مقالات

“دولت موقت در تبعید” پیشنهاد علی میرفطروس و تردید رضا پهلوی سیاوش دانشور

تحول انقلابی جبهه ها و میدانهای جنگ متعدد دارد. جنبش های اجتماعی و طبقاتی با آرایش های مختلف سیاسی و حزبی و ائتلافی و توده ای وارد نبرد جاری میشوند. هر کدام تلاش دارد مهر سیاسی و طبقاتی مطلوب خویش را بر روند انقلابی بکوبد و در متن جنگ جاری ابتکار عمل سیاسی را بدست بگیرد. انواع پروژه های ناکام مانده اپوزیسیون راست پاسخی به این سوال اساسی بود و در دوره کنونی سرعت بیشتری گرفته است. “دولت موقت در تبعید” از دیگر بسته بندی های سیاسی است که مدتی است در محافل راست مورد بحث است.
آقای علی میرفطروس در یادداشتی تحت عنوان: “انقلاب مدرنِ ملّی و نیاز های فوریِ آن” از تردید رضا پهلوی گلایه می کند. پیشنهاد میرفطروس اینست که رضا پهلوی نقش “کاپیتان تیم” را بعهده بگیرد، “برای تشکیل «کمیتۀ نجات ملّی» متشکّل از چند شخصیّت محبوب و ملّی (مانند خانم مسیح علی نژاد و آقای حامد اسماعیلیّون) و بعد، ارتقای آن به «دولت موقّت در تبعید»” … تلاش کند. رضا پهلوی مخالف طرح نیست بلکه بنا به اظهارات میرفطروس تردید دارد و نگرانی اش اینست که “دیده نشوند و دولتهای غربی آنها را برسمیت نشناسند”. این نگرانی پاشنه آشیل راست است.
وقتی رفتن رژیم اسلامی برای دول غربی مسجل شود، زمانی که علیرغم میل شان نتوانند زیر بغل جمهوری اسلامی را بگیرند که نیافتد، بسرعت پشتش را خالی میکنند و به نیروهای دم دست در حکومت و حاشیه حکومت و اپوزیسیون بورژوائی متوسل میشوند تا دولت انتقالی مطلوب خویش را سرکار بیاورند. فی الحال نیز لحن دولتها در قبال جمهوری اسلامی عوض شده است که صرفا به پرونده برجام محدود نمیشود بلکه منعکس کننده فشار روند انقلابی در ایران است. روشن است که معادلات منطقه ای و جهانی، رقابتهای قدرتها و منافع مترتب بر آن، در دخالت غرب در سیاست ایران و سیمای دولت آتی تعیین کننده است. اما این تصور میرفطروس از دست بدست کردن قدرت در ایران ١٤٠١ و رجعت به تجربه سال ١٣٥٧ و استدلال در باره تشکیل “شورای انقلاب” توسط ابراهیم یزدی و قطب زاده در جوار خمینی، از بیخ و بن با تحولات ایران بیگانه است. این تصور که “کافی است مردم بگویند اینها دارند می آیند”، مسئله قدرت مرکزی را در تهران فیصله میدهد توهم است. حتی اگر آمریکا و غرب هم پشت یک جریان یا ترکیبی از نیروها بروند، مردم در نقطه مورد نظر نخواهند ایستاد، نیروهای سیاسی واقعی و جنبشهای اجتماعی که قرار نیست به معاملات بالائی ها تن دهند، تسلیم این دولت انتقالی و مستعجل نخواهند شد.
مسئله اساسی تر در ایران ماهیت تحول انقلابی و افقی است که پیش رو دارد. کاراکتر این جنبش با ناسیونالیسم و مذهب همخوانی ندارد اگرچه نیروها و گرایشات مختلفی در آن درگیر باشند. این جریانی ضد اسلامی است که شعله آتش آن با ناله های لیبرالی و دمکراتیک و ناسیونالیستی فروکش نمیکند. این جریان برابری خواه و ضد تبعیض است که سلطه شاه و رهبر را نمی پذیرد. این جریان ضد فقر و فلاکت است و گروه خونش با گروه خون نوکران بانک جهانی و بازار آزاد نمی خورد. “دولت موقت در تبعید” رضا پهلوی و شرکا شاید با دوپینگ رسانه ای و مالی مدتی کوتاه جشن بگیرد اما بدون یک نیروی مادی واقعی در متن جنگ خیابانی بجائی نمیرسد. این جریان برای تثبیت باید چپ را بکوبد، زنان را بکوبد، طبقه کارگر و شوراهایش را بکوبد، کار ناتمام رژیم اسلامی را تمام کند تا بتواند روی تلی از جنازه ها و ویرانی سرمایه داری ایران را بازسازی کند و کسب و کار سرمایه داران متفرقه را رونق دهد.
تردید رضا پهلوی از سر بی علاقگی به شاهی و یا “کاپیتان” شدن نیست. از سر محاسبات واقعی و کابوس تمایل قوی “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر” است. از سر منش و نگرش نسل جدیدی است که هیچ خوانائی با تجارب ملی و میهنی و مذهبی صد ساله گذشته ایران ندارد. این مردم و این نسل با ده سال پیش ایران زمین تا آسمان متفاوت اند. رضا پهلوی میداند این هم شکستی دیگر است که باید در کنار پروژه های قبلی دفن کند، لذا تردیدش وجودی و جنبشی است.
در وضعیت بحرانی و انقلابی جاری، رونمائی از پروژه های “کمیته نجات ملی”، “دولت موقت در تبعید”، “شورای انقلاب” و هر قالب و آرایش دیگری در صفوف بورژوازی ایران محتمل اند. اپوزیسیون بورژوائی راهی برای گرفتن قدرت جز این پروژه ها و تبلیغات سنگین رسانه ای برای برسمیت شناسی در پیشگاه دول غربی ندارند. بدست آوردن دل آمریکا و دول غربی کلید ورود به قدرت اینهاست، راهش مهم نیست، از جنگ و روشهای کودتائی تا گرسنگی دادن و آلترناتیوسازی میتواند روی میز باشد. حرکت انقلابی اما باید راه مستقل خودش را برود، آپشن های قدرت توده ای خود را از هم اکنون حدادی کند، هر تلاش راست و بورژوازی را بمثابه نقطه سازشی سر راه جنبش انقلابی درهم بکوبد و منزوی کند.
کارگران و مردم زحمتکش “دولت موقت در تبعید” نمیخواهند، “شاه و ولی و چلبی” هم نمیخواهند، مدیر “گذار بهداشتی” هم نمیخواهند، خودشان سرنگون میکنند و قدرت را میگیرند و خودشان دولت تشکیل میدهند. دولت موقت بورژوائی در تبعید یا در تهران، با هر اسم و ترکیبی، دولت اعاده نظم و سرکوب انقلاب است. دولت موقت انقلابی دولت ضد نظم و تداوم انقلاب است. دولت موقت انقلابی تنها میتواند دولت برآمده از قیام یا رشته قیامهای شهری باشد؛ دولت قیام کنندگان!
یک شعار محوری و توده ای این اردو اینست: مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!
٢٠ اکتبر ٢٠٢٢