(در حاشیە اختلافات وتباعد در حزب حکمتیست)
این نوشتە را چند ماه پیش می خواستم بنویسم ولی بدلایل متعدد کە داستانش از داستان اخیر حزب حکمتیست پر ماجرا تر است، موفق به نوشتن به موقع آن نشدم. اما با تاخیر و کمی تغییر، همچنان مایل بودم کە نوشتە حاضر را با همان مضمون قبلی که مد نظر را داشتم، بنویسم.
می خواهم نگاهی به “در افزوده ها به حکمتیسم”، را بیاندازم. در غیاب منصور حکمت، هر کدام از احزاب کمونیست کارگری دارای اشخاص “توانمندی” هستند که به حکمتیسم “درافزوده” دارند. در افزودە های فراوانی دارند، اما هدف این نوشتە مشخصآ اشارە به در افزوده های اخیر است کە همه را مبهوت خود کرد. شورش علیە کمیتە مرکزی حزب خود، طغیان و یاغیگری علیە حزب کمونیستی، انحلال حزب کمونیستی بنفع کارگر، اکثریت تابع اقلیت، کنگرە توده های بی نام و نشان و … ازجملە “در افزوده” ها به حکمتیسم است!
هیئت دائم دفتر سیاسی حزب کمونیست کاگری ایران – حکمتیست در نوامبر ٢٠١١ پلاتفرمی را بعنوان “سیاست عملی خود بە تصویب دفتر سیاسی حزب می رساند، و این عمل مورد غضب اقلیتی از رهبری حزب قرار می گیرد. بە دنبال آن، ٥ نفر از ١٣ نفر اعضای دفتر سیاسی حزب علیە پلاتفرم مزبور به شورش و ماجراجوی دست می زنند. یکهو در ١٤ دسامبر ٢٠١١ می بینیم کە ٥ نفر بنامهای آذر مدرسی، مظفر محمدی، محمد فتاحی، اسد گلچینی و خالد حاج محمدی با یک اقلیت ناچیز بشکل محیرالعقولی خود را دفتر سیاسی و رئیس آن، اکثریت دفتر سیاسی و رئیس قانونی اش را “معذول و مستعفی” معرفی می نمایند! و همزمان کد وب سایتها را عوض می کنند و خزانه حزب را بالا می کشند. شورشیان ما، مشروعیت شورش و ماجراجوی خود علیە حزب را از آنجا می گیرند کە تصویب و تبدیل پلاتفرم هیئت دائم دفتر سیاسی بە سیاست حزب را، “مغایر و متناقض” با “خط فکری و سیاسی” تا کنونی حزب حکمتیست می دانند و لذا آن را “غیر قانونی” می خوانند. به دنبال آن، همان اقلیت دفتر سیاسی (منهای مظفر محمدی)، “کنگرە” حزب حکمتیست را از جانب خود فرا می خوانند، کنگرە ای بدون کسب مشروعیت از مراجع حزبی و بدون انتخابات. کنگرە ای کە آنها نە فقط بعنوان اقلیتی ناچیز، حتی اکثریت نیز بودند اجازە چنین کاری را نداشتند. فرا خوان کنگرە و کسب مشروعیت آن، یا باید از مجرای پلنوم و یا به درخواست دو سوم اعضای حزب باشد، کە دوستان ما به هیچ کدامش نه نیازی داشتند و نه وقعی گذاشتند. اما معلوم شد کە چرا این دوستان نیازی به رجوع به مراجع حزبی و کسب مشروعیت از آن را نداشتند، زیرا که، آنها مرجع “معتبر و مشروعتری” داشتند، رهبر و فتوای آن. در فاصلە یک روز بعد از شورش و یاغیگری ١٤ دسامبر اقلیت “مشهور” دفتر سیاسی، کورش مدرسی در قامت “مرجع تقلید حکمتیستها”، شخصی کە هیچ پست حزبی و تشکیلاتی ای را ندارد، می نویسد “حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد”! معنی این یک جملە، خیلی ساده، یک فتوای مذهبی معاب، فتوای انحلال، فتوای تاراج و حراج حزب حکمتیست است. البتە ناگفتە نماند، شخصا وقتی کە عنوان این نوشتە را دیدم در کمال توهم فکر کردم کە کورش صرفنظر از نسبیت سیاسی و علیرغم هر اختلافی کە دارد، از حزب دفاع می کند و بدان وسیلە آن جمع یاغی را سر جایشان می نشاند و به آنها متذکر می شود کە حزب حکمتیست “یک دفتر سیاسی دارد” و اقلیت مذکور حق چنین تخطی ای را ندارد. اما وقتی کە خود مطلب را خواندم تازه فهمیدم کە توقع من از این آدم زیادی و بی جاست. دیدم خیلی فرقە ای تر و تنگ نظرتر از آنیست کە بشود تصورش کرد. و همچنین فهمیدم کە کورش مدرسی خود را چون یک رهبر معنوی می پندارد و عبور از “گفتە” هایش را عبور از خود می داند و به همین خاطر، یا باید حرف او باشد یا هیچی.
