خبرها را اینگونه می شنویم که کارگری خود را آتش زد و جان سپرد! زنی خود را به آتش کشید! دختری جوان خود را حلق آویز کرد! مادر و فرزند به عمر خود پایان دادند!
در برخورد به این فجایع و تراژدی ها چند دسته تحلیل وجود دارد: اول، مشکلات فردی و روانی فرد یا افراد خودکشی شده. دوم، تبئین خودکشی در دو قطبی استیصال – اعتراض و مستقیم و غیر مستقیم حقانیت دادن به خودکشی اعتراضی بعنوان یک آکت و یک پیام. سوم، استتار یا نفی نقش دولت و جامعه در قبال پدیده روبه گسترش خودکشی.
خودکشی ویژه کارگران نیست، حتی ویژه خانواده های کارگری و طبقه کارگر نیست، یک معضل اجتماعی است که خروجی یک مناسبات و یک وضعیت مشخص است. براساس آمار وزارت بهداشت حکومت، تنها در سال در سال ۱۳۹۷، «حدود ۱۰۰ هزار نفر اقدام به خودکشی کردند. بر پایه این آمار، ۱۲۵ نفر در ازاء هر ۱۰۰ هزار ایرانی اقدام به خودکشی کردند و از این تعداد ۶ نفر جان خود را از دست دادند. وزارت بهداشت ایران، از دو سال پیش تاکنون، آمار رسمی مربوط به میزان مرگ و میر ناشی از اقدام به خودکشی در ایران را منتشر نکرده است».
این آمار، تنوع موارد، کاهش سن خودکشی در قیاس با سالهای قبل، افزایش شدید خودکشی در دوره کرونا و بعد از آن، نشان میدهد خودکشی معضلی اجتماعی است و حاصل یک مجموعه فشارها و تنگناهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و پیروی از الگوهای غلط ارزشی و تربیتی است. خودکشی سرمایه داران در دوره بحران ۲۰۰۷-۲۰۰۸ را که فراموش نکردید. خودکشی جوانانی که در توهم زندگی گلاموری و آمریکن دریم هستند را که یادتان نرفته است. خودکشی های وسیع بر اثر اختلافات خانوادگی و مشکلات در زندگی خصوصی. خودکشی بدلیل فقر اقتصادی و گرسنگی و احساس خجلت و شرمندگی کارگر از خانواده اش. خودکشی های “ناموسی” یا قتلهایی که شکل خودکشی دارند مانند دختران بالکنی (که از بالکن پرت میشوند و ظاهرا خود دست به آن زدند) یا عبور اجباری از بزرگراه و زیر ماشین رفتن. خودکشی بدلیل شکست عشقی و عاطفی. خودکشی بدلیل همسر تحمیلی یا عدم قبول اراده و میل زن یا مرد توسط خانواده. خودکشی بدلیل مورد تجاوز قرار گرفتن و فشارهای ناشی از آن.
تقلیل گسترده خودکشی به «خودکشی زنان» یا «خودکشی کارگران» کوچک کردن ابعاد مسئله است. هرچند این واقعیتی است که بیشترین تعداد خودکشی ها دلائل اقتصادی دارد اما حتی اینمورد مشخص نیز صرفا اقتصادی نیست بلکه عوامل دیگری مانند فرهنگ و سیاست و تفکر و ضد ارزش و قدرت های مرئی و نامرئی، که فراتر از کارگر زن و مرد است، در آن دخیل اند.
خودکشی قتل عمد است!
