اعتصابات اخیر کارگران نفت خونی تازه در رگهای توده های عصیانگر به جریان انداخته است. جامعه به تجربه در تحرک و اعتراض نفتی ها بارقه ای از امید به پیروزی و تحقق آزادی و برابری می بیند. پیام مادران دادخواه این داغدیدگان و زخم خوردگان تاریخ نیز نشانه باور آنان به توانایی کارگران در برچیدن بساط ظلم و بیعدالتی است. اعلام حمایت سایر بخش های کارگری از اعتصاب نفتی ها جلوه با شکوه دیگری است از همبستگی طبقاتی و انسانی.
”از کارگران هفت_تپه به کارگران نفت :
“با پوست و گوشت و خونمان درد و رنج شما را لمس کرده ایم و میفهمیم پس بدانید به یادتان، کنارتان و صدایتان هستیم. تنها تحفه ای که داریم پیشکش، یک دسته ساقه نیشکر سبز به سبزی جان های شیفته شما عزیزان و شعار “کارگر نفت و گاز اتحاد اتحاد” است. پیروزیتان را آرزومندیم!”
اما رضا پهلوی نیز در پیامی کوتاه با کارگران نفت ابراز همراهی و همدلی کردند. ایشان بدون اشاره مستقیم به هیچ مطالبه ای، صرفا از پیگیری کارگران برای رسیدن به حقوق خویش البته با تکیه بر “نافرمانی مدنی” اظهار خرسندی نمودند. همین ابراز همبستگی و همین و تاکید بر “نافرمانی مدنی” ما را بر آن داشت تا نقبی بزنیم به گذشته و مروری کنیم بر چرایی نخستین اعتصاب کارگران نفت و نحوه برخورد حکومت وقت با آنان. هر چه باشد ایشان پرشورترین و ذینفع ترین مدافع بازگشت به گذشته است؛ گذاشته ای که هوادارانش آن را با جار زدن “رضا شاه روحت شاد” به مردم و به ویژه کارگران وعده می دهند.
نخستین اعتصاب کارگران نفت سال ١٣٠٨ و در زمان رضا شاه “روحش شاد” اتفاق افتاد. آن روزها نه ولی فقیهی بود، نه شیخ الوزرایی، نه پیمانکاری و نه کسی می دانست نئولیبرالیزم یعنی چه. خلاصه ایران دست ایرانیان یعنی رضا شاه بود. با این همه نحوه استخدام کارگران، شدت استثمارشان و شیوه های مقابله شاه با اعتراضات، همدلی و همبستگی نبود سهل است به طرز حیرت انگیزی با سرکوبگران معاصر شباهت داشت.
ابتدا از روش های تضییع حقوق کارگران از همان بدو استخدام بگوییم. در کتاب خاطرات یوسف افتخاری چنین می خوانیم:
تقلیل حقوق؛ طریق فوق عبارت بود از اخراج مداوم عده اد از کارگران شعبات مختلف و تشکیل اردوی بیکاران و بعد از مدتی مجدداً استخدام سالمترین و قویترین آنان با مبلغی به مراتب کمتر از حقوق سابق. مقامات به بهانه ی اینکه کار کم شده و احتیاج به عده ای از کارگران ندارند، کارگران را از کارخانه اخراج کرده و آنان را به اردوی بیکاران ملحق میکرد. کارگران اخراج شده مدتی بیکار گشته، علاوه بر اینکه ذخیره ای را که در نتیجه مدتها جان کندن عایدشان شده بود خرج احتیاجات عائله میکردند و کلیه ی اثاثیه خانه را به قیمت ناچیزی به کسبه بی انصاف خوزستان فروخته، بالاخره مستاصل شده برای درخواست کار مجدداً به اداره استخدام شرکت مراجعه میکردند. مامورین اداره استخدام پاسخ می دادند شرکت همچنان کاری ندارد، ولی چون صاحب «رئیس قسمت» از شما راضی است ما میتوانیم شما را با حقوق کمتر استخدام کنیم به شرط آنکه کوشش کنید همیشه رضایت و نظر صاحب را جلب کنید. منظور از جلب نظر صاحب این بود که از شدت و سختی کار و قلت حقوق شکایت نداشته باشند. کارگران مستاصل و درمانده شرایط غیرقابل قبول و کمرشکن شرکت نفت را ظاهراً قبول کرده برای تهیه قوت لایموت عائله شان با حقوق ناچیز مشغول کار میشدند”.
پس از استخدام مجدد، کارگر دیگر برده مطلق بود چرا که با مشاهده کوچکترین اعتراضی، وی را اخراج و نامش را این بار وارد لیست سیاه می کردند. بلک لیست ها حق استخدام مجدد را برای همیشه از دست می دادند. در سال ١٣٠٨ یعنی سال اعتصاب، آمار بلک لیست ها فقط در آبادان پانصد نفر بود.
امروزه به این شیوه دغلکاری برای مکیدن خرین شیره جان انسان ها می گویند خصوصی سازی و به کارگران فاقد هرگونه حق و حقوقی می گویند پیمانی و قراردادی. چنانکه ملاحظه می کنید خوی درندگی استثمارگرانِ سلطنت طلب و ولایت مدار صد سال است تغییری نکرده اما فرهنگ واژگان پارسی و عربی شان چرا.
شرایط زیست کارگران نفت این تولیدکنندگان طلای سیاه در آن سالها دون شان انسان و حتی حیوانات بود. محله کارگران (احمدآباد) به علت نداشتن آب و مستراح به قدری کثیف و متعفن بود که اغلب امراض از آنجا شیوع پیدا میکرد. فاصله محل سکونت عده ای از کارگران تا تصفیه خانه آبادان بیشتر از دو کیلومتر بود. کارگران مجبور بودند در آن هوای گرم و طاقت فرسای خوزستان این راه طولانی را پیاده طی نمایند. ظاهراً ساعت کار شرکت نفت انگلیس و ایران روزی هشت ساعت بوده ولی از روی حساب دقیق روزی یازده ساعت وقت کارگران در کارخانه و بین راه تلف میشد. در گرمای شدید و سوزان خوزستان روزی یازده ساعت کار کردن بسیار مشکل و حتی از قدرت هر حیوانی خارج بود. فقط انسانهای اسیر و گرفتار از روی اجبار تحمل آن شداید و سختی را مینمودند. در اغلب نقاط خوزستان مخصوصاً در فصل تابستان، زندگی بدون یخ و آب خنک بسیار مشکل و گاهی طاقت فرساست علی الخصوص برای کارگرانی که مجبورند روزی هشت ساعت زیر آفتاب سوزان برای تأمین حداقل معاش عائله خود پرمشقت ترین کارها را انجام دهند. شرکت نفت انگلیس و ایران با اینکه در آن تاریخ کارخانه یخ داشت و میتوانست در موقع انجام کار یخ کارگران را تأمین نماید، لیکن آن را از کارگران دریغ می کرد. این کمپانی متمدن و بشردوست! کارگران را از آشامیدن آب خنک نیز محروم کرده بود سهل است آب آشامیدنی تصفیه شده هم در اختیار کارگران نمی گذاشت. کارگران مجبور میشدند در سر کار موقع تولید ثروت، آب گل آلود و نفت آلود بیآشامند. آب آشامیدنی کارگران علاوه بر معایب بالا گرم هم بود. کارگرانی که قادر به تهیه یک ظرف کوزه و یا یک کیسه برزنتی بودند، میتوانستند به وسیله آن آب را نسبتاً خنک و تصفیه نمایند. عده این قبیل کارگران بسیار معدود بود و اکثر آنان به واسطه قلت دستمزد قادر به تهیه کوزه آبی نبودند. کارگرانی که توانسته بودند کوزه تهیه نمایند در نظر رفقایشان جزو اعیان محسوب شده و انگشت نما بودند.
شرکت نفت برای سوانح غیرمترقبه کارگران هیچگونه پیش بینی نکرده بود. کارگرانی که در حین انجام کار صدمه دیده و ناقصالعضو می شدند، بدون دریافت دیناری از بابت خسارت از کار اخراج می گشتند. اغلب. عده زیادی گدا و سبزی فروش و دستفروش نظر هر تازه واردی را جلب میکرد که تمام آنها بدون استثناء در کار شرکت نفت ناقص شده و از کارخانه اخراج شده بودند.
به گفته یوسف افتخاری، آن وضعیت آتش زیر خاکستر بود و کارگران آماده انفجار؛ همچنانکه امروز.
اتحادیه کارگران نفت در خوزستان به کوشش یوسف افتخاری، رحیم همدانی، شعبان کاوه، وفایی و چند تن دیگر پایه ریزی شد و به سرعت میان کارگران ارج و قربی یافت. اتحادیه به اهمیت نقش و جایگاه زنان واقف بود و در سازماندهی و متشکل ساختن آنان نیز به رغم موانع و مشکلات بی شمار همت گماشت. هر فعال اتحادیه موظف بود به امر آموزش و انتقال آگاهی کل خانواده های کارگران بپردازد و نه فقط باصطلاح سرپرست خانواده. هم از اینروست که اکنون از پس خاطره آن نخستین اعتصاب شکوهمند، کنار یوسف، نام زهرا نیز در تاریخ جنبش کارگری جاودانه شده است.
باری از ١٣٠٦ زمان ورود یوسف افتخاری به خوزستان تا سیزده اردیبهشت ١٣٠٨ لحظه آغاز اعتصاب، مدت زمانی بود که کارگران توانستند تشکل مستقل خویش را ساخته و بر بستر خشم و نارضایتی انباشته شده، مترصد لحظه مناسب برای نبرد سهمگین و سرنوشت ساز گردند.
در آن موقع مذاکراتی درباره نفت شروع شده بود. انگلیسیها میبایست بعد از سی سال تاسیسات را تحویل ایران میدادند و مرخص بشوند و دیگر ادعایی نداشته باشند. ولی آنان میخواستند قرارداد نفت را تمدید کنند. اساسا یکی از اهدفشان در خصوص پشتیبانی از رضاشاه همین تمدید قرارداد نفت بود.
یوسف افتخاری و یارانش با توجه به نارضایتی و مخالفت عمومی نسبت به این قرارداد، موقعیت را برای اعتراض و در صورت ممکن اعلام اعتصاب عمومی مناسب یافتند. اتحادیه بیانیه ای علیه تمدید قرارداد و نیز تبعیض های موجود نوشت و در سطح شهر توزیع نمود. پلیس رضا شاهی اما همینقدر “نافرمانی مدنی” را هم تحمل نکرد و فرمان بگیر و ببند نویسندگان بیانیه را صادر کرد. مظنونین از جمله یوسف و رحیم همدانی بازداشت شدند. دستگیری ها نتیجه عکس داد و چونان جرقه عمل نمود؛ اعتصاب آغاز شد.
۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۸ کلیه کارگران تصفیه خانه آبادان که عده آنها ۱۴ هزار نفر بود اعتصاب کردند. شرکت نفت برای اینکه اعتصاب به جاهای دیگر به ویژه مسجد سلیمان سرایت نکند فریبکارانه دستور داد به بهانه اینکه عید فرنگی ها است، روز دوشنبه تعطیل شود. (در آن موقع تمرکز کارگران در آبادان و مسجد سلیمان بود، هفتگل و گچساران وغیره از نظرتعداد کارگران چندان مهم نبودند).
اعتصابیون جلو تصفیه خانه ی متمرکز شده، تقاضا میکردند که:
۱ -کلیه ی محبوسین که به اتهام تشکیل اتحادیه و به جرم مبارزه با ورود سرجان کدمن و مخالفت با مذاکره در خصوص تمدید قرارداد دارسی توقیف شده اند آزاد شوند.
۲ -به کارگران به قدری حقوق بدهند که تکافوی حداقل معیشتشان را نماید.
۳ -کارگران سالی یک ماه مرخصی با استفاده از حقوق داشته باشند.
۴ -کلیه جرایم نقدی ملغا گردد.
۵ -برای عموم کارگران متاهل و مجرد خانه تهیه شود.
۶ -برای ایاب و ذهاب کارگران از منزل به کارخانه و برعکس وسایل نقلیه تهیه شود.
۷ -آب آشامیدنی تصفیه شده در دسترس عموم کارگران بگذارند.
۸ -اخراج بدون علت کارگران که با میل انگلیسیها انجام میشود موقوف گردد.
۹ -موضوع اخراج ابد از کار و لیست سیاه ( بلاتکلیفی) از بین رفته، کارگران بلاتکلیف به کار گمارده شوند.
۱۰ -وضع بیمارستان شرکت اصلاح شود و بایستی کلیه کارگران بیمار به حساب شرکت معالجه شوند.
۱۱ -کتک زدن و تعدی و بیاحترامی به کارگران ملغا گردد.
۱۲ -آزادی و شخصیت حقوقی اتحادیه ی کارگران به رسمیت شناخته شود.
۱۳ -به معلولین که بدون پرداخت دیناری از کار برکنار شده اند نسبت به سنوات خدمت و میزان صدمه ای که دیده اند مبلغی به عنوان خسارت پرداخت گردد.
۱۴ -کارگران از حیث حوادث و پیری بیمه شوند.
۱۵ -در فصل تابستان ساعت کار از هشت ساعت به هفت ساعت تقلیل یابد.
۱۶ -عائله کارگران در مریضخانه ی شرکت بستری و به طور مجانی معالجه شوند.
۱۷ -برای جلوگیری از اجحافات و گرانفروشی تجار و به منظور بهبود زندگی کارگران، شرکتی به نام شرکت تعاونی مصرف کارگران با سرمایه کمپانی تاسیس شود که کارگران برآن نظارت داشته باشند.
مقامات در چشم برهم زدنی برای خواباندن “غائله” با خدعه و نیروی سرکوب مقابل کارگران ظاهر گشت. ابتدا حکمران آبادان در صدد برآمد بوسیله دروغپردازی و وعده و وعید از اعتصاب کارگران جلوگیری کند. لیکن یک کارگر جسور و ورزشکار به پشتیبانی جمعیت، پا را از حدود “نافرمانی مدنی” فراتر نهاد و چنان کشیده ای به صورت حاکم نواخت که چرخی خورد و پا به فرار گذاشت. رکن الدین مختاری رئیس شهربانی هم به قصد سخنرانی بالای نیمکت رفت که کارگران نیمکت را از زیر پایش کشیده، با صدای “مرده باد مزدور” از محوطه بیرونش کردند. پلیس از ترس کارگران به عمارت شهربانی پناهنده شده، درب شهربانی را بسته پشت بام سنگربندی کردند. عمارت محقر شهربانی از طرف کارگران محاصره گردید. رییس شهربانی که تا پیش از این ادعای فرعونی میکرد، به رهبران کارگران متوسل شده و التماس و استغاثه میکرد که از ورود کارگران به شهربانی جلوگیری نمایند.
در این میان خشم و حرارت زنان بمراتب بیش از مردان بود. عده ای از پاسبانان شهربانی از زنان کتک مفصلی خوردند. زنها میخواستند به محمره رفته، مجسمه رضا شاه کبیر را سرنگون نمایند اما از طرف هیئت اعتصاب دستور دادند که از این عمل خودداری شود.
وقتی پلیس، سرباز و ژاندارم های ایرانی-آریایی حریف کارگران نشدند، رضا شاه “روحش شاد”، علیرغم اعتقاد به تقدس “تمامیت ارضی”، به کشتی های جنگی انگلستان اجازه ورود به “خاک پاک وطن” داد. دیکتاتور هیچ جایی برای اعتراض کارگران به شیوه “نافرمانی مدنی” باقی نگذاشت. شهر صحنه یک جنگ تمام عیار میان قوای سرکوبگر ایران و انگلیس با کارگران و زحمتکشان گردید. بعلاوه، اراذل و اوباش اجیر شده با کارد و قمه و شمشیر به جان مردم افتادند و متقابلا مردم از زن و مرد با سنگ و چوب و مشت از خود دفاع می کردند. اعتصاب و جنگ سه روز تمام ادامه داشت. بیش از سیصد نفر دستگیر و دهها تن زخمی شدند.
تاریخ جنبش، از پیروزی قوای سرکوبگر در این جدال نابرابر میان کار و سرمایه می گوید. با این همه هیچ مبارزه ای حتی در صورت شکست نیز بدون دستاورد نیست. از جمله فواید این نبرد خونین برای کارگران را موارد زیر برشمرده اند:
-حقوق کارگران از پانزده درصد الی پنجاه درصد اضافه شد.
-کلیه کارگران بیکار در آبادان به کار گمارده شدند.
-عموم بلاک لیستی ها (اخراج شدگان ابد) به کار گمارده شدند.
-کارگران مصدوم و معلول را که بدون پرداخت خسارتی از کار برکنار شده بودند، از اطراف احضار کرده و با پرداخت مبلغی رضایت گرفتند.
-شروع به ساختن مساکن جهت کارگران باسابقه نمودند.
-کتک و بی احترامی و اخراج بدون علت و جرایم کارگران ملغی گردید.
-از طرف اولیای کمپانی به ادارات مربوطه دستور دادند که دقیقا” به عرایض شکایات کارگران رسیدگی کرده و رضایت خاطر آنان را جلب نمایند.
– عده ای از مهندسین و مأمورین انگلیسی که مورد تنفر و انزجار کارگران واقع شده بودند، به زور از کار برکنار شدند.
-تبعیدشدگان در اغلب نقاط ایران مخصوصاً در مازندران و تهران شروع به فعالیت تشکیلاتی کرده نتایج فراوانی از عمل آنان عاید تشکیلات سری کارگران گردید.
-کارگران امیدوار شدند که میتوانند به وسیله مبارزات طبقاتی به اوضاع اسفبارشان بهبودی بخشند.
پایان این مبارزه برای یوسف افتخاری و رحیم همدانی از رهبران و سازماندهندگان اصلی چندان خوشایند نبود، آنها روز پیش از اعتصاب دستگیر و قریب سیزده سال در زندان تحت شکنجه و فشار و تعدی قرار گرفتند.
راستی آیا رضا پهلوی با کارگران اعتصابی سال ١٣٠٨ به ویژه یوسف و رحیم ابراز همبستگی می کند؟ آیا یرای تباه شدن بهترین سال های عمر آنان در زندان های جد بزرگوارش اظهار ندامت می کند؟ خوب است ایشان بدانند کارگران مبارز امروز ادامه دهنده راه همان رهبران هستند.
١ جولای ٢٠٢١