مقالات

سناریوی سیاه، نسخه تقوایی: کودکان زیر آوار، “فضای مساعد انقلاب”! علی جوادی

سناریوی سیاه، نسخه تقوایی: کودکان زیر آوار، “فضای مساعد انقلاب“!

علی جوادی  

حمید تقوایی چه می‌گوید؟ انقلاب با موشک، اعتراض زیر بمباران!در واکنش به حملات هوایی ارتش اسرائیل و آغاز جنگ و تروریسم هوایی، حمید تقوایی، لیدر حزب سابقا کمونیست کارگری، در یک مصاحبه تلویزیونی با لحنی تحلیل‌گرانه اما راضی از وضعیت، می‌گوید:

این ضربات نظامی و سیاسی، که همانطور که توضیح دادم ضربه سیاسی مهمی به جمهوری اسلامی هم هست، فضا را در جنگ مردم با جمهوری اسلامی مساعدتر می‌کند برای خیزش‌های عمومی مردم، برای گسترش اعتراضات و برای تعرض انقلاب زن، زندگی، آزادی. و از این طریق است که مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی می‌تواند جواب بگیرد. وگرنه با صرف دخالت نظامی هوایی این اتفاق نخواهد افتاد.

یعنی: بمباران خوب است، اما کافی نیست؛ باید به آن اعتراض هم اضافه شود، تا این پکیج کامل شود. مردم، اگر هم قرار است آزاد شوند، باید از لابه‌لای دود، انفجار، بمباران و آژیر آمبولانسهابگذرند؛ و آزادی از زیر آوار و خاکستر متولد می‌شود!

تقوایی حمله ارتش اسرائیل را ضربه سیاسی مثبت می‌نامد و آن را گامی موثر در پیشبرد انقلاب زن، زندگی، آزادی معرفی می‌کند. اما در باره آنچه سکوت می‌کند، صدایش بلندتر از آن چیزی‌ است که به زبان می‌آورد. سکوتی کامل درباره ماهیت و اهداف فاشیستی دولت اسرائیل از این جنگ. سکوت درباره پروژه نظامی‌گری اسرائیل که نه برای آزادی مردم ایران، بلکه برای تثبیت سلطه و هژمونی منطقه‌ای، نابودی زیرساخت‌ها، و فروپاشی بافت اجتماعی و فرو بردن جامعه ایران در گرداب یک سناریوی تمام سیاه. سکوت درباره کودکانی که کشته می‌شوند، مادرانی که روی پله‌های بیمارستان دنبال پیکر تکه‌تکه‌شده فرزندان‌شان می‌گردند، سکوت درباره این‌که این جنگ نه جنگ مردم است و نه انقلاب، بلکه تقابل دو هیولاست. جنگ دو نیروی تروریست.

تقوایی حتی نمی‌گوید: با وجود جنگ، مردم می‌توانند مقاومت کنند. بلکه می‌گوید: به واسطه جنگ، مردم فرصت پیدا می‌کنند.البته این جا‌به‌جایی معنا، اتفاقی نیست. این چرخش کامل در بنیان فکری و جنبشی اوست که مدتهاست به سرانجام رسیده است. جنگ، آن‌گاه که از سوی نیرویی به‌اندازه جمهوری اسلامی ضد‌انسانی، تروریست و فاشیست است، چون به سمت جمهوری اسلامی نشانه گرفته، می‌تواند تاریخی باشد. فاجعه، تا وقتی علیه دشمن است، دیگر فاجعه نیست؛ مثبت است، بستر تحول است!

اما حمله موشکی و انفجارتحلیل نمی‌خواهد، امداد می‌خواهد. فریاد کودک از زیر آوار نیاز به آمار ندارد، نیاز به دست کمک دارد. وقتی شبکه برق منفجر می‌شوند، وقتی زن باردار را از زیر سقف بیرون می‌کشند، وقتی بچه‌ای روی آسفالت داغ افتاده، این لحظه انقلاب نیست، این لحظه فاجعه است.او صحنه را نمی‌بیند: مردی که در صف نان کشته می‌شود؛ کودکی که در مدرسه در حال آموختن الفباست و ناگهان دود و سنگ، جای واژه و تخته را می‌گیرد. اینها برای تقوایی نه واقعیت‌های انسانی، بلکه گرد و خاک یک مدل نظری‌اند که باید حذف شوند.

و بی‌راه نیست اگر بپرسیم: کسی که چنین می‌گوید، چگونه می‌تواند به چشم کودکان غزه نگاه کند؟ چگونه می‌تواند از جنین‌های مدفون زیر آوار، از نوزادانی که در آتش جنگ زنده‌زنده سوخته‌اند، عبور کند و بگوید: “فضا مساعد شده”؟

و ظاهرا در این منطق، اگر موشک‌های اسرائیلی همزمان با تجمعکارگری در تهران فرود آیند، نتیجه‌اش نه کشتار، که تسریع انقلاب است. سکوت درباره ماهیت ارتجاعی دولت مهاجم، در اینجا نه غفلت، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از نظریه است: تز جنگ پاک اسرائیلی، اگر با اعتراض داخلی تلفیق شود، رژیم را ساقط می‌کند. جنگ، به‌عنوان موتور تحول اجتماعی!

اما حقیقت چیست؟ جنگ دو نیروی ارتجاعی و تروریست حاکم، حتی اگر یکی بر علیه دیگری باشد، بازهم جنگ آزادی نیست. جنگ نابود می‌کند؛ زیرساخت، امید، زندگی، خانواده. اگر مردمی برای رهایی خود بجنگند، علیه استبداد داخلی، آن نامش انقلاب است. اما اگر بمباران، از سوی یک دولت فاشیستی، بر سر آن‌ها و رژیم‌شان نازل شود، نام آن چیزی جز فرو رفتن جامعه در گرداب یک سناریوی سیاه نیست.

آتش آزادی؟ نه، خاکستر سناریوی سیاه!

در مباحث منصور حکمت، دو مسیر پیش روی جامعه ایران و در پروسه سرنگونی تصویر شده است: سناریوی سفید و سناریوی سیاه. سناریوی سفید، به‌مثابه یک فرآیند سیاسی برای سرنگونی رژیم اسلامی، بدون نابودی جامعه. سناریویی سفید، رژیم اسلامی را سرنگون میکند بدون آن‌که بافت جامعه و شیرازه جامعه را نابود کند؛ سرنگونی‌ای که به مردم اجازه می‌دهد نفسی تازه کنند، نهادهای خود را بازسازی کنند، و از دل همان جامعه زخم‌خورده، افق آزادی را بنا نهند.اما در کنار آن، سناریویی وجود دارد که خود حکمت آن را چنین تعریف می‌کند:

سناریوی سیاه وضعیتی است که در آن شالوده مدنی جامعه در هم می‌ریزد، مردم به استیصال کشیده می‌شوند، و به‌جای انقلاب، هرج‌ومرج، میلیتاریسم، و سرکوب مسلط می‌شود.

متأسفانه اکنون این سناریو امروز نه در سطور کتاب، بلکه در آسمان تهران و اصفهان و اراک و در حال وقوع است. با پهپاد و موشک، با آژیر قرمز، و با بدن‌های بی‌جان بیرون‌کشیده‌شده از زیر آوار. کودکانی که خون‌شان بر دیوار خانه پاشیده شده، معلمان و پرستارانی که در صف نان یا داخل آمبولانس جان داده‌اند، نه اعداد، که واقعیت‌های زنده‌ و تکان دهنده سناریوی سیاه‌اند.

اما تقوایی، به‌جای اینکه در کنار این مردم بایستد، در کنار بمب‌افکن‌ها ایستاده است. نه از لحاظ فیزیکی، بلکه در جایگاه نظری. او به‌جای اینکه فریاد بزند جنگ را متوقف کنید، اعلام می‌کند: این فضا مناسب اعتراض است! در حالی‌که اجساد زیر آوارند، خطوط آب و برق منفجر شده‌اند، و بیمارستان کودکان با خاک یکسان شده است، او از تعرض انقلابی سخن می‌گوید. گویی سوختن نوزادان، فقط گرمای مقدماتی فضای انقلاباست!

در منطق او، آوار، بمباران، تشعشات اتمی فرصت است؛ قطع برق، علامت آمادگی؛ و شاید مرگ، نقطه‌ آغاز خیزش. انسان واقعی اما، با این”تحلیل سیاسی متفاوت است. انسان، جسم دارد، ترس دارد، خانواده دارد، امید دارد. بمباران برایش نه گشودگی فضا، که ویرانی بی‌انتهاست.

و بدتر از همه، این است که تقوایی مردم را نه به‌عنوان فاعل آگاه اجتماعی، بلکه به‌عنوان مواد اولیه خیزش می‌بیند. بنظر اگر به‌اندازه کافی صدمه ببینند، شاید سرنگون کنند! آنچه او نمی‌بیند یا نمی‌خواهد ببیند، این است که جنگ مردم را له می‌کند، نه بیدار.

ائتلاف نامقدس: از تل‌آویو تا

در میان این دود و خاکستر، صفی واحدی در حال شکل گیریاست: ارتش اسرائیل بمباران می‌کند، وزیر دفاع اسرائیل تهدید می‌کند: ساکنان تهران بهای سنگینی خواهند پرداخت، یاسمین پهلوی وقیحانه فریاد می‌زند: اسرائیل بزن، مردم ایران پشت تو هستند، رضا پهلوی لبخند می‌زند و می‌گوید: فرصت طلایی است، عبدالله مهتدی سر از پانشناخته میگوید “به واشنگتن آمده تا ازپرزیدنت ترامپ قدردانی کند بخاطرفشارش بر جمهوری اسلامی” نفتالی بنت مردم ایران را به قیام فرامی‌خواند: “اگر حالا نه، پس کی؟” و حمید تقوایی تحلیل می‌کند: ضربه نظامی فضا را مساعد می‌کند.”همه این‌ها با زبان‌های متفاوت، اما محتوایی مشترک سخن می‌گویند: نابود کن، شاید چیزی ساخته شود!

البته تقوایی حتی برای رفع مسئولیت از دولت بمباران‌کننده، جمله‌ای می‌افزاید: اگر این جنگ دامنه‌اش به زندگی مردم کشیده شود، مسئول مستقیم آن جمهوری اسلامی است. معنا روشن است: اسرائیل آزاد است بکشد، اما مسئول خون‌ها، رژیم جنایتکار حاکم بر ایران است. چه منطق زیبایی برای آموزش سخنگویی نظامی ارتش اسرائیل؟ این منطق، همان منطق فاشیستی مدرن است: جنگ را ما می‌کنیم، تقصیرش با شماست!این جنگ خیر و شر است. بیچاره ماکیاولی…

بازگشت به حکمت: انقلاب از خاکستر نمی‌روید

منصور حکمت به‌روشنی گفته بود:این وضعیت، در متنی از هرج‌ومرج و در غیاب هر نیروی سیاسی قوی و سازمان‌یافته، می‌تواند به فاجعه بدل شود… تنها آلترناتیو واقعی، سازمان‌یابی از پایین، قدرت‌یابی طبقه کارگر، و انقلاب اجتماعی است.

اما تقوایی، آتش نظامی‌گری دست راستی را جایگزین سازماندهی و مبارزه طبقاتی کرده، و تحلیل سیاسی را بدل به توجیه ویرانی. او نقش خود را در منظومه ارتجاعی کامل کرده است: فاشیسم بمب می‌اندازد، سلطنت‌طلب کف می‌زند، و حمید تقوایی توجیه می‌کند.

اما ما می‌گوییم:اگر قرار است جمهوری اسلامی سرنگون شود، و باید شود، و سرنگونی رژیم اسلامی حلقه ای از مبارزه ما برای رسیدن به جامعه آزاد و برابر و سوسیالیستی تحت هر شرایطیاست، تنها راه آن ازگسترشمبارزات کارگر و آزادیخواهی، سازماندهی توده ای و حزبی، و قدرت اجتماعی مردم می‌گذرد. هیچ بمب‌افکنی، هیچ حمله تروریستی و هیچ ائتلاف ارتجاعی‌ای نمی‌تواند انقلاب بیافریند. انقلاب، از کارخانه می‌آید، از اعتصاب سراسری کارگری، از دل شوراهای کارگری، محافل کمونیستی، از فریادها درزندان، از قیام کارگری، نه از کابین جنگنده اف ٣٥.

و مردم؟ نه، مردم به خاکستر بدل نمی‌شوند. آن‌ها زنده‌اند، باید زنده بمانند، مقاومت خواهند کرد، در برابر جنگ و در برابر توحش رژیم اسلامی، در خیابان، در زندان، در محیط کار و زندگی، و در رویا و تلاش خود برای دنیایی بهتر.

ما ایستاده‌ایم در برابر این صف ارتجاع: از نتانیاهو و افسران ارتش‌اش، تا شاه‌طلبان لندن، تا حزب تقواییموشک ‌پسند. و ما فریاد می‌زنیم:مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر فاشیسم دولتی اسرائیل،نه به سلطنت،و نه به تلاشهای ارتجاعی برای همسو کردن مبارزات مردم با جنگ و کشتار و بمب افکنهای ١٣ هزار کیلویی که آزادی را میخواهند از دل جنگ بیرون ب‌کشند.

و اگر پرچمی برافراشته خواهد شد، نه پرچم ستاره و داووداسرائیل خواهد بود، نه تاج پهلوی، نه عکس رهبران رسانه‌ایمنتظر ؛ بلکه پرچم سرخی خواهد بود که از دل زنده‌ها برخواهد خاست:از کارگر، از زن، از کودک، از انسان.نه از خاکستر، بلکه از امید برای تغییر، برای دنیایی بهتر.

***