هفته تپه حکایت غریبی پیدا کرده است. کشمکش طبقاتی در این منطقه فراز و فرود بسیاری به خود دیده است. وقایع چنان غیر قابل انتظار و تحولات چنان غافلگیرانه رخ می دهند که هر بار توازن قوای موجود را یکسره دگرگون می سازند. درست جایی که بورژوازی اعتراضات را سرکوب کرده و به خیال خویش غائله را خوابانده، ناگهان یک اعتصاب حماسی و بی نظیر صحنه را تغییر می دهد. از طرف دیگر، آنجا که کارگران، هوشمندانه جامعه را علیه دشمن خود بسیج نموده و خلع ید را امری تحقق یافته می پندارند اوضاع ناگهان به گونه ای دیگر رقم می خورد۔
هفته پیش هیئت داوری اعلام رای قطعی در باره هفت تپه را به جلسه دیگر موکول کرد. چرا؟ ظاهرا کمبود مدارک! لیکن تحرک چپ ناسیونالیست برای اتهام زنی و تحریف واقعیات از یک سو و اخطار قوه قصاص برای آغاز دوباره محاکمه رهبران کارگری از سوی دیگر، پرده از معمای این تاخیر طراحی شده برمی دارد. می خواهند جنگ را فرسایشی، ستون پنجم را فعال، رهبران را سرکوب و کارگران را به تسلیم وادارند.
در این جدال نفس گیر، اتحاد و همبستگی طبقاتی برای کارگران از نان شب هم واجب تر است. مبارزه اگر ده سال هم به درازا بکشد طبقه متحد می تواند دوام بیاورد لیکن تفرقه و تشتت یعنی پایان جنگ، یعنی شکست. رهبران هفت تپه و سازماندهندگان اعتراضات، اکنون وظیفه ای بس خطیر و سنگین به دوش دارند. آنها می بایست از میان زنجیره مطالبات به حق کارگران، آن حلقه اصلی، آن مطالبه محوری را سرلوحه مبارزه قرار دهند که دارای دو ویژگی مهم باشد؛ اولا آنقدر شورانگیز باشد که تحقق آن مایه مباهات کارگران گردد و الهام بخش آنان برای ادامه نبرد و ثانیا چنان فراگیر و عام باشد که بتوان تمام بدنه کارگران و نیز اقشار تحت ستم جامعه را حول آن بسیج نمود. به این اعتبار اکتفا کردن به مطالبات صنفی و صرفا اقتصادی به نوعی پذیرفتن شکست است و در خود فرو رفتن؛ تاکید و تمرکز بیش از حد بر خواست اداره شورایی و کنترل کارگری در لحظه کنونی فاقد پتانسیل کافی برای بسیج کل کارگران و یا بخشهای مختلف تمام طبقه است؛ ادعای مالکیت اشتراکی که دیگر یاوه گویی محض است. چنین به نظر می رسد شعار خلع ید از زالو دقیقا همان حلقه اصلی باشد. مبارزه حول محور حذف زالو با همه اما و اگرهایش، هوشمندانه ترین تاکتیکی است که می شود برای متحد نگاه داشتن کارگران جهت تداوم نبرد و جلب حمایت آحاد جامعه اتخاذ نمود. تضمین تداوم نبرد پس از خلع ید رسالتی است بر عهده همه کارگران و کمونیست ها و نه بدهی کارگر هفت تپه به چپ های ناسیونالیست۔
آن سوی میدان، حکومت اسلامی نیز تحت فشار اعتصابات نفس گیر و حماسی کارگران کاملا به هم ریخته است۔ بر متن اعتراض به حق کارگران و دیگر اقشار تحت ستم، دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب از سر استیصال و در عین حال فرصت طلبی به جان هم افتاده اند. استفاده از این تشتت و تفرقه در صفوف دشمن، برای کارگران حائز اهمیت است. کارگران هفت تپه همواره به قدرت خودشان متکی شدند و باید در اساس باز به همین قدرت متکی شوند اما استفاده از شکافها در صفوف دشمن را نیر نیابد نادیده گرفت. بدیهی است حکومت هر چقدر متشتت و متفرق تر باشد آسیب پذیرتر و پیروزی بر او سهل تر خواهد بود. به نفع کارگر است اگر یک اصول گرا یقه هم طبقه ای اصلاح طلب خود را بگیرد و او را در صحن مجلس دزد و اختلاسگر خطاب کند و برعکس؛ فی الواقع گوشه کوچکی از یک حقیقت بزرگ را گفته است. پرواضح است که کارگر همواره باید مراقب استقلال طبقاتی خود باشد با این همه تنها ساده لوحان و عوامفریبان هستند که استفاده از انشقاق در صفوف دشمن را فروغلتیدن در دام بازی های جناحی تلقی می کنند. این نوابغ سیاسی نمی بینند کارگر در آنِ واحد دارد با تمام حکومت می جنگد و توسط تمام حکومت سرکوب می شود. مزدوران اسدبیگی، سیلی به صورت کارگر و شلاق بر گرده اش را “نوازش های پدرانه” می خوانند. شرافت که نباشد دهان بوی تعفن می گیرد. با این همه ستون پنجم نظام فراتر از یک یا چند مزدور اجیر شده است. یک خط سیاسی معلوم با شخصیت های متعدد، بخشا آگاهانه و بخشا ناآگاهانه و بدلائل دیگر، اکنون همراه و همسو با سرکوبگران کارگران، تمام و کمال مقابل کارگر صف آرایی کرده است. خوشبختانه این عناصر نقشی و نفوذی در جنبش کارگری ندارند با اینحال بعنوان یک نگرش و خط سیاسی، علیه هر تحول رادیکال در جنبش کارگری است و به راست نیرو میدهد.
ناسیونالیسم چپ امروز در هیئت همان عوام فریبانی ظاهر شده که رسالتش ایجاد تفرفه و تشتت در صفوف کارگران است۔ اگر آگاهی نمی تواند جز هستی آگاه باشد آنگاه آگاهی این چپ که خود را تحت عنوان “فعال کارگری” شناسانده است نمی تواند آگاهی انتزاعی و مجرد نباشد. شبه انقلابیون چپ نما با نقد انتزاعی در قالب عبارت پردازی های توخالی و انقلابی مآبانه، با دروغ و تحریف واقعیت، با پرتاب اتهامات ناروا به سمت صدیق ترین کارگران، عملا در جبهه کارفرمایان شمشیر می زنند. جای تاسف است که کسی که دو سال پیش هیئت مدیره شرکت واحد را به خاطر عدم برگزاری مجمع عمومی فاقد صلاحیت می دانست امسال سندیکای هفت تپه را یگانه مرجع ذیصلاح برای صدور فراخوان می داند. پشت این تناقض گویی آشکار اغراض شخصی نهفته است، غرض تخریب شخصیت رهبران محبوب کارگری است. وانگهی اگر خواست خلع ید بکل غلط و بازیچه شدن است، چه فرق می کند فراخوان دهنده، شخص باشد یا تشکل؟ اینها یکبار پیش از تجمع فراخوان دهنده را بابت چنین دعوتی به سخره گرفتند و یکبار پس از تجمع بابت عدم حضور در آن! تردید ندارم اگر کارگران هفت تپه عازم تهران می شدند آماج حملاتی به مراتب تندتر از سوی بخشی از منتقدین قرار می گرفتند.
ناسیونالیست های چپ نما نه از جنس کارگر صنعتی اند و نه قادر به سازماندهی طبقه، لیکن داعیه رهبری آن را دارند. مباحث تئوریک آنها مبتذل، شعارهایشان توخالی و خرده گیری هایشان جنجال برسر هیچ است. در بحبوحه حادترین کشمکش طبقاتی، دغدغه ذهنی اینها عبارت از این است که چرا اسماعیل نوشته است “جامعه کارگری” و یا می گوید والسلام!! این است تمام عمق جدال تئوریک و نکته سنجی این منتقدین! مبارزه بی امان با این خطوط انحرافی و افشای عوامل تفرقه و تشتت در جنبش کارگری یک وظیفه تعطیل ناپذیر کمونیست ها برای حفظ انسجام و همبستگی طبقاتی کارگران است.
***