سرانجام کارزار بزرگ اردوی کار علیه سرمایه در هفت تپه که این اواخر تحت عنوان “خلع ید، یک کلام، والسلام” پیش برده می شد گامی بزرگ به جلو برداشت و از زالو خلع ید گردید. والسلام، گواه اراده خلل ناپذیر کارگرانی بود که عزم جزم کرده بودند این بار اگر از آسمان گلوله ببارد یا دلار، از مطالبه خود کوتاه نیایند. والسلام، “نه”ی قاطعی بود به هرگونه تلاش حکومت برای ابقای زالو از طریق سرکوب و سازش و تهدید و تطمیع کارگران. هفت تپه ای ها همصدا با هم و متنفر از زالو اعلام کردند زالو باید برود و چنان بر مطالبه خود استوار ایستادند تا سرانجام زالو رفت. سزاوار بود این پیروزی بزرگ به کارگران صمیمانه تبریک گفته شود و توسط خودشان جشن باشکوهی برگزار گردد.
هفت تپه نخستین واحد تولیدی نیست که از مالک آن خلع ید می شود. با این همه فقط هفت تپه بود که به حق “پایتخت اعتصاب جهان” لقب گرفت و فقط هفت تپه بود که شماری از شخصیت های برجسته کارگری از جمله اسماعیل بخشی را به جنبش کارگری تحویل داد. در هفت تپه پس از خلع ید، کارگران نماینده اخراجی خود که تا پای اعدام رفته بود را در میان موجی از احساسات مهارناشدنی و وصف ناپذیر به کارخانه آوردند. برای انسان ها هیچ چیز زیباتر و هیجان انگیزتر از تحقق بیرونی منویات درونی شان نیست و حالا تمایل قلبی کارگرانی محقق شده بود که روزی در خیابان فریاد زده بودند؛ “اسماعیل را گرفتند ما همه بخشی هستیم”. آری کارگران در روز جشن خلع ید، جملگی تن واحدی شده بودند، همه، بخشی شده بودند. بدینسان خلع ید در پایتخت اعتصاب جهان طعم دیگری داشت و لاجرم تبعات دیگری. همین طعم و تبعات است که دشمنان کارگران را می ترساند و دوستان نادان را آزار می دهد. حقیقت این است که هفت تپه علاوه بر خلع ید از اسدبیگی، برای تمام زالوهای دیگر نیز یک استخوان لای زخم تولید کرد؛ اسماعیل.
اندیشه، زمانی منشا تاثیر و تغییر خواهد شد که به نیروی مادی تبدیل شود وگرنه مفت نمی ارزد. یک فکر احمقانه اگر پنج میلیون مدافع هم داشته باشد همچنان احمقانه است لیکن در حالت اخیر می تواند بانی احیاء و تحرک جنبشی به غایت کثیف و ارتجاعی شود. این حکم در خصوص اندیشه های انسان دوستانه و جنبش های مترقی نیز صادق است.
برای کسانی که جامعه را صحنه جدال مکاتب می دانند تبدیل اندیشه به نیروی مادی سخنی است بی معنا. آنها متعهد به عقاید “صحیح” خود هستند و نه ایستادن در صف درست جدال طبقاتی. نزد آنها، کارگری که چفیه می بندد و با بسم الله سخنش را آغاز می کند عنصری ناآگاه و آزار دهنده است ولو بر ضرورت شوراهای مستقل کارگری اصرار ورزد. بالعکس، روشنفکری که بر یک حقیقت انتزاعی پای می فشارد و نمی تواند دو نفر را متحد نمی کند فردی آگاه است و شایسته تکریم.
هنر بزرگ اسماعیل توانایی او در تبدیل ایده های خود به نیروی مادی و بنیاکن است. سخت ترین کار دنیا سازماندهی است و نه روشنگری؛ حفظ اتحاد و انسجام میان کارگران تقسیم شده به قوم و جنسیت و دین و ملیت های مختلف است. اسماعیل به مثابه یک رهبر عملی کارگران، هنر عقب نشینی از یک شعار رادیکال برای حفظ همبستگی و ادامه نبرد را خوب می داند.
