مقالات

نه به جمهوری اسلامی! آری به چی؟ نادر شریفی

“خواسته ای روشن و شفاف! نه به جمهوری اسلامی! آری به ایران”!

آقای رضا پهلوی، اخیرا در یک جلسه درونی و بعد در گفتگوئی با کیهان لندن بار دیگر از حکومت پادشاهی و بنابراین از نظام سلطنتی فاصله گرفت و خود را جمهوریخواه و دمکرات نامید. پس از آن نیروهای طرفدار حکومت شاهنشاهی واکنشهای مختلفی بروز دادند. عده ای به استقبال مواضع نه چندان جدید رضا پهلوی شتافتند و تلاش کردند این واقعه را به سکوئی برای چهره سازی از وی تبدیل کنند. عده ای مهجور هم میگویند که دست جمهوری اسلامی در ساختن چنین نواری قابل رویت است!

پس از درج این اظهارات، از نیروهای فاشیستی فرشگردی طرفدار سلطنت تا حامیان “پیمان نوین” و نیروهای سکولار و جمهوریخواه، هرکدام تحلیل و نتایج خود را از این سخنان اعلام کردند. آقای پهلوی در ادامه این اظهارات و خلاص کردن خود از “شر” سلطنت، کمپین دیگری در ادامه کمپینهای ناموفق خود بنام #نه_به_جمهوری_اسلامی اعلام کرده اند که تا به امروز بخشی از “هنرمندان” خارج کشوری و بخشی از اپوزیسیون دیروز امیدوار به ترامپ و امروز ناامید از بایدن به آن گرویده اند. رضا پهلوی ویدئو کوتاه دیگری منتشر کرد که در آن بزعم خود پرسش روشن و شفافی جلوی تمامی گرایشهای سیاسی قرار داده اند: “کجا ایستاده اید؟ طرف جمهوری اسلامی و یا طرف ایران؟ از نظر ایشان، پاسخ نیروها و گروههای “میهن دوست” شفاف و رسا بوده؛ طرف ایران! ایشان معتقدند که گفتگوئی سازنده پس از این پرسش روشن!؟ بین نیروها و گروههای “وطندوست” بوجود آمده و همفکری حاصل از آن، آنان را بر آن داشته که با خواست مشترک مردم ایران، خواسته ای که از دل اعتراضات مردمی جوشیده و متعلق به هیچ گروه و حزب وفرد خاصی نیست، اعلام همبستگی کنند؛ خواسته ای روشن و شفاف نه به جمهوری اسلامی. خط تاکیدها از من است.

قبل از هر جوابی لازم است که از خود و در این مورد مشخص از رضا پهلوی سئوال کرد: چرا امروز؟ و چرا پس از ٤٢ سال؟ چرا پس از دفاع جانانه از ارتش سرکوبگر جمهوری اسلامی؟ چرا امروز “نه به جمهوری اسلامی”؟ دست آخر تکلیف سرنگونی طلبانی که ٤٢ به جمهوری اسلامی نه گفته اند و با آن مبارزه کرده اند، چیست؟ شما که تا ماه پیش برای ارتش و سپاه جمهوری خونخوار اسلامی پیامهای دوستانه می فرستادید؟ و مهم تر از اینها، اهداف “نیروها و گروههای وطن دوست” مورد نظر شما پس از سرنگونی جمهوری اسلامی چیست؟

