هشتم مارس مبارک. ٨ مارس یک سنت سوسیالیستی است، برای رفع تبعیض براساس جنسیت، برای برابری بیقید و شرط زن و مرد در تمام شئون اجتماعی. جنبش زنان جنبشی جهانی علیه نابرابری و تبعیض است. در این تاریخ کمونیستها و سوسیالیست ها و زنان و مردان پیشرو نقش جدی داشتند.
امروز من بعنوان یک فعال کمونیست، می پرسم چرا بعد از یک قرنها هنوز زن و مرد برابر نیستند؟ چرا امروز حقوق ما را نه بعنوان انسان و نیمه بشریت بلکه براساس هویت های متنوع دیگر بررسی می کنند؟ آیا این پیشرفت است یا پسرفت؟
سرمایه داری زمانی آمد دولتها و ملتها را تشکیل داد تا بازار واحد در یک کشور ایجاد کند. بورژوازی با انقلاب کشورها و هویت ملی رو بوجود آورد، شهروند و حقوق فردی و اجتماعی بوجود آمد. در همین دوره سرمایه داری کارگران خواستند فراتر بروند و برابری اقتصادی ایجاد کنند. انقلاباتی برپا شد و صحبت کمونیست ها از حقوق کارگران در جهان، از حقوق زنان در جهان، از ارتقای حقوق انسانها در جهان بود.
ولی در چند دهه گذشته دنیا به سمت دیگری رفته است. ما یک دوران دنده عقب تاریخی را شاهدیم. در دنیای بحران زده، موقتا عقایدی رشد کردند که روی هویت سازی و کشف “هویت های اصیل” کار میکرد. اینکه ما هویت واحدی نداریم، تئوری های جامع نداریم، تاریخ نداریم، اینکه هر چیزی درست است، … ناگهان کل تاریخ مبارزه طبقاتی و دستاوردهای سوسیالیستی انکار شد. یکباره فهمیدیم جامعه از موزائیک های مختلف تشکیل شده و هر کسی هویتی دارد. امروز به امریکایی، مهاجر، در مهاجران به سیاه، سفید و زرد، ملیت های مختلف، کامیونیتی های مسلمان، شیعه، با کالچر مختلف و با بک گراند مختلف، با حقوق مختلف تبدیل شدیم!
صحبت از اعتقادات نیست، هر کسی ازاد است به هر چیزی باور داشته یا تعلق داشته باشد. ولی هدف از این تقسیم بندیها چیست؟ آیا ما میتوانیم اینگونه آزاد شویم؟ فرض کنید من بروم بررسی کنم ببینیم خانواده ام جزو کدام ایل یا عشیره، مذهب و سکتی بودند، چند صد سال پیش چطور فکر میکردند، ولی اینها چه ربطی به امروز من دارد؟ من امروز در قرن ۲۱ در کانادا زندگی میکنم. دنیا هم دنیای دیجیتاله، دنیای انفورماتیکه، دنیای سرمایه داریه. اینکه یک زمانی اجداد ما جنگجوی دریائی بودند یا برده بودیم، چه افتخاری برای من دارد که الان بگویم من آنم؟
مذاهب به ما همین را میگویند، ناسیونالیسم به ما همین را میگوید، فمینیسم نیز بدرجاتی همین میگوید، پست مدرنیست ها و مولتی کالچرالیست ها همین را میگویند. و این یعنی اینکه ما طبقات نداریم، ما رهایی اجتماعی نداریم، ما آرمان جمعی نداریم و هر کسی برود در گروههای کوچک در باکسهای کوچک، هر کسی برود دنبال کار خودش در جنگ و رقابت با بغل دستی، مثل قانون بازار.
ما بعنوان کمونیست میگوئیم این عقاید ارتجاعی و انتزاعی اند. ما سیاست هویتی را واپسگرا و ضد تاریخی و علیه پیشرفت عمومی میدانیم. راستش بیشتر شبیه آپارتاید فرهنگی است. ما میگوئیم انسانها باید حقوق جهانشمول داشته باشند. ما اول به معنی عام انسان هستیم و به معنی خاص به طبقات تعلق داریم، به جنبش های سیاسی با اهداف طبقاتی تعلق داریم. آرمانها و منافع مختلفی را دنبال میکنیم. من کارگر ایرانی با سرمایه دار ایرانی یک منفعت ندارم، همانطور که کارگر مثلا سلمان یا مسیحی یا سیک با کارفرمای هم مذهب و هم زبان خود منافع متضاد دارد. بورژوازی از این تقسیم بندیها برای ایجاد شکاف در میان کارگران استفاده می کند تا سود ببرد و حکومت کند.
ببینید، ما را عادت دادند که بگوئیم ما ایرانی هستیم، کانادایی هستیم، مسلمون هستیم، سیاه هستیم، و … این فرهنگ طبقه حاکم است و شما به این مسئله مهم انتقادی برخورد نمی کنید. باید انتقادی بود و قبول نکرد. چرا من باید با همسایه سیاهپوستم یا چینی یا امریکایی یا فرانسوی ام اساسا مشکلی داشته باشم یا دیدم حتی ذره ای فرق بکند؟ چرا نباید مثل یک همسایه، یه همکار، یک رفیق همدیگر را ببینیم و معاشرت کنیم؟
اینجا بحث حقوق مهم میشود. گفتم فردی هر بزرگسالی حق دارد هر باروی داشته باشد و آزاد است. اما بعنوان ارزش، بعنوان مبنایی در مبارزه سیاسی، بعنوان نگرش و سیاست ارتجاعی است. شما نمیتوانید بگویید حقوق برای زنان سیاهپوست، یا زنان مسلمان! باید گفت برای زنان، برای کلیه زنان در هر کشور، برای زنان در کره خاکی.
شما اگر بگویید حقوق زنان جهانشمول است، آنوقت سکوت کردن در مقابل سر بریدن زنان در افغانستان، تجاوز دستجمعی به زنان در میانمار و سودان قابل قبول نیست. آنها آیا آدم نیستند، حقوق ندارند، چه کسی مسئول است؟ ولی به من و تو یاد میدهند بیشتر به فکر کانادایی باشی. به فکر مسلمان باشی، به فکر ایرانی باشی! حتی عواطف انسانی ما را مورد تعرض قرار میدهند.
یک کمونیست، یک سوسیالیست، یک اوانگارد اول میگوید؛ من انسانم، حقوقی دارم، این حقوقم را میخواهم و میرم با کسانی که مثل من فکر میکنند برای گرفتن حقم مبارزه میکنم، سعی میکنم به قانون تبدیلش کنم. ولی باید بدونیم که این قوانین هر چقدر هم عوض بشود، بردگی ما سر جایش هست. تبعیض و استثمار سر جایش هست. سرمایه داری نمی تواند نظامی برابر باشد.
دنیای امروز در ثروت و تکنولوژی و امکانات غرق است. برابری انسانها امری غیر ممکن نیست. تامین رفاه برای همه واقعی است. هر کسی باید ازاد باشد هر عقیده شخصی داشته باشد. ولی ما بعنوان کمونیست ها، بعنوان طبقه کارگر، هدفمان اینست که مبنای نابرابری و تبعیض، استثمار و فلاکت، بردگی جنسی و مردسالاری را ریشه کن کنیم. مسبب این اوضاع نظام کنونی است، سرمایه داری. پس باید علیه این نظام انقلاب کرد. متاسفانه کمونیستهای امروز در بسیاری کشورها چنین دستور کاری ندارند. ما به لنین ها، کلنتای ها، زتکین ها، لوگزامبورگ ها، کروپسکایا ها نیاز داریم. ما باید بگوئیم این نظم و این قواعد قابل قبول نیست، باید زیر و رو شود. من هم همین را میگویم.*