اسماعیل آن زمان که کارگر هفت تپه بود و عضو مجمع عمومی، جنبش کارگری را با مطالبه تشکیل شورای مستقل کارگری و کل جامعه را با شعار نان، کار، آزادی، اداره شورایی به هیجان آورد. تا اینجا برای چپ متعهد به عقیده، او عزیز بود و قابل احترام. زمانی که مجمع عمومی قلع و قمع گردید و اسماعیل خود یکی از اخراج شدگان، این بار برای ممانعت از موج کارگر ستیزی و انتقام گیری عوامل زالو از کارگران پیشرو و معترض، نوشت خلع ید، یک کلام، والسلام. اینجا بود که اسماعیل آماج افترا و تهمت از سوی زالو و مزدورانش و طعن و تمسخر از جانب چپ مکتب زده و “سوپر انقلابی” قرار گرفت. به هر رو مطالبه خلع ید نیز می توانست تنها به صورت یک هشتگ ساده از دنیای مجازی فراتر نرود. لیکن وقتی پنج هزار کارگر پشت این فراخوان بسیج شدند آنگاه به یک سیل بنیان کن تبدیل گردید. از آن پس بر ما مسلم شده بود زالو رفتنی است. مایی که قدرت طبقه را می شناختیم و به آن باور داشتیم. اینکه مقامات حکومتی همچنان و صرفا از سر زبونی و استیصال مدام حرفهای خودشان را آشکارا تایید و تکذیب نمایند سر سوزنی از ارزش این پیروزی سترگ کارگران نمی کاهد.
شخصیت های اجتماعی در شکست و پیروزی های جنبش های اجتماعی سهم انکار ناشدنی دارند. بی گمان بود و نبود اسماعیل می تواند مسیر پرسنگلاخ مبارزه را برای کارگران هموار یا دشوارتر نماید. هم از اینروست که کوشش آشکار و پنهانی صورت می گیرد برای ترور شخصیت اسماعیل و تخریب موقعیت منحصر به فرد وی بین کارگران. با این همه معضل اصلی سرمایه داران نه اسماعیل، بلکه آن کارگرانی است که جرات کرده اند رهبر شایسته خود را به نشانه پیروزی بر دوش بگیرند و روی سنگر بیاورند. زالوهای نشسته در نهادهای اصلی تصمیم گیری سه قوه می دانند اسماعیل هر چقدر شجاع و جسور، بالاخره یک نفر است؛ می شود او را گرفت، شکنجه کرد و تا پای اعدام هم برد؛ با آن چند هزار کارگری که پشتیبانی چند میلیون هم طبقه ای و حمایت سایر جنبش های اجتماعی را با خود دارند چه باید کرد. آنها خوب می دانند اگر مقاومت و پایداری طولانی و حماسی کارگران نبود نه اسماعیل و نه هیچ نماینده کارگری دیگر صرفا با اتکا به فضایل فردی خویش به چنین جایگاهی نمی رسد. چنانکه پلخانف به درست گفته است اراده سهمگین رهبران جنبش های اجتماعی برای انجام اعمال خیره کننده نتیجه اعتماد و حمایت بی دریغ بدنه جنبش ها به رهبران خویش است. این کارگران هستند که اسماعیل را اسماعیل کرده اند. نفوذ کلام و قدرت او تبلور جسارت و قدرت کارگران هفت تپه است. زالوهای تمام کارخانه ها اکنون یگانه دغدغه شان این است؛ مبادا هفت تپه الگوی هر واحد تولیدی قرار گیرد، مبادا کارگرانِ هر واحد تولیدی، اسماعیل های خودشان را کشف کنند.
١٣ مه ٢٠٢١