اینها و سئوالات دیگر می تواند مطرح باشد و هرکس بنا به تعلق طبقاتی اش به آن جواب دهد. اما تکلیف اپوزیسیونی که تا دیروز به هر بهانه ای، انقلاب را لعن و نفرین میکرد، چه می شود؟ بطور حتم نمی توانند ادعا کنند که “خواب نما” شده اند! چهل و دو سال انقلاب و انقلابیگری را نکوبیدند که امروز به یکباره “سرنگونی طلب” شوند. برای سران دستگاههای کشتار و سرکوب جامعه نوشتند و اعلام کردند که به ساختار “سرکوب، شکنجه و اعدام” پس از تغییر رژیم مدیریت شده احتیاج دارند! آنان را دعوت به همکاری کردند. امروز برای ذهن شکاک و جستجوگر به یکباره این سئوال مطرح میشود که: بالا رفتن پرچم نه به جمهوری اسلامی از طرف اپوزیسیون طرفدار جریانات فوق راست آمریکا، غیرواقعی تر از آن است که کارگران کمونیست و پیشرو و ما کمونیستهای کارگری را حتی لحظه ای دچار تردید کند. روشن است که ما برای پیروزی طبقه مان در میدان مبارزه و جدال سیاسی هستیم. نقش ما، بعنوان بخشی از جنبش انقلابی طبقه کارگر، در دفاع و در بطن مبارزات جاری طبقه کارگر ایران و در امر رهائی طبقه مان از قید و اسارت نظم سرمایه معنی دارد. برای جنبش کمونیسم کارگری رهائی و آزادی جامعه و دسترسی همگان به آزادیهای وسیع و رفاه اجتماعی تحت یک نظام سوسیالیستی مطرح است. جریانات و عناصری که خود را بطور صوری متعلق به جنبش انقلابی و سوسیالیستی طبقه کارگر میدانند و در این میان نمی توانند تناقضات و اهداف اجتماعی و طبقاتی کارگر و کمونیسم را با سیاستهای ضد کارگری و ضد انقلابی ناسیونالیسم و بورژوازی ایران در روند سرنگونی جمهوری اسلامی تشخیص دهند، و شعار”سرنگونی” و نه به جمهوری اسلامی اپوزیسیون پروغرب را برابر با سرنگونی طلبی انقلابی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر میدانند، اگر شارلاتان نباشند نادان های سیاسی و پوپولیست هائی هستند که با هر بادی به این سو و آن سو پرت می شوند.

چرا نه به جنبش سرنگونی رضا پهلوی امروز؟
روشن است که رژیم سابقی ها از ابتدا سرنگونی طلب و به روایت خودشان “برانداز” بودند، آنها دشمنی شان را با انقلابی که بزیرشان کشید هیچوقت پنهان نکردند. اما در عین حال سیاست شان در قبال جمهوری اسلامی در دوره های مختلف – اگر از شاخه های محدودی بگذریم- عموما غش کردن به سمت رژیم با توجیهات مختلف بوده و خود رضا پهلوی روش اصلاح طلبان ورشکسته را برای مقابله با حکومت تبلیغ کرده است. بنظر من حداقل سه پیامد رضا پهلوی را مجبور کرد به شعار قدیمی جنبش سرنگونی چنگ بیاندازد. یادمان باشد که ایشان و همراهان این کمپین خیلی از جامعه عقب اند و دستکم در دو برآمد توده ای ٩٦ و ٩٨ عمل رادیکال برای سرنگونی ایران را دربرگرفت. گفتن یک نه بی آزار در این وضع هنر محسوب نمیشود هرچند از دفاع از خاتمی و اصلاح طلبان بهتر است. از آنجا که ایشان بعنوان “شاهزاده” از روز اول بعنوان “صاحب” همه چیز معرفی و تربیت شده اند، فکر میکند امروز با یک برگ آ چهار در دست، بلافاصله صاحب و رهبر جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی می شود. این عوامل در “تحول” اجباری رضا پهلوی و استعفا از شاه شدن موثر بودند؛

یک: شکست و برکناری ترامپ و سرشکستگی و متفرق شدن اپوزیسیون امیدوار به ترامپ پس از کمپین دفاع از فشار حداکثری و تحریم اقتصادی که عواقب وحشتناک آن گریبان کارگران و مردم محروم را گرفت. دوم: گسترش مبارزات آشتی ناپذیر طبقه کارگر ایران، زنان، معلمان، پرستاران، بازنشستگان که حتی با وجود پاندمی کرونا، نوید پایان عمر جمهوری اسلامی را میدهد. سوم: دست رد زدن ارتش سرکوبگر جمهوری اسلامی به درخواستهای مکرر رضا پهلوی و شرکت و اعلام علنی ارتش مزدور حکومت اسلامی که در سرکوب قیامهای مردمی نقش مهمی بازی کرده اند.

