مقالات

یادداشتها، سیاوش دانشور

آموزش یک حق است نه یک امتیاز!

“هرکسی پول بیشتری دارد، در مدرسه بهتری با کیفیت آموزش بهتری ثبت نام می‌کند و از آموزش بهتری برخوردار خواهد بود”.

این سخنان معاون وزیر آموزش و پرورش حکومت اسلامی است. این سخنان از یک آپارتاید تمام عیار طبقاتی سخن میگوید. آپارتایدی که حق را تابعی از موقعیت اقتصادی برتر می کند و میزان توان اقتصادی شما دامنه حقوق تان را تعیین و توضیح میدهد. اگر پول دارید میتوانید سالم تر باشید و به دکتر و درمان مناسب دسترسی داشته باشید و اگر پول ندارید بمیرید. اگر پول دارید میتوانید آموزش ببینید، درس بخوانید، دانشگاه بروید، و اگر پول ندارید از مدرسه محروم شوید، بیسواد بمانید. بقول معاون وزیر اداره چهارسوق بزرگ بازار آموزش، “اگر پول بیشتری دارید” در مدارس بهتر و با کیفیت تر در بخش خصوصی بروید و از “آموزش بهتری برخوردار باشید”!

این سخنان جناب معاون وزیر وجه اقتصادی سیاستی است که دسته دسته معلمان معترض را بازداشت و زندانی میکند. معلمان علیه آموزش کالائی و خواهان آموزش رایگان و همگانی اند. از جمله به همین دلیل زندانی میشوند تا طرف حسابشان، یعنی وزارت آموزش و پرورش در خدمت سرمایه داران آموزش را بازاری و میلیونها دانش آموز و فرزندان کارگران را از مدرسه محروم کنند. حالا باید روشن باشد چرا برای عبدی و حبیبی و بداقی و ابراهیمی و دهها معلم مبارز دیگر پرونده می سازند و کل دستگاه امنیتی و سرکوب به کمک این بازاری های حریص می آید تا بالاخره فرق پولدار و بی پول و دارا و ندار معلوم باشد! معلم در اینجا نماد انسانیت و رفع تبعیض و معاون وزیر که حرف دل همه شان را میزند، نماد قشر طفیلی و استثمارگری است که بدنه و حاشیه حکومت و طبقه بورژوازی را تشکیل میدهند.

جنبش سوسیالیستی نسلهای طبقه کارگر از آموزش رایگان و حق آموزش همگانی سخن گفتند. کمونیست ها و کارگران حقوق پایه شهروندان را منوط به هیچ شرطی نمیکنند. آموزش یک نیاز و یک حق همگانی است، آموزش زمانی برای همه بطور برابر قابل دسترسی است که رایگان باشد. سرمایه داری و بازار اما آموزش و هر حقوق پایه دیگر را به کالا تبدیل و قابل خرید و فروش می کند. از اینجا ببعد این دیگر جیب شماست که حکم میکند از عهده آموزش برمیائید یا خیر؟ حق شما صوری است یا واقعی؟ از اینجا به بعد حق تبدیل به امتیاز میشود و تنها کسانی میتوانند از این امتیاز برخوردار باشند که موقعیت اقتصادی بهتری دارند. همینجا باید بحث را قطبی کرد؛ دولت حق ندارد حق طبیعی و بدیهی شهروندان را به بازار بسپارد و فرد و شهروند را به جنگ ماراتنی با بنگاه های متعدد آموزشی حواله دهد. بجای تبدیل مدرسه و دانشگاه به تجارتخانه، طبقه کارگر خواهان آموزش رایگان و باکیفیت و استاندارد علمی جهانی برای همگان در تمام سطوح است. آموزش عمومى اجبارى و رايگان تا سن ١٦ سالگى.

در انقلاب ۵۷ خواستهای ضد تبعیض و برابری خواهانه باعث شد که خواست آموزش رایگان در قانون اساسی در آن تناسب قوا گنجانده شود. اما حقیقت جامعه و سرمایه داری ایران همین است که با آن مواجه هستیم: آموزش بازاری و کالائی شده، مدارس خصوصی و تبدیل آموزش از یک حق همگانی به یک امتیاز طبقات دارا. محروم کردن بخش مهمی از جامعه از آموزش و محکوم کردن تعداد بیشتری به آموزش در کیفیت نازل. آپارتاید طبقاتی هر حق بدیهی و پایه ای شهروندان را به امتیاز تبدیل می کند و استیفای این امتیاز را منوط به مکان اقتصادی و توان مالی وی می کند.

استیفای پایه ای ترین حقوق شهروندان در گرو درهم کوبیدن سرمایه داری و نظامی است که هر نیاز انسانی را از زمان و مکان و مسکن و تغدیه و بهداشت و سلامتی و آموزش و تفریح و فراغت را تابعی از مالکیت و قدرت اقتصادی کرده است. آپارتاید طبقاتی مدرن هنوز آپارتاید است و باید بزیر کشیده شود. *

١١ اوت ٢٠٢٢

در باره بیانیه میرحسین موسوی
“ما میگیم خر نمی خوایم، پالون خر عوض میشه”!

عده ای از بیانیه میرحسین موسوی ذوق زده شدند و در رسانه ها به تحلیل و تفسیر آن پرداخته اند. سعی میکنند “میان سطور” را کشف کنند و در واقع تمایل و مکنونات قلبی خود را در بیانیه میرحسین جستجو می کنند.

میر حسین از طرح جانشینی ولایت فقیه گفته است. خود سوال و مشغله سالها از دنیا و از اوضاع ایران عقب است. بنظر نمیرسد میرحسین در حصر فریز یا خرفت شده باشد، ایشان دارد در محدوده “انتخاب ولایت فقیه” حرف میزند و ظاهرا پلاتفرم اصلاح طلب-اعتدالی-محافظه کار اینست که میله را سمت “انتخاب” ولایت فقیه کج کنند.

مسئله اما نه تنها ولایت فقیه و این سیستم گوسفند داری بلکه خود جمهوری نکبت اسلامی است. مدتهاست شعار مهجور تابعیت ولی فقیه از قانون و قانونیزه کردن ولی فقیه پوسیده است، اما در خورجین سیاسی این طیف نونوار میشود.

امروز سرنگونی در دستور است و میرحسین و باندهای متفرقه و اجزای حکومتی به ورجه وروجه افتاده اند تا خیمه های نظام را با چاشنی انتقادات درون خانوادگی و اسلامی سرپانگاهدارند. یادش بخیر در دوره انقلاب و فرمانداری های نظامی و جابجائی مقامات از بالا، شعاری در اعتراضات بعنوان واکنش طرح میشد که معرف نبض و اراده جامعه برای عبور از رژیم سلطنتی بود:

“ما میگیم شاه نمیخوایم، نخست وزیر عوض میشه! ما میگیم خر نمی خوایم، پالون خر عوض میشه”!

حالا میرحسین میخواهد مجتبی رهبر نشود و یک ولی فقیه متکی به قانون و “اسلام رحمانی” در “دوره طلائی امام” برایمان سوغات بیاورد. میرحسین حرف نمیزد نمی گفتند زبانش بند آمده!

٩ اوت ٢٠٢٢
***