مقالات

آپارتاید و مجازات جمعی؛ طلوع خونین “خاورمیانه جدید” سیاوش دانشور

مردم جهان با چشمان از حدقه درآمده و ناباوری از تلویزیون هایشان صحنه های کشتار جمعی کودکان و مردم تحقیر شده فلسطین در خانه و پناهگاه و بیمارستان شان را به تماشا نشسته اند. مشاهده این سناریوی کشتار و تروریسم کور انرژی عظیمی طلب می کند. این گیم کامپیوتری نیست، انسانهای واقعی اند که دسته دسته سلاخی میشوند و اختیاری برای دفاع از خود و یا راهی برای گریختن از مهلکه ندارند. آنها بسان اسرائی میمانند که در اردوگاه های اجباری، در گورستان جمعی موسوم به غزه، دسته جمعی با بمب فسفر و موشک سوزانده و نابود میشوند. این عهد کولونیالیسم نیست، قرن بیست و یکم و دوره سلطه بلامنازع سرمایه داری در “دهکده جهانی” است که برای مواجهه با بحرانها و تناقضات خود به روشهای عهد عتیقی نیازمند است.

مشخصات چهره جدید خاورمیانه را میتوان در جنایت علیه مردم سیویل و ویرانی بیمارستان و مناطق مسکونی امروز در غزه و کرانه باختری و فردا در لبنان و تهران جستجو کرد. جلو راندن سیاست و نگرش آپارتاید، تکیه به روشهای نژادپرستانه، پاکسازی قومی و مذهبی، سناریوهای سیاه خونین و دهشتناک، ایجاد وضعیتی که در آن هر حرکت برای تغییر در نطفه خفه شود؛ سیمای خاورمیانه مورد نظر بایدن و نتانیاهو و شرکا است. جنبش اسلامی و دولت آپارتاید اسرائیل یک نگرش واحد دارند؛ هردو در پی مجازات جمعی اند، برای یکی “یهودی” هدف است و برای دیگری “فلسطینی”. اینها در یک موضع اجتماعی و طبقاتی ایستاده اند، به یک اندازه فاشیست اند، به یک اندازه مرتجع و مسئول عقب بردن افکار و جوامع در اسرائیل و فلسطین اند. هر دو خواهان نابودی دیگری و هر دو علیه حل مسئله فلسطین اند.

پیامدهای جنگ

در سیزدهمین روز جنگ تروریست ها، بیشتر اقدامات برای آتش بس به بن بست رسیده است. تا ظهر پنجشنبه ١٩ اکتبر، در اثر حملات و بمبارانهای اسرائیل، بیش از ٣٧٠٠ نفر کشته و ١٢٥٠٠ نفر مجروح و قریب به ١٠٠٠٠٠٠ نفر بی‌خانمان و آواره شده‌اند. بایدن دست خالی برگشت و قرار هم نبود کاری صورت دهد. حتی نتوانستند روی یک آتش بس موقت توافق کنند. سران کشورهای عربی بعد از بمباران جنایتکارانه بیمارستان المعمدانی و قتل بیش از ٥٠٠ نفر، یکجانبه دیدارشان را با بایدن لغو کردند. قطعنامه های ارائه شده در سازمان ملل یکی بعد دیگری وتو شدند. آمریکا جانبدارانه خواهان ادامه عملیات نظامی اسرائیل تا “نابودی حماس” است. نهایتا توصیه میکند “اشتباهات ما بعد از یازده سپتامبر را تکرار نکنید”! جابجائی ناوهای ارتش آمریکا در دفاع و حمایت از دولت اسرائیل و اخطارها به رژیم اسلامی در ایران، وتوی قطعنامه ها در شورای امنیت سازمان ملل، اظهارات روشن سران دول سرمایه داری، کم کم ابعاد دامنه جنگ و طرفین درگیر را روشن تر میکند. بعید است جمهوری اسلامی گوشش بدهکار هشدارهای بایدن باشد. نفس اینکه این همه نشست و مذاکره و قطعنامه پیشنهادی هنوز نمیتواند به رساندن آب و غذا و به سقوط نظام پزشکی در غزه جواب دهد، تنها بیانگر اینست که دنیای امروز باید تحمل کند که مردمی که داغ لعنت فلسطینی بر پیشانی شان کوبیده اند باید بقول فاشیست های اسرائیلی “مثل حیوان” درو شوند و افکار عمومی در جهان این شوک را هضم و تحمل کند. اینکه در زندان بزرگ غزه، با تحمیل گرسنگی و محاصره کامل غذائی و داروئی و زیستی، با بمب و موشک قتل عام راه بیاندازید، آن تصویری است که باید از مختصات “خاورمیانه جدید” و قانون رژیم آپارتاید اسرائیل و مشت آهنین فاشیسم در اذهان جای بگیرد.