بنابر این رضا پهلوی پس از شکست ترامپ و یاس شدید اپوزیسیون طرفدار پنتاگون، با حرکت سیل وار و رو به افزایش کارگران و محرومان برای عقب راندن حکومت اسلامی، امروز بالاجبار و برای مهار جنبش انقلابی طبقه کارگر وارد کارزار مشخص “نه به جمهوری اسلامی” شده است. با این سیاست از طرفی لشگر شکست خورده و دیپرس خود را بازسازی می کند و از طرف دیگر تلاش دارد جلوی رادیکالیزه شدن مبارزات توده ای و کارگری را بگیرد. اما اینجا هم تیرش به سنگ میخورد. باید سناریوی خمینی قابل تکرار باشد که ایشان با اخذ گوشه ای از رادیکالیسم و خواستهای جامعه بتواند همان نقشی را ایفا کند که ٤٢ سال پیش غرب برای خمینی قائل شد. یعنی کوبیدن کمونیسم و بازسازی سرمایه داری. اما رضا پهلوی یکهزارم این راه را نرفته و این کمپین صرفا وسیله ای برای جمع و جور کردن لشکر راست حول یک طرح جدید بعد از شکست طرحهای قبلی است.

انتخاب ایران یا جمهوری اسلامی!
امروز وقتی رضا پهلوی از نه به جمهوری اسلامی و آری به “ایران” صحبت میکند، نه برنامه و نه نقشه عمل روشنی ارائه میکند و نه به این سوال جواب میدهد که سرنگونی چگونه و چه چیزی قرار است جای حکومت اسلامی بیاید. رضا پهلوی و راست های ایران نهایتا از دمکراسی لیبرال و بازار آزاد و حقوق بشر و انتخابات آزاد سخن میگویند. دمکراسی نیم بند هم در ایران با سازماندهی این درجه از استثمار و سرکوب حرف پوچی است. “ایران” و خاک و عظمت طلبی و ناسیونالیسم قرار است جای اسلام و پان اسلامیسم را بگیرد، عمامه ها پشت صحنه بروند و کراواتی ها زمام امور را بعهده بگیرند. حول اینها باید مشتی حرفهای کلی و بی معنی هم بزنند. قرار است آزادیهای وسیع اجتماعی در جامعه برقرار شوند؟ زندانی سیاسی نداشته باشیم و بازداشت و شکنجه و حبس و اعدام ممنوع شود؟ سرمایه های چپاول شده خاندان ایشان و دزد زادگان جمهوری اسلامی به جامعه بازگردانده شود؟ قرار است مالکیت ابزارهای تولید اجتماعی به صاحبان اصلی آنان بازگردانده شود؟ قرار است خواست آزادی و برابری و رفاه متحقق شود؟ اینها هیچکدام به گروه خون بورژوازی نمیخورد. نه تاریخ شان اینرا میگوید و نه کارنامه مشخص شان. اصولا از کسی که خواهان سازماندهی مجدد استثمار و بردگی مزدی است، نمیتوان قبول کرد که یک سر سوزن آزادیخواه است. روشن است نه شخص رضا پهلوی و نه اپوزیسیون طرفدار بانک جهانی به هیچ کدام از خواسته های واقعی جامعه، با “نه به جمهوری اسلامی”، آری نخواهند گفت! اینها دنبال یک همه با هم هستند تا سر مبارزه کارگر و مردم آزادیخواه را به مسلخ ارتجاع ببرند. اما کور خوانده اند. صف عظیمی از کارگر و کمونیسم در جامعه حاضر است و مقابلشان قاطعانه می ایستد.

ما میگوئیم حزبیت، پلاتفرم، برنامه و نقش عمل روشن نه تنها برای جامعه مهم که در دوره تحول ضروری و از نان شب واجب تر است. “نه” ما به سرمایه داری برای تحقق سوسیالیسم و حکومت کارگری است. “نه” ما، برای پایان دادن به جهان بردگی و کار مزدی است. ما خواهان زدودن مناسبات و مناسک متحجر دینی از سطوح مختلف جامعه هستیم! نه ما، نه به دستگاه سرکوب، سازمانهای امنیتی و ارتش حرفه ای و مافوق مردم است. نه ما مساویست با لغو فوری حکم اعدام و حبس آزادیخواهان و آزادی بلافاصله و فوری همه زندانیان سیاسی. ما خواهان پایان یافتن تبعیض جنسی و برقراری فوری قوانین اجتماعی مبتنی بر برابری فوری و کامل بین زن و مرد در تمامی سطوح جامعه ایم. نه ما به جمهوری اسلامی، آری به حکومت شورائی و در نتیجه حکومت از پائین به بالا است. نه ما، نه به حکومتهای تک حزبی و تک فردی است برای همین ما خواهان آزادی بی قید و شرط احزاب، سازمانها و فعالیت آزادانه گروههای سیاسی هستیم. نه ما به مناسبات جهان سرمایه، آری ما به رفاه تک تک شهروندان جامعه است. نه ما به حاکمیت پول و سود بمعنای آری به تولید برای رفع نیازها و برابری و آزادیهای وسیع در همه جوانب زندگی اجتماعی است. نه به جمهوری اسلامی برای ما مقدمه و شرط ضروری نه گفتن به جامعه طبقاتی و برقراری حکومت کارگری و سوسیالیستی است! “نه شما به جمهوری اسلامی”، یعنی آری به بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، آری به ادامه استثمار طبقه کارگر، آری به نابرابری و بربریت حکومت سرمایه! یعنی آری به ادامه وضع موجود منهای بخشی از جمهوری اسلامی! تفاوت این نه با آن نه، تفاوت اهداف دو جنبش طبقاتی متمایز است، تفاوت سوسیالیسم و بربریت سرمایه!

رضا پهلوی صدای انقلاب کارگری را شنیده است
رضا پهلوی در ویدئو چند دقیقه ای روشن نشان داده است که چشمش به اعتراضات سرنگونی میلیونی در جامعه امروز ایران است. ایشان همانند جنبش کپک زده ملی- اسلامی، از صدای انقلاب کارگری بوحشت افتاده اند. آمده است با متحد کردن نیروهای حافظ سرمایه و در صورتی که جمهوری اسلامی موفق نشد، سنگر بورژوازی برای کوبیدن انقلاب کارگری باشد. همان نقش خمینی در انقلاب ٥٧ در قالبی جدید. قبل از رضا پهلوی حکومتی ها وحشت شان را از انقلاب کارگری در ایران اعلام کرده بودند. کل بورژوازی از هر طایفه و سنت سیاسی دشمن خونی کمونیسم است. اینها متفق القولند که باید در جامعه جلوی رشد مبارزات رهائی بخش کارگری را گرفت. امروز از سر اجبار پیراهن سرنگونی به تن کرده اند که سر بزنگاه، طبقه ما را فلج و در پیچ بعدی قصابی کنند! دستشان برای ما رو است. خوشبختانه در ایران یک حزب کمونیستی کارگری حکمتیستی و یک طبقه کارگر رزمنده با لایه وسیعی از کارگران و رهبران کمونیست وجود دارد. جامعه ایران بسیار آگاه تر و سیاسی تر از این است که گول شعارهای تو خالی اینها را بخورد!

٢٥ مارس ٢٠٢١ برابر با ٥ فروردین ١٤٠٠