار تعامل با غرب در قیاس با طیفِ سرمایه دارانِ نظامی و امپراطوری آخوندها که تراست های بزرگ اقتصادی را اداره میکنند، در موقعیت بسیار ضعیف تری قرار دارند. کارکرد موسمی این طیف صرفا انعکاسی از بقای رژیم است. تا رژیم اسلامی هست، جناح ها و تقابلهای درونی را بازتولید میکند. به این معنا جناح های حکومتی واقعیتی پایدارتر از قالب سیاسی جناح بندی در هر دوره هستند. اصلاح طلبی حکومتی و سیاستِ استحاله تابعی از موجودیتِ رژیم اسلامی است. اوضاع عمومی جمهوری اسلامی و بحرانهای تودرتوی آن و فساد و پوسیدگی تمام جوارح نظام، نوعی تغییر از درون را الزامی کرده است. منطقِ این تغییر کماکان بقای حکومت است اما اینبار در فاکتورهای منطقه ای قدرت و اوضاع وخیم داخلی و تهدید سرنگونی ضرب شده است.
به نظر میرسد ما به سمتی میرویم که استحاله چیان اینبار از درون راست اسلامی و نظامیان عروج کنند. مسئله جمهوری اسلامی بعد از خامنه ای نیز این چشم انداز را عینی تر کرده است. اینبار سیاست استحاله میتواند با تغییرِ آرایشِ درون حکومتی، فشرده شدن حکومت، چرخشِ بیشتر سیاسی و اقتصادی به سمت روسیه و چین در متن کشاکشهای منطقه ای، میدان پیدا کردن گرایشی که در عین حفظ جمهوری اسلامی با ترکیبی از ناسیونالیسم ایرانی – اسلامی و کمتر آخوندی و بیشتر نظامی، به بهانه اوضاع منطقه و کنترل داخلی، نقش اصلاح طلبی اسلامی کنونی را برای بقای رژیم اسلامی بازی کند. چهارچوبی که بتواند جلوی تنش های درون رژیم بعد از خامنه ای را بگیرد، موقعیت رژیم اسلامی را تهدید نکند، و تصویری از “تغییر و پوست اندازی” در درون رژیم اسلامی بدهد. امری که محتمل است با برخورد مثبت سیاست پراگماتیستی آمریکا و دول غربی روبرو شود. نوعی ورژنِ پاکستانی جمهوری اسلامی بعنوان آخرین برگ بازی بقای حکومت و سیاستِ استحاله.
یک امکانِ دیگر که میتواند به سیاستِ استحاله از سمت جناح راست تر حکومت امکان بدهد، تشدید بحرانهای منطقه و امکان درگیری نظامی با جمهوری اسلامی است. کافی است بیاد بیاورید که شلیک چند موشک توسط سپاه پاسداران به سوریه و مناطقی که داعش در آن مستقر است، با چه موجی از تمایلات مُبتذل ناسیونالیسم ایرانی در داخل و خارج روبرو شد. به خط شدن کل حکومت از اصلاح طلب و اصولگرا و به حرکت درآمدن شووینیسم ایرانی و توسری خورده با غریو احساسات ناسیونالیستی و فاشیستی ضدّ عرب، اصلاح طلبان و ناسیونالیستها و رسانه هائی که ناگهان سپاه پاسداران به “قهرمان ملی” شان تبدیل شد، میتواند سرنخی باشد به زمینه مادّی بسیجِ ناسیونالیستی برای مهندسی چنین سناریوئی. حتی خود جمهوری اسلامی میتواند با تحریک در متن بحران منطقه یا در مرزهای ایران، امکان چنین چرخشی را ایجاد کند. مجموعه ای از فاکتورها میتوانند نیروهائی را در جمهوری اسلامی میداندار کنند که تحت “شرایط ویژه”، لااقل بطور موقت، مردم را از صحنه سیاست قیچی کنند و اختلافات درونی را با پروژه “تمکین یا حذف” کنترل و مُدیریت کنند. به این معنا سیاست استحاله رژیم میتواند یک شانس دیگر داشته باشد. چنین روندی میتواند برای رژیم اسلامی مطلوب نباشد اما منفعتِ بقای نظام آنرا ضروری کند. مجموعه مشکلات کل جمهوری اسلامی و تناقضات و محدودیتهایش، تغییر تناسب قوا میان اقشار طبقه سرمایه دار در ایران، فلسفه بقای نظام اسلامی و نفرت رو به افزایش مردم از آخوند و چهره آخوندی حکومت، رُشد تمایلات راستِ ناسیونالیستی و فاشیستی که میتواند مُکمل خوبی برای جمهوری اسلامی تحت عنوان “دفاع از عظمت ایران” باشد، همینطور کشمکش های حادّ منطقه ای و جهانی و فاکتورهائی که در سیاستِ ایران و بقای جمهوری اسلامی دخیل اند، همه اینها میتواند زمینه ساز و تسهیل کننده این نوع استحاله در درون رژیم اسلامی باشند”.
حکومت نظامیان، سنگر آخر نظام
نیازهای بقای جمهوری اسلامی، گسیختگی و بحرانِ عمیقِ حکومتی، فلاکت اقتصادی و بیکاری و بیماری، فشارِ انفجاری جامعه ای که برای عبور از جمهوری اسلامی عزم جزم کرده است، ورشکستگی “اصلاح طلب و اصولگرا” در جامعه و حتی میان “خودی”ها، فاکتورهای سیاسی و اقتصادی و استراتژیک دیگر؛ میتواند به این مسیر مجال و شانس دهد. حکومت نظامیان اما نه بعنوان کودتای درون حکومتی بلکه بعنوان توافقی از بالا و بعنوان “ناجی جامعه” بمیدان خواهد آمد. اما حکومت فرضی نظامیان در ایران، به حُکم مسائل حادّ و جاری در جامعه، سرنوشتی بهتر از فرمانداریهای نظامی رژیم سلطنتی نخواهد داشت.
سیاوش دانشور
٢٧ نوامبر ٢٠٢٠