اما با خاک یکسان کردن غزه نیز حماس را نابود نمیکند، همانطور که با خاک یکسان کردن افغانستان القاعده و طالبان را نابود نکرد، همانطور که جنگ طولانی علیه داعش و نیروهای متفرقه جهادی آنها را از میدان بدر نکرد. این جنگ دو نیروی ارتجاعی و تروریستی در سپهر سیاسی خاورمیانه و جهان را تقویت میکند. این جنگ به قلدری میلیتاریستی ناتو و موئتلفین منطقه ای و تحکیم پیوند دولتهای رقیب میدان میدهد. این جنگ علیه هر روند انقلابی و آزادیخواهانه در جوامع خاورمیانه برای رهائی از دست استبداد و اسلام و دیکتاتوری و زن ستیزی است. این جنگ در تنور نفرت قومی و مذهبی و ملی می دمد و مخاطرات یک سناریوی سیاه را در هر گوشه خاورمیانه تشدید میکند. این جنگ ممکن است در کوتاه مدت روندهائی را کند یا تسریع کند، اما مجموعا جوامع را عقب میبرد، صف مبارزه کارگری و آزادیخواهی را منزوی و نیروهای دست راستی و جنگ طلب و فاشیست و متعصب ناسیونالیست و مذهبی را میداندار میکند. این جنگ به دستاوردهای زنان در ایران و خاورمیانه و امید نسل جدید برای یک زندگی بهتر لگام میزند. این جنگ با آوارگی و ویرانی و تحقیری که تولید میکند، کودکان و نسلهای آتی را که جان سالم بدر میبرند صرفا بدلیل فلسطینی بودن محکوم به فرار یا قبول بردگی تحت نظم آپارتاید در خاورمیانه میکند. این جنگ تنها جنایت و قساوت و نفرت از هر سو تولید میکند و به اتحاد کارگران و مردم زحمتکش در خاورمیانه ضربه مهلکی میزند. عقربه های ساعت تاریخ با این جنگ هر ثانیه به عقب برمیگردد. “خاورمیانه جدید” طلوع یک بربریت مدرن است.

چشم انداز گسترش جنگ

نظر به محدودیت های دولت آمریکا و دولتهای درگیر، مخاطرات یک جنگ منطقه ای و غیر قابل کنترل؛ از سوئی همه از گسترش جبهه های جنگ ابراز نگرانی می کنند و از سوئی دیگر جز ادامه جنگ راهی به روی طرفین باز نیست. آیا آمریکا چون از عراق و افغانستان بار و بندیل را بسته و رفته است دیگر نمیخواهد وارد جنگ دیگری شود و یا نخواهد شد؟ دولت آمریکا بدون جنگ و بدون میلیتاریسم بعنوان مهمترین ابزار قدرتش غیر قابل تصور است. وانگهی شروع جنگ دست هر کسی باشد پایان آن دست وی نیست. مخالفت با گسترش جنگ نیز تابع اراده یک سمت درگیر نیست. کافی است چند حرکت از جانب جنبش اسلامی صورت بگیرد تا هم آمریکا و هم کشورهای عربی و هم جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل ناچار شوند در چند جبهه وارد جنگ شوند. حمله نیروهای موئتلف جمهوری اسلامی به پایگاه های آمریکا در عراق و سوریه یک نمونه هشدار دهنده است. دامن زدن به تروریسم در کشورهای منطقه و اروپا و حمله به منافع دولتها، پای طرفین اصلی درگیر را به وسط میشکد. مهم نیست در لبنان حزب الله موشک شلیک میکند یا نیروهای حماس، مهم سرنوشت این جنگ مشخص و معنی “پیروزی” برای هر سوی جدال در این مرحله مشخص است.

برای دولت اسرائیل، که سیاست الحاق کامل سرزمینهای فلسطینی و نفی مسئله فلسطین را تعقیب میکند، بدون وارد شدن به غزه و شکست دادن حماس، علیرغم کشتار مهیبی که تاکنون از فلسطینیان کرده است بازنده این نبرد است. آینده نتانیاهو در فردای ختم جنگ در این حالت نامعلوم است و بعنوان بانی این شکست قربانی میشود. فاشیستها و راستهای اسرائیل این سیاست را قبول ندارند و بایدن علیرغم هشدارش نتوانسته اسرائیل را از اشغال غزه منصرف کند. وارد شدن به غزه تبعات زیادی دارد. هم در درون غزه و جنگ کوچه به کوچه و در تونل های زیر زمینی و هم جنایت بمراتب وسیع تری که سربازان اسرائیلی مرتکب خواهند شد. انتظار اینکه در جبهه های دیگر بقیه موئتلفین حماس یا هواخواهان مردم فلسطین به تماشا بنشینند، دور از عقل متوسط و سیاست است. جنبش اسلامی باندازه نتانیاهو به این جنگ نیاز دارد و این جنگ پلاتفرمی به هر نیروی اسلامی برای عمل میدهد. جنبش اسلامی فی الحال به برخی اهدافش رسیده است: اول، ضربه مهمی به اسرائیل با کشتار و گروگانگیری زده است. دوم، جنبش اسلامی را حول این جنگ فعال کرده است. سوم، طرح عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل را تا اطلاع ثانوی به محاق برده است. چهارم، گسترش جنگ را بنفع خود و نیروهای موئتلف و بضرر رقبا میداند لذا تهدید گسترش جنگ را تاکتیک مناسبی برای تعریف پیروزی میداند. در صورتی که اسرائیل به غزه حمله نکند و با رفع تحریم ها و آزادی زندانیان فلسطینی در قبال آزادی گروگانها آتش بس برقرار شود، این معنی پیروزی این دور جدال برای جنبش اسلامی و شکست برای دولت نتانیاهو و اسرائیل است. در حالت دوم، یعنی ورود ارتش اسرائیل به غزه، داستان تغییر میکند، گسترش جبهه های جنگ موجه تر جلوه میکند و حتی شکست حماس در غزه بعنوان یک “مقاومت حماسی” بنفع حماس و جنبش اسلامی تمام میشود.

“خاورمیانه جدید” بمثابه دژ ارتجاع

سیاست دولتهای غربی، رسانه ها، حمایت یکجانبه از دولت اسرائیل در این جنگ است. تصویر دولتها از آینده خاورمیانه با تصویر عزیز دردانه شان نتانیاهو فرق چندانی ندارد. از پس این جنگ منافع دیرپاتر دول سرمایه داری و رقابتها برسر حوزه نفوذ در خاورمیانه در پس صحنه بسیار عریان است. برخورد دولتهای غربی و مشخصا آمریکا به مسئله فلسطین و حمایت از فاشیسم و مجازات جمعی فلسطینیان تحت عنوان “دفاع از خود اسرائیل”، نشان میدهد که ارزشهای دنیای دمکراتیک و حقوق بشر سفید با تابلوی آپارتاید مذهبی و نژادی برسر “خاورمیانه جدید” حک میشود. سیمای “خاورمیانه جدید” از همان ابتدا با میلیتاریسم و قلدری و “جنگ پیشگیرانه” نضج گرفت و امروز در هیئت فاشیسم و کولونیالیسم جدید خودنمائی میکند. همین سیاست به جنبش اسلامی مجوز میدهد که در “جهان اسلام” با تکیه به شرع انور پایه های آپارتاید مذهبی را تحکیم و با همین خط مشی به آن رسمیت دهد. “خاورمیانه جدید” قرار است دژ ارتجاع سرمایه داری قرن بیست و یکم باشد. این آینده ای است که در پس جنگ در غزه و تلاقی حماس و ارتش اسرائیل ترسیم میشود.

علیه جنگ، علیه صفوف ارتجاع بورژوائی

آمریکا و دولتهای میلیتاریست تاریخ را نمیسازند. اکثریت مردم در فلسطین و کشورهای منطقه و اسرائیل، دلخوشی از این خانخانی نظامی و آوارگی و تحقیر دیرینه ندارند. نسل جوان هیچ همخوانی با سیاستهای آمریکا و تروریسم دولتی و فعال مایشائی شیوخ عرب و جریانات مرتجع اسلامی و تروریسم اسلامی ندارند. طبقه کارگر این کشورها زیر بار فلاکت اقتصادی و استبداد سیاسی به تنگ آمده اند. بموازات جنگ طلبی و میلیتارسم و تروریسم همواره حرکتها وبرآمدهای توده ای و کارگری و انقلابی برای تغییر وجود داشته است و هنوز نیروی مهمی در تعییر مسیر این اوضاع است.

نقشه راه این اردوی سکولار و آزادیخواه و برابری طلب، تابعی از تحرک کارگری و سوسیالیستی در این کشورهاست. هیچ سوی اردوهای بورژوائی که برای قدرت و آینده مطلوب خود تلاش میکنند، منافع طبقه کارگر و اکثریت مردم کشورهای منطقه از جمله فلسطین و اسرائیل را نمایندگی نمیکنند. گام اول و فوری سیاست انقلابی توقف بیدرنگ جنگ ارتجاعی جاری و توقف فوری بمباران و مجازات جمعی مردم فلسطین و رفع محاصره غزه است. گام مهمتر برای انزوای نیروهای مرتجع و فاشیست در هر سوی جدال، حل مسئله فلسطین و برسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی است. تنها با انزوای امثال نتانیاهو و فاشیستها در اسرائیل و حماس و نیروهای تروریست اسلامی در فلسطین امکان از سرگیری روند صلح ممکن است. کارگران و انقلابیون و مردم آزادیخواه در کشورهای منطقه باید علیه جنگ و علیه سیاستهای ارتجاعی دو سوی جدال جاری و حل مسئله فلسطین بپاخیزند.

٢٠ اکتبر ٢٠٢٣