خودکشی انتهای یک پروسه است، یعنی فردی بدلیل فشارهای مختلف و اشباع شده که خارج از اراده اوست در لحظه معینی در متن بن بست و پانیک دست به خودکشی میزند تا خود را از این فشارها رها کند یا خود را از عواقب بعدی وضعیتی که در آن اسیر شده برهاند. سوال اینست که کدام عامل یا عوامل فرد را در موقعیتی قرار داده که خروجی آن جز حمله بخود و نفی حیات خود نیست؟ کدام عامل یا عوامل حقیقی و حقوقی و کدام عوامل ارزشی و فرهنگی حاکم موجب میشود که خودکشی ارزان ترین راه برای رهایی از مهلکه باشد؟ اگر نه در همه موارد بلکه در موارد زیادی که رابطه مستقیمی با فقر اقتصادی و مالی دارد عامل خودکشی کسی یا کسانی هستند که فرد را به این موقعیت سوق داده اند. به این اعتبار قتل عمدی در ظاهر غیر عمد صورت گرفته است. من میگویم قاتل کارگرانی که اخیرا و قبلا خودکشی کردند کارفرمایان هستند. دولت است. ادارات مربوطه هستند. کارگری که اخراج میشود و نمیداند با یک دنیا گرفتاری و تنگنای مالی چکار کند، در متن ناتوانی و استیصال تحمیلی خودش را نابود می کند. این نادرست ترین حرف است که بگوییم فلانی خودش را حلق آویز کرد، نخیر، کاری با او کردند که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. زنی که به زور وارد یک رابطه تحمیلی میشود یا دختری که بخاطر دوست داشتن و حتی ظن عاشق شدن زیر فشار اخلاقی و تهدید و کتک قرار می گیرد، وقتی خودکشی میکند نمیتوانیم بگوییم در توهمات خودش دست به خودکشی زد!
همه این قتلها عاملی دارند، حاصل یک روند هستند، نتیجه محرومیت هایی اند، این جامعه ای است که ارزشی برای جان و حیات انسان قائل نیست چون هر روز کرور کرور میکشد. گاهی هم عمل کشتن را بوسیله خود قربانی انجام میدهد. خودکشی در بیشتر موارد قتل عمد است که مسببین و بانیانی دارد. قاتلینی که راست راست راه میروند و در معیت قانون و فرهنگ حاکم آزادند.
مواردی از خودکشی نیز بدلیل نوعی جنون فکری است که آنهم در تحلیل نهایی حاصل ورشکستگی تبلیغات و تصوراتی است که همین جامعه و فرهنگ حاکم بدست داده است. کسی که فکر میکند آمریکن دریم و گلامور میتواند الگوی زندگی میلیاردها نفوس کره خاکی باشد، تنها نادان نیست بلکه مسموم فکری و مغزی شده است. بازار و تبلیغات ریچ کیدزها و سرمایه داری وی را محسور و مسموم کرده است. «چرا من نمیتوانم و او میتواند، من بی عرضه ام، من ناتوانم، من باید بمیرم»! تصور جنگل و قانون جنگل از جامعه و ثروت و خوشبختی، تصوری که فرهنگ حاکم هر روز تولید و بازتولید میکند.
خودکشی: اعتراض یا استیصال؟
خودکشی در نفس عمل هم عنصر اعتراض و هم عنصر استیصال هر دو را در خود دارد. هیچکدام بر دیگری ارجحیت ندارد و هر دو عاملی در نفس عمل و سوق داده شدن به خودکشی هستند. جامعه ایران یک جامعه مستاصل نیست، یک جامعه امیدوار است و میزان اعتراض و اعتصاب در آن نشان این امیدواری و اتکا بخود است. اما معنی این سخن این نیست که در جامعه امیدوار عنصر استیصال وجود ندارد یا در کنار امید به آینده بهتر عمل نمی کند. بویژه فرد کارگر پرس شده در فقر و نداری و مریضی خانواده، ممکن است در متن ناتوانی و بن بست راهی کوتاهتر از خودکشی پیدا نکند. دلیل این امر اینست که کارگر منفرد ضعیف ترین موجود است. سلبریتی و نویسنده و شخصیت هنری و ادبی مثل کارگر نیست، اتفاقا قدرت اینها در فردیت شان است، برای کارگر اینطور نیست. کارگر قدرتش تنها زمانی است که دستجمعی و متشکل اعتراض می کند و نه بصورت منفرد. همینطور خودکشی را عده ای بعنوان «عمل اعتراضی» مستقیم و غیر مستقیم تائید می کنند. این ناشی از فرهنگ شهادت در ادیان است و گرنه کدام انسان در حالت نرمال و شرایط قابل قبول میگوید: «من بروم در اعتراض به بیحقوقی خودکشی کنم»؟ اگر عملی قابل تعمیم برای جامعه و صفوف گسترده مبارزه علیه وضع موجود نباشد، به ضد خود بدل میشود یا بدرد نمیخورد. همه که نمیتوانند در اعتراض به فقر و مردسالاری و فشارهای فرهنگی و اخلاقی خودکشی کنند! جامعه که خودکشی نمیکند!
مسئول کیست؟
خودکشی در هر جامعه ای از جمله شاخصی از میزان احساس خوشبختی و بدبختی در آن جامعه است. جامعه و دولت مسئولیت کل وضعیتی است که وجود دارد. هیچ بنی بشری فی البداهه جان خودش را نمی گیرد مگر اینکه ارزش جان در آن جامعه تنزل یافته یا بی ارزش شده باشد. هیچکسی آگاهانه بخود حمله نمی کند مگر اینکه قبل از آن مورد حمله شدید قرار گرفته باشد، کاری از دستش برنیاید و نخواهد بدست دشمنانش بمیرد. میگویند کارگری بدلیل فقر خودکشی کرد، فقر در جامعه مسئولش کیست؟ میگویند زن جوانی بدلیل فشارهای خانوادگی و فرهنگی خودکشی کرد، مسئول این فشارها در خانواده کیست و چرا در خانواده بعنوان سلول جامعه و به این اعتبار در جامعه این فرهنگ حاکم است؟ این فرهنگ به کدام قدرت سیاسی و اقتصادی خدمت میکند و بقا و دوام آن در خدمت کیست؟ معلوم است که در یک جامعه ویران شده و فروپاشیده و درهم ریخته، خودکشی و قتل و جنایت به طرق مختلف از سر و کول آن بالا میرود. شما نمیتوانید لحظه پایانی قصه را ببینید و همان را بدون تاریخ و متن و سابقه، درخود تعریف کنید. این یعنی بار مسئولیت را از روی دولت و نظامی که خودکشی و آدمکشی تولید می کند برداشته ایم.
از کلیشه سازی اجتناب کنیم!
تعدد خودکشی در میان زنان خودکشی را «زنانه» نمی کند. تعدد خودکشی در میان کارگران خودکشی را «کارگری و طبقاتی» نمیکند. اینها کلیشه سازی از یک واقعیت تلخ اجتماعی است. تفکیک آماری و تعلق میزان بیشتر خودکشی به بخشهای محروم تر جامعه، تنها میگوید که تاثیر اوضاع موجود بر آن بخش یا بخشها وخیم تر و هولناک تر و فاجعه بارتر است. خودکشی ادامه قتل انسانها در محیط کار و زندان و خانه و خیابان توسط نظامی است که قانون را با اتکا به جلاد و نیروی قهر اجرا می کند. وقتی دولت و قانون می کشد عده ای هم بیرون دولت و قانون می کشند یا با اتکا به سوبسید و رانت دولتی و قانونی به کشتن سوق میدهند یا مستقیما عامل آنند. تمام مشکلات بشر امروز در نظام حاکم باید جستجو شود، هر مسئله ای اعم از مردسالاری و زن ستیزی و انسان ستیزی و قصاص و جنایت، هر تاریخی در ادوار بشر داشته است، امروز در متن نظام مسلط سرمایه داری بازتولید میشود و حکمت آن باید در همین نظام جستجو شود. کدام منافع و منافع کدام بخشها موجب میشود که حقی – هر حقی – از فرد یا افرادی سلب شود تا راه خروج از بیحقوقی خودکشی باشد؟
خودکشی محصول یک جامعه بیمار و بحران زده است. محصول یک مناسبات ضد انسانی و ستمگرانه در تمام سطوح است. باید با قدرت تشکل و برافراشتن پرچم امید و مبارزه و درافتادن با مشکلات میزان خودکشی را کاهش داد، در عین حال بلاواسطه باید مبنای جامعه ای را تغییر داد که نفس جان و حیات انسان برایش فاقد ارزش است. جامعه ای که آزاد و خوشبخت است خودکشی در آن به مورد یا موارد تقلیل می یابد و بمثابه فاجعه و یک تراژدی بررسی میشود تا از تکرار آن جلوگیری شود.
سردبیر.
۱۷ اوت ۲۰۲۲