کورش مدرسی از قبل از کنگرە ٤ حزب حکمتیست بر این امر واقف شده بود کە این حزب دیگر جای امنی برای “تز”های او نیست، برای همین است کە از کاندیداتوری کمیتە مرکزی بر حذر می شود و آخر سر “نقطە سر خط” را می نویسد. او کاندیدای کمیتە مرکزی نمی شود چون نمی خواهد عضوی سادە کمیتە مذکور باشد، اطمینان خاطر هم ندارد کە می تواند با این سیاستها و تزها دبیر و رئیس حزب بماند، به همین خاطر از کاندیداتوری این پست خوداری می کند. چراکە کورش هر وقت سیاست یا قطعنامەای را ارائە بکند، اما رای نیاورد، آن را به شکست خود تلقی می نماید. هنوز بخاطر دارم در کنگرە ٢ حزب حکمتیست، قراری را آوردە بود کە همە را هاج و واج کرده بود، قراری کە من شخصآ چیزی خاصی از آن نفهمیدم، تنها فهمیدم کە چیزی جز غل و زنجیر زدن به دست و پای کمیتە مرکزی نبود. در مخالفت با قرار مزبور، به حق مخالف افراطی و عصبی آن مظفر محمدی بود، آن قرار رای نیاورد( البتە اگر اشتباه نکنم مجبور شد پس بگیرد) به هر حال. اما عجیب تر از خود قرار، برخورد و اظهار کورش بعد از رد قرارش بود، خیلی راحت برگشت گفت “ایرادی ندارد قبول می کنم کە من شکست خوردم”! تا اسد گلچینی بلند شد گفت “چرا شکست خوردید کورش جان؟ شکست نخوردید رفیق یک قرار بد آوردید مردم نمی پذیرند، همین”.
گفتم کورش رد نظراتش را به شکست خود تلقی می کند و قطعآ شکست را نمی پذیرد. وقتی رد یک قرار خود را نمی پذرد، طبعآ نمی تواند بپذیرد کە می بیند در ابعاد وسیعتری سیاست و نظراتش زیر سوال می رود. هیاهو و گرد و غباری کە حول پلاتفرم سیاسی – عملی هیئت دائم دفتر سیاسی بپا می کند، مسئلە نه غیر قانونی بودن آن، بلکە یقین دارد کە پلاتفرم مزبور میخ آخر به تابوت سیاستها و تزهای راست اوست.
اگر برخورد آن روز کورش در کنگرە ٢ به رد قرارش را یک طنز مضحک فرض کنیم، ولی برخورد اخیرش دیگر دردناک است. دردناک است چون هر آنچە را کە پرنسیپ و استاندارد انسانی، اخلاقی، سیاسی، حزبی و … بود به بدترین شکل خود زیر پا له کرد. به هیچکس و به هیچی رحم نکرد، نه به حزب حکمتیست، نه به رفقای حزبیش، نه به اعتبار کمونیسم در جامعە، نه حتی به خود و رفقای همنظر و همفکر خود، بلکە به روی همە تیغ کشید. وقتی حزب ما بعنوان یک جریان کمونیستی ادعای مدرنیسم، انسانیت، پرنسیپ و اخلاقی انسانی، آزادی، انتخابات دمکراتیک و گردن گذاشتن به حق اکثریت و … را می کند، ولی در عینحال یک عده آدم از درون همان حزب به سبک و سیاق عهد بوقی گردنە می گیرند(آنهم علیە حزب خود) و همە چیز را فراموش و زیر پا می گذارند قطعآ ضربە مرگبار به کمونیستها ، کمونیسم و اعتبار آن وارد خواهد آورد.
قبل و بیش از هر کسی عاملان “کودتا”ی ١٤ دسامبر ضربە خوردند برعکس ظاهر و پز “قهرمانی”شان، باید آن ٥ نفر را ” قربانیان ١٤ دسامبر” نام نهاد. ٥ نفر مذکور، بیش از ٣ دهه شخصیت، اعتبار، محبوبیت را جمع کرده بودند، تاریخچه و سابقەای درخشانی را پشت سر خود داشتند، یک شبه همه دود شد و هوا رفت. کورش مدرسی اعتبار خود را هم سوزاند، او می توانست به یک عمر مبارزه کمونیستی اش احترام بگذارد.
بجای آن بیراهە منحط و نازل می توانستند راه اصولی و متمدنانە در پیش بگیرند که هم اعتبار خود و هم اعتبار کمونیسم را محفوظ نگهدارند. کافی بود در بدترین حالت، آن ٥ نفر بجای اینکە دفتر سیاسی و رئیس آن را “عذل” کنند، می توانستند از مجرای حزب باسم ٥ نفر از اعضای دفتر مذکور اطلاعیە در “نقد هیئت دائم و پلاتفرم” آن صادر و به توده تشکیلات رجوع کنند، در آنصورت قطعآ برده بودند. اگر به اعضای حزب و توده تشکیلات احترام می گذاشتند و به آن رجوع می کردند، من شخصآ بدون تعارف در این حالت، صرفنظر از علاقە شخصی ام به سیاست مندرج در پلاتفرم سیاسی – عملی هیئت دائم، جهت توقف پلاتفرم تا کنگرە پشت رفقای اقلیت بودم. با رفقای اقلیت بودم نه بخاطر غیر قانونی بودن پلاتفرم کە بهانەای بیش نبود، بلکە فقط به این خاطر کە فکر می کردم سیاست یا پلاتفرمی کە اختلاف بین رهبری حزب را حاد کرده است، جای تصویب آن نه مجمع دفترسیاسی بلکە کنگره است. اما معلوم شد کە رفقای اقلیت دنبال یک بهانە بودند کە نه فقط بازی را بهم زدند، بلکە سالن بازی را نیز روی سر همه خراب کنند.
کورش مدرسی برای توجیە نقشه مخرب و توطئەگرانە خود در تجمع هواداران “کودتا” مرسوم به “کنگرە”، متاسفانە به هر دست آویزی آویزان میشود. انتخابات و رای گیری حزب حکمتیست را به هر دولت جنایتکار و رهبری منتخب آن را به هر جک و جانواری مقایسە می نماید، اعضای کمیتە مرکزی را یک عده “گول خوردە” قلمداد میکند. می گوید اکثریت و اقلیت عدد است، مگر من قبول کردم “٩٠% به جمهوری اسلامی رای دادند”، مگر “اکثریت خامنەای” را قبول کردم، “می روید خانە آدمها بیخ گوششان حرف می زنید” و غیره (بیخ گوش اعضای کمیتە مرکزی).
حال بنا اعتراض کورش، از این به بعد برای تشخیص اکثریت و اقلیت باید معیار دیگری ابداع کنیم، “عدد قبول نیست” چون او می بازد! اما اینکە کورش مدرسی حزب حکمتیست را به جمهوری اسلامی و رهبری منتخب آن را با خامنەای مقایسە می کند، نه فقط با این حرفهای مشمئز کننده نمی تواند شیرین کاریهایشان را ماست مالی کند، بلکە نهایت استیصال خود و همراهانش را به نمایش می گذارد. و همچنین در پاسخ به برخورد توهین آمیزش به شعور کمیتە مرکزی و دفتر سیاسی حزب که گویی پلاتