مقالات

از “افسانه طبقه کارگر” تا “لومپن پرولتاریا”ی خیزش آبان ” در حاشیه اظهارات محمد حبیبی احمد بابائی

اخیرا یک فایل صوتی از آقای محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران (تهران) پخش شده که در آن آقای حبیبی از تجربه شخصی خود در زندان با زندانیان و به طور مشخص با زندانیان خیزش آبان روایت می کند. این تجربه مورد اشاره به مبنائی برای ساختن و پرداختن یک دیدگاه در مورد طبقه کارگر و نقش و اهداف آن بدل شده است. تا اینجا هیچ مشکلی نیست، کسی میتواند مدعی شود زمین گرد نیست یا نیروی جاذبه وجود ندارد، دیدگاهی فردی است و لابد فرد زحمت اثبات ادعایش را هم باید بکشد. مشکل اینجاست که این دیدگاه خود را با حرکت اعتراضی برحق معلمان تبئین میکند و در تلاشی قطره چکانی بین معلم و کارگر به معنای اجتماعی و طبقاتی دیوار میکشد و نهایتا و علیرغم میل خود ایشان بعنوان یکی از فعالین شریف و چپ معلمان، سر از اردوی اصلاح طلبان در میاورد.

ببینیم تجربه شخصی محمد حبیبی چیست. ایشان و بنا به اظهارات روشن شان، ظاهرا با چند نفر یا عده ای از زندانیان آبانماه ۹۸ هم بند بوده است. “تجربه شخصی” آقای حبیبی از این زندانیان اینست که اصولا سیاسی نیستند، عده ای “سابقه دار” و “دزد” و “معتاد” و آدمهای طبقه “پایین” جامعه بودند. سپس این مشاهده و تجربه شخصی را به کل خیزش آبان تعمیم میدهد و نتیجه میگیرد که خیزش آبان، آنهم نه با زبان خودش بلکه با زبان و تصویر “دوستان مارکسیست” خیزش “لومپن پرولتاریا” بود.

این سخنان طبیعی بود که با واکنش روبرو شود و با اعتراض بخشهائی از خانواده های جانباختگان آبان روبرو شد. در اثر اعتراض جمعی از خانواده جانباختگان و زندانیان، آقای حبیبی عذرخواهی کردند و گفتند این فایل مربوط به شش ماه پیش می باشد .

رفتار آقای حبیبی و دلجوئی از خانواده های جانباختگان البته مورد احترام و تائید من است. خود ایشان از شخصیت های مطرح جنبش معلمان هستند و برای ما تک به تک فعالین زن و مرد و معلمان آزادیخواه قابل احترام و ارزشند. فراتر اتحاد سیاسی و عملی این جنبش و گسترش آن و داشتن سیاستی موثر که بتواند به اهدافش نزدیک شود برای ما مهم است. درست به همین دلائل، میگویم سخنان اقای حبیبی در مورد خیزش آبان پازلی از یک کلیت است که اجزای آن قطره چکانی اینجا و آنجا مطرح میشود. این دیدگاه که اشاره خواهم کرد، اگر بر حرکت معلمان حاکم شود، آنرا زمین میزند.

تا اینجا ارزیابی محمد حبیبی از خیزش آبان نود و هشت اینست که این خیزش اقشار بیسواد و غیر سیاسی و لمپن پرولتاریا بود. این ارزیابی فی البداهه نمیتواند باشد، به مفروضاتی از جایگاه طبقات و جنبشها در سیاست ایران هم مربوط است. به گوشه های دیگری از این دیدگاه ایشان نگاه کنیم. در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۲۲ اتاق کلاب هاوس “نقد و نظر” به مدیریت رادیو پیام کانادا جلسه ای برگزار شد تحت عنوان “افزایش شکاف طبقاتی، تاثیرات آن بر جامعه، راهکارها و مطالبات ما”. آقای حبیبی یکی از سخنرانان این جلسه بودند. ایشان در بخش دوم صحبت خود بعد از مقدمه ای کوتاه در مورد وضعیت جامعه ایران و نیروهای اجتماعی موجود گفت: “در پاسخ به دوستانی که میگن میشه هنوز کسانی باشند که به جن باور داشته باشند، میگم در جامعه ای که متخصصینش و پژوهشگرانش به افسانه طبقه کارگر هنوز باور دارند، پس افرادی می‌توانند وجود داشته باشند که به جن باور داشته باشند”.

آقای حبیبی دارد روشن میگوید کدام طبقه کارگر؟ طبقه کارگر “افسانه” است. به همین اعتبار است که بزعم ایشان، آبان را جلوه ای از خیزش طبقه کارگر علیه فقر و فلاکت سرمایه داری دانستن ادامه این “افسانه” است و تازه “تجربه شخصی” ایشان میگوید این “جنبش هم نبود” “شورش کور” لمپن پرولتاریا بود. چون ایشان با تحلیلگران و رهبران و افراد تئوریک و فعال زندانی آبان مواجه نشده است. من البته بعنوان کسی که عمرم را کارگری کردم و متاسفانه بدلیل فقر امکان این را نداشتم که مثل ایشان در دنیای علم و دانش غوطه بخورم، بشدت در تعجبم که کسی چطور میتواند با یک تجربه و مشاهده صرف و یک متد آمپریکی “مشت را نمونه خروار” بداند و در مورد مسائل مهم و بنیادی جوامع کنونی اینگونه نتیجه گیری و اظهار نظر کند. فکر نمیکنم من نیازمند این باشم که به ایشان “طبقه کارگر” را در شهرهای ایران نشان بدهم تا داستان افسانه یا واقعیت بدوا روشن شود. اما ادامه سخنان ایشان جای هیچ ابهامی باقی نمیگذارد.

آقای حبیبی ادامه میدهد: “به نظر من آنچه که به عنوان طبقه کارگر ازش نام برده میشه، و تلاش میشه به طبقه برتر و پیشتاز در تغییر و تحولات اجتماعی ارزیابی میشه، آنچنان که دوستان از آن صحبت می کنند مابه ازای عینی مشخصی ندارد. به خاطر همین است که در واقع اعتراضات گسترده معلمان در بیش از صد شهر اتفاق می افته و حتی در واقع این اعتراضات تداوم پیدا میکنه، اون نگاه بنیادین که به طبقه کارگر دارند، دچار چالش میشه. در نتیجه مجبور می‌شوند مدام از هفت تپه صحبت کنند، چون به نظر نمیاد که بجز هفت تپه دستاورد مشخصی از آنچه که از طبقه کارگر نام می برند در جامعه ایران باشد “.

من البته تاکنون جائی نخواندم و نشنیدم کسی از “برتری” طبقه کارگر حرف بزند. این سخن نژادپرستانه است. کمونیست ها و مارکسیست ها برای نفی جامعه طبقاتی مبارزه میکنند و نه تقدیس و اثبات “برتری طبقه کارگر”. اما از این نکته که بگذریم، ایشان میگوید جنبش معلمان مهم تر است و ما به ازای عینی دارد، جنبش کارگری و طبقه کارگر حتی ما به ازای عینی ندارد و افسانه طبقه با افسانه هفت تپه ادامه پیدا کرده است. این بحث میگوید معلمان و فرهنگیان بخشی از طبقه کارگر نیستند. یک اختلاف اصلی ما اینجاست. کارگران سالهاست داد میزنند کارگر معلم اتحاد. همه جای دنیای پیشرفته و مدنی مورد علاقه آقای حبیبی و برخی از دوستان، معلمان هم اتحادیه و سازمان خودشان را دارند و عضو تریدیونیون ها هستند. چه از نظر بورژوازی و چه از نظر کارگر، پرستار و معلم و کادر بخشهای موسوم به خدماتی و آموزشی و درمانی و بهداشتی و غیره، بخشهای مختلف طبقه کارگرند و از نظر موقعیت اقتصادی با درجاتی تفاوت که همیشه وجود داشته جزو نیروهای طبقه کارگرند.

البته سیاست شکاف انداختن و تعاریف را محدود یا بسط دادن همیشه وجود داشته است. در ایران از صنعت نفت و صنایع بزرگ آغاز شد و در کشورهای دیگر بسیار سیاستی قدیمی است. اینکه بخشی از کارگران یک رشته را که مثلا در امور اداری و سرویس و خدمات و آموزش هستند، “کارمند” و بقیه را که در تولید هستند “کارگر” بنامند. براساس مدرک تحصیلی و پایه شغلی این عناوین تعریف شدند. شاید اینها برای بحث طبقه بندی مشاغل خوب باشد اما برای تبئین جامعه شناسی و مبارزه اجتماعی مفت هم نمی ارزد. برخی از دوستان در شورای صنفی معلمان و در اظهاراتشان از جمله در سخنان آقای حبیبی تلاش میکنند هر روز بیشتر تفاوت “فرهنگی” و “کارگر” را برجسته کنند. در یکی از قطعنامه های پایانی اعتراض دور قبل از جمله “معلمان” را “ناجی” جامعه معرفی کرده بودند. شعارهائی مانند “هر کسی با اهل قلم درافتاد ورافتاد” نیز در همین دیدگاه ریشه دارد. سوال اینست که تلاش برای اعلام جدائی جنبش معلمان بعنوان حرکتی فرهنگی و فرهیخته با جنبش کارگری و “افسانه طبقه کارگر”، تلاش برای ایجاد شکاف بین کارگر و فرهنگی یعنی کسانی که نیروی کار و خلاقیت خود را برای مزد یا حقوق چه بصورت یدی یا فکری یا هر دو میفروشند، به کدام هدف سیاسی کمک میکند؟

من میگویم اقای حبیبی گرامی و دوستانی که چنین نظری را دارید، نظر به اینکه در کار علمی و پژوهشی و آموزشی هستید و قبول نمیکنید که هر کسی ادعاهای بی پایه و غیر مستدل علمی بکند، لطفا زحمت بکشید و این ادعاهایتان را با نقد مارکس و حتی قبل از مارکس که به وجود طبقات اجتماعی و کشمکش طبقاتی و جنبشهای طبقاتی و تجارب متعدد بین المللی قائل بودند و برای آن دهها هزار صفحه نوشتند، پاسخی جدی بدهید. با سیاه سفید است و برعکس نمیشود زیر اساس دنیای امروز بزنید.

این دیدگاه در بخشی دیگر از جنبش مدنی و سازمانیافته در مقابل شورش کور حرف میزند. از جمله سخنان اخیر آقای عزیز قاسم زاده در اجتماع اول اردیبهشت است. آن “شورش کور” در واقع همان آبان است و آن “جنبش سازمانیافته” و “مدنی” هم جنبش معلمان که سیاست و شعارش و روشهایش متمایز است و رهبری دارد. همینطور بدون دلیل نیست که ناگهان سمینار در مورد “نافرمانی مدنی” برگزار میشود و مدافعان اصلاح طلب ورشکسته و افراد جدیدی از ضرورت “نافرمانی مدنی” و تبئین آن میگویند. قانونگرائی و تاکید بیش از حد به بندهای قانون اساسی و اینکه همه خواستهای ما قانونی است، گوشه دیگری از این نافرمانی مدنی است.

نافرمانی مدنی نسخه اصلاح طلبان و سلطنت طلبان و جنبش های بورژوائی ایران در مقابل “خشونت انقلابی” و “شورش کور” و “خیزش توده ای” و “عمل فراقانونی” است. هر کسی امروز پشت این شعار میرود، دارد ترمز به اعتراض رادیکال و انقلابی میزند. تاسف بارتر اینست که این سخنان زمانی مطرح میشود که شیون پایان اصلاح طلبی هم تمام شده و جزو فراموش شده ها هستند. تکرار سیاستهای محوری اصلاح طلبان با قالب و ظواهر جدید، شاید برای شکل دادن به یک سوسیال دمکراسی بی پایه و برای جور بودن ویترین بورژوازی ایران خوب باشد، اما اتفاقا “ما به ازای اجتماعی” ندارد و آب در هاون کوبیدن است.

بطور فشرده دیدگاهی هر روز بیشتر از دیروز در میان معلمان خود را بروز میدهد که معلم و فرهنگی کارگر نیست، جزو طبقه کارگر نیست، طبقه کارگر خودش یک افسانه است و لذا اهداف و آرمانهائی که با این نام گفته میشود اعتبار ندارد، معلمان و فرهنگیان میتوانند نجات دهنده مشکلات مردم ایران باشند، از نظر روشها و شیوه سازماندهی کار قانونی و مطالبات قانونی و نافرمانی مدنی، شکل دادن به جنبش در مقابل شورش و مشخص تر نفی شورش آبان و دی و نوع آن، … اینها از بروزات و مشخصات این دیدگاه است. این دیدگاه قدیمی و شکست خورده است و اتفاقا دی و آبان یک محصول روند شکست این خط است. هزاران اعتصاب بزرگ و کوچک کارگری و اعتراضات سراسری بخشهای مختلف از جمله معلمان و پرستاران، برای ما سنگرهای مختلف مبارزه کارگری اند و برای اتحاد و قدرتمندتر آنها میکوشیم. حرکت معلمان برای پیشروی و پیروزی لازمست با افتخار خود را جزو طبقه کارگر بداند و با اهداف و سیاستهای رادیکال این طبقه هماهنگ شود. سیاست نفی طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی و حق کارگر برای دست بردن به عمل انقلابی، نه جدید است و نه اولین بار است که طرح شده است اما هر بار با دیوار سرسخت واقعیات اجتماعی و روندهای بنیادی برخورد کرده است. در ایران این سیاست ورشکسته است و میتواند نسخه شکست هر حرکتی هم باشد.

آقای حبیبی داستان “طبقه متوسط” یا همان خرده بورژوازی و شیوه مبارزه این طبقه “نافرمانی مدنی” امتحان خودش را پس داده و روز خودش شکست خورده است. سخنرانی غرای شما درباب “خیزش آبان” و تجربه “شخصی” تان در زندان و روایت زندانیان آبان، چکامه اش را از تلاشهای متفکرین و جامعه شناسان نسل رو به انقراض طبقه متوسط میگیرد که فکر می‌کند با حمله و تحقیر “حاشیه نشینها”، “کارتن خوابها”، “بی سوادها”، مطلوبیت طبقه متوسط با سواد و یقه سفید را نشان دهد. شما چه بخواهید و چه نخواهید معلمان و فرهنگیان لااقل نود درصدشان جزو صفوف طبقه کارگر هستند. انتظار بیشتری از شما بود نه اینکه مانند مفسران این رادیوها با یک مشاهده ساده و نمونه برداری مدعی شوید که طبقه کارگر دیگر “پیشتاز در تغییر و تحولات اجتماعی نیستند”!؟ تا بعد نتیجه بگیرید؛ “طبقه ای که قراره تحول عینی در جامعه ایجاد کند، حتما باید از طبقه متوسط باشد”. عجب! میشود بفرمائید چطور؟

۲۳ آوریل ۲۰۲۲