روز سی ام آبان هزار و دویست و هشتاد و پنج، صد و پنجاه ماهیگیر بندر انزلی در تلگراف خانه شهر به نشانه اعتراض، اجتماع کردند. مجادله بر سر حقوق اندک بود. صیادان برای هر صید، یک شاهی از کمپانی لیانازوف روسی دریافت می کردند. آن مزد اندک به هیچوجه کفاف زندگی صیادان را نمی کرد با وجود این حتی همان نیز سر موعد پرداخت نمی شد. در میانه بحث و جدل کارگران با یکدیگر در این تجمع صد و پنجاه نفری، تحت تاثیر حضور و ازدحام آحاد کارگران و نیز تلاطمات اجتماعی دوران مشروطه، ناگاه یکی از میان ماهیگران در خود شهامتی یافت، روی چهارپایه ای رفت و فریاد زد؛ برادران، ما دیگر حقوق نمی خواهیم، از این پس خودمان صید می کنیم و خودمان می فروشیم. کارگران نیز به سرعت تحت تاثیر شهامت سخنران قرار گرفتند و به وجد آمدند. تاریخ نام این کارگر شجاع را به یاد نسپرده است، همینقدر می دانیم فریاد حق طلبانه او مثل برق به سایر استثمارشدگان سرایت کرد، قلب هایشان را به هم نزدیک، چشمانشان را شعله ور و مشت هایشان در هم فشرده ساخت. حالا تمام صد و پنجاه نفر یکصدا گفتند، آری، خودمان صید می کنیم و خودمان می فروشیم. ماهیگیران، برای جلب حمایت مردم، خیابان های انزلی را با این شعار درنوردیدند. هیچ ستمدیده ای در شهر مخالف کارگران نبود. هر انسان زحمتکش و منصفی با هر عقیده و آیینی به خود می گفت آخر چرا ماهیگیران باید برای امرار معاش، خطر غرق شدن وسط دریا را به جان بخرند و آنگاه محصول زحماتشان را به یک کمپانی روسی بدهند که امتیاز صید ماهی را از دولت خریده است. کجای این خرید و فروش امتیاز، کجای این مناسبات مبتنی بر ظلم و زور، عادلانه است. آن کارگر شجاع، ماهیگیران را با ندای حق طلبانه خود، به هیجان و تحرک آورد، ماهیگیران، توجه و همدلی توده مردم را معطوف به خود کردند و بدینسان امنیت شهر برای استثمارگران به خطر افتاد. اعتصاب بالا گرفت. کنسول روس با کمک دولت وقت، چاره را فقط در سرکوب کارگران دید. بیست و چهارم آبان ماه همان سال اعتصاب ماهیگیران انزلی با یک کشته و تعدادی زخمی درهم شکسته شد. تاریخ از این اعتصاب به مثابه نخستین هماوردی طبقه کارگر ایران با استثمارگران یاد می کند. بدین ترتیب نخستین ابراز وجود اجتماعی طبقه کارگر ایران پایان یافت. هیچکس نام کارگری که جان باخت را نمی داند شاید همان که بالای سکو رفت.
صد و اندی سال بعد، کارگران نیشکر هفت تپه روبروی سنگر تجمع کردند. دعوا همچنان و پس از یک قرن برسر حقوقهای معوقه بود. توسعه صنعت چهره جهان را بکل تغییر داده و استثمارگران سودهای نجومی بدست آورده بودند؛ کارگران اما همچنان و هنوز نیازمند نان شب. فقر و فلاکت کارگران هفت تپه نتیجه ثابت ماندن همان مناسباتی است که ماهیگیران انزلی را به اعتراض واداشته بود.
اینجا هم به جای لیازانوف روسی، جوانکی یک لاقبا به نام اسدبیگی مالکیت شرکت را به ثمن بخس از دولت خریده بود و حق استثمار کارگران را از آن خود کرده بود. اینجا هم کارگران زیر دمای شصت درجه کار می کنند بی انکه دستمزدشان کفاف زندگی شان را بدهد. فاجعه آنجاست که اسدبیگی ایرانی همچون لیانازوف روسی همان مزد اندک را نیز به موقع پرداخت نمی کرد. عاقبت در یک تجمع حداکثری و تحت تاثیر حضور آحاد کارگران و نیز تلاطمات اجتماعی زمانه، کارگری روی سنگر رفت و فریاد زد؛ برادران، ما دیگر حقوق نمی خواهیم. از این پس خودمان تولید می کنیم و خودمان هم می فروشیم. تاریخ این بار نام کارگر جسور هفت تپه را برای همیشه در دفتر خود جاودانه ساخت؛ اسماعیل بخشی.
به گمانم آلبر کامو باشد که جایی گفته است دژخیمان همه از یک خانواده اند. استثمارگران بر سر کارگران هفت تپه همان آوردند که اسلافشان بر سر ماهیگیران انزلی. با این همه اکنون یک قرن از سرکوب ماهیگیران گذشته است و کارگران کوله باری از تجربه با خود حمل می کنند. هفت تپه ای ها پس از دور اول سرکوب، دستگیری اسماعیل بخشی و متلاشی شدن تشکل شان، ابتدا تمام و هم غم خود را برای نجات رفیق و همرزم خود بکار بستند. این روانشناسی آن طبقه ای است که می خواهد مظهر حقیقت باشد و پاسدار حرمت و کرامت انسان. جز این هم نمی توانست کرد. وقتی هفت تپه برای رهایی اسماعیل می جنگید دژخیمان فرصت را غنیمت شمرده و تشکل دولتی و ضد کارگری شورای اسلامی را در شرکت بنا نهادند. جنگ با حکومت حول تدوام اسارت یا رهایی اسماعیل به نفع کارگران تمام شد و این فرزند خلف طبقه به قدرت طبقه از دالان های مخوف دژخیمان رهایی یافت.
هفت تپه آنگاه آهسته آهسته خود را بازیافت، قوای خود را متمرکز نمود و مجامع عمومی را بیشتر و منظم تر برگزار کرد. مجمع عمومی به مثابه شورای پایه و مستقل کارگران، بهترین و دمکراتیک ترین ظرف ابراز وجود مستمر و مستقیم کارگران است. در این پرولتری ترین تشکل توده ای است که آحاد کارگران می توانند به اتکای جمع و در پناه آن، جسارت حرف زدن و ابراز وجود اجتماعی یابند، این تشکل است که به کارگر اعتماد به نفس داده و عزت نفس را در وی تقویت می کند. این تشکل است که به رهبران شجاع امکان می دهد به اتکای طبقه، مقابل شرورترین عناصر حکومتی سرافرازانه سینه سپر کنند و مدافع حقوق طبقه باشد. سرانجام مجمع عمومی هفت تپه با خرد جمعی رای به گل گرفتن درب شورای اسلامی این مرکز توطئه و لانه جاسوسان داد. باید از نسل دهه شصت باشی تا اهمیت و عظمت کار هفت تپه ای ها را دریابی. ابراهیم عباسی دوشنبه نوزدهم مهر هزار و چهارصد به مهدی عبدالخانی رئیس اداره ضد تعاون و کار و رفاه اجتماعی روبروی همان اداره اش گفت، ما درب شورای اسلامی را گل گرفتیم چون ضد کارگری بود. تشکل ما همین مجمع عمومی است، شورای پنج هزار نفره با تصمیم براساس خرد جمعی. رئیس نامحترم اداره کار، همان ارگان ضد کارگری که روزگاری فرمان هجوم به سندیکای کارگران و بریدن زبان آنان می داد، اینبار لام تا کام حرف نزد. انگار زبانش را بریده بودند. این است معجزه مجمع عمومی.
١٤ اکتبر ٢٠٢١