طوفانی در فنجان بپا کرده اند که شاهزاده، جمهوری خواه شده است. موازی با آن کمپینی راه افتاده است تحت عنوان “نه به جمهوری اسلامی” که نام رضا پهلوی چون نگینی بر تارک آن می درخشد. چنین به نظر می رسد جمهوری خواه شدن شاهزاده تاکتیکی است برای رهبری اردوی راست و ایجاد همبستگی در صفوف متشتت خودشان. پلتیکی که رضا خان برای فریب اذهان عمومی به مردم زد و گرفت. این بار اما از بخت بد، تاریخ تکرار نشد. شاهزاده، تاج پادشاهی کذایی خود را گرو گذاشت بی آنکه چیزی عایدش گردد. این کمپین کاغذی و آن ادعای صوری جمهوری خواهی نه فقط به همدلی و همبستگی میان اردوی راست منتهی نشد که تفرفه و تشتت را هم بیشتر کرد. اسماعیل نوری علأ از حزب سکولار- دمکرات می گوید من کمپین نه به جمهوری اسلامی را حرکتی بیهوده و بی ثمر می دانم لیکن ان را امضا می کنم تا فقط نشان دهم چپ نیستم. بی افقی و فلاکت سیاسی را ببینید. تازه این شخصیت فرهیخته و سکولار- دمکرات کمپ آنهاست. فرشگردی ها که دیگر نیازی به معرفی ندارند.
حالا دیگر می توان گفت اپوزیسیون حکومت اسلامی به دو کمپ مقابل هم تقسیم شده است؛ یکی چپ که خواهان آزادی و برابری و رفاه اجتماعی است، دومی راست که هیچ برنامه ای ندارد جز ضد چپ بودن، جز اعلام آمادگی برای سرکوب کارگران و کمونیست ها. طرح های مضحک و بی خاصیت طیف راست نظیر رفراندوم و “نه به جمهوری اسلامی” جلوه ای است از این انفعال و بی افقی. بورژوازی ایران از بدو تولد در حیطه نظر و حوزه عمل غرق در تناقض بوده است. طبقه وامانده ای که قهرمان ملی جمهوری خواهانش مصدق السلطنه است، عجیب نیست اگر ترجیح شاهزاده اش جمهوری باشد. این بندبازی نشان از گیج سری و بلاتکلیفی تاریخی این طبقه مفلوک “ملی” دارد.
از نقطه نظر منافع پرولتاریا بحث راجع به صدق و کذب ادعای رضا پهلوی موضوعیت ندارد. تو گویی اگر جد تاجدارش رئیس جمهور می شد در ماهیت ضد کمونیزم و ضد کارگری او تفاوتی می کرد. جمهوری یا شاهنشاهی، مشروطه یا مشروعه، بورژوازی ایران لیبرال مسلک و دمکرات بشو نیست. پادشاه سوئد را هم اگر به ایران بیاورند با این مناسبات سرمایه سالار و تکنولوژی عقب مانده، شش ماه نکشیده به یک هیولای آدمخوار نظیر رضا شاه کبیر و خمینی خون آشام مبدل می شود.
مساله ما اکنون بررسی کمپین “نه به جمهوری اسلامی” و به این بهانه کنکاشی در خصلت سرنگونی طلبی اردوی راست است. در نگاه نخست شاید عجیب به نظر آید لیکن ما معتقدیم این “نه به جمهوری اسلامی” عین آری به حکومت است. استدلال این است هر طرحی که برای حکومت زمان بخرد و سقوط آن را به تعویق اندازد معنای آری به حکومت دارد. آیا طرح لگام، لغو گام به گام اعدام علیرغم ادعای بانیانش، در شرایط عروج جنبش علیه اعدام یک گام به پس نبود و لاجرم در خدمت بقای حکومت اعدام؟ به همین سیاق آیا کمپین کاغذی نه به جمهوری اسلامی در شرایط متداول شدن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی حرکتی ارتجاعی نیست و نتیجتاً در راستای دوام حکومت اسلامی؟ می دانیم ابزار رسیدن به هدف میزان جدی بودن هر جریان برای تحقق اهدافش را نشان می دهد. آیا برای سرنگون کردن طالبان می شود از ملاعمر تقاضای استعفا کرد و در صورت چنین تقاضایی آیا نباید گفت که اینها قصد سرنگونی طالبان را ندارند؟
صف آرایی اپوزیسیون چپ و راست مقابل حکومت اسلامی موجب رواج این افسانه شده که گویا دو اردو، حداقل تا مقطع سرنگونی به جد مقصد واحدی را دنبال می کنند لیکن با انگیزه های متفاوت. پوپولیسم بر پایه همین افسانه احیاء شده و جانی دوباره گرفته است. حقیقت این است طیف راست به رغم رقابت خانوادگی بر سر تقسیم قدرت، از ترس عروج کمونیزم هیچگاه در امر سرنگونی استبداد حاکم قاطع نبوده است. اینها همیشه باران می خواهند اما سیل می آید. حتی خمینی هم با آن جمله معروف لجاجت آمیزش “شاه باید بره” موافق قیام و سرنگونی نبود. او همیشه یک گام عقب تر از خواست و اراده توده ها حرکت می کرد و همواره در صدد پند و اندرز دادن به شاه، مصالحه با نخست وزیران و معامله با امرای ارتش بود. در واقع قیام به خمینی تحمیل شد. امروز نیز شاهزاده دقیقا به دلیل ترس از تصرف قدرت توسط کارگران، با گام هایی لرزان و مردد برای جابجایی قدرت از بالا و بدون دخالت توده ها حرکت می کند. به این نمی گویند شرکت در جنبش سرنگونی. این حقیقتی است که بورژوازی از مردم جان به لب رسیده و آماده انقلاب بیشتر هراس دارد تا قشر انحصارطلب خانواده خودش.
نفس حمایت رضا پهلوی از طرح رفراندوم و استعفاطلبی یعنی او به رغم ادعایش، در امر سرنگونی حکومت اسلامی جدی و پیگیر نیست. تمام قاطعیت و عزم جزم رضا پهلوی و هوادارانش برای سرنگونی، جایی است که آمریکا با تحریم اقتصادی یا حتی هجوم نظامی پرچمدار آن شود. اینجا او از هیچ درجه اعمال خشونت تا سرحد ویرانی کشور توسط آمریکا عذاب وجدان نمی گیرد و ککش نمی گزد. از بخت بد آمریکا هم اهل رژیم چنج و سرنگونی نیست. همین جناب شاهزاده جمهوری خواه، وقتی توده ها به قصد تعییت تکلیف با حکومت خیابان را تصرف می کنند ناگهان شعار “نه به خشونت” سر می دهد. ناگهان به سران سپاه و مردم پیام دوستانه ارسال می کند که لطفا نه شما مردم را بزنید و نه مردم به کلانتری ها حمله کنند، خشونت بد است. پس راهکار چیست؟ برگزاری رفراندوم زیر نظر بازرسان سازمان ملل، یا استعفای داوطلبانه رهبر. آیا شما باور می کنید چنین شخصیتی سرنگونی طلب است؟ آیا منطقی نیست بگوییم این طرح ها و این کمپین های کاغذی پیامی است به سران سه قوه و به ویژه سرداران سپاه جهت بند و بست و مماشات.
فشرده حرف ما؛
باید توده ها را از این توهم که اپوزیسیون راست سرنگونی حکومت اسلامی را به جد دنبال می کند بیرون آورد. باید توده ها را با این حقیقت آشنا ساخت که به شهادت تاریخ راست جامعه همیشه آماده سازش با حکومت بوده است. اینها به استقبال پرزیدنت رفسنجانی رفتند، دور خاتمی حلقه زدند، با سران سپاه نشست و برخاست کردند و قهرمان مشترک دفاع از مرز و بوم شان قاسم سلیمانی بود. اپوزیسیون راست بر سر حرکت توده ها علیه حکومت همواره به مثابه ترمز عمل کرده است. تمام طرح هایشان به رغم ادعاهای پرطمطراق و توخالی چیزی نبوده جز یک گام به پس. باید به توده ها بگوییم این “نه به جمهوری اسلامی” اگر صراحتا آری به دوام حکومت اسلامی نباشد دستکم هدفش حفظ اساس این حکومت و این نظام و ایجاد تغییراتی در ترکیب هیئت حاکمه بورژوازی است.
در واقع چپ جامعه است که می خواهد و می تواند مردم را از بختک جمهوری اسلامی نجات دهد. چپ جامعه است که طرق مناسب برای سرنگونی یعنی فراخوان مردم به ایجاد تشکل های مستقل را در دستور کار خود قرار می دهد. توده های متنفر از حکومت اسلامی تنها با انتخاب آلترناتیو چپ و سوسیالیستی می توانند به یک ضربت هم از شر حکومت نکبت اسلامی خلاصی یابند و هم با تحقق سوسیالیسم، مبشر یک زندگی نوین و عاری از ستم و بهره کشی باشند.
٢٥ مارس ٢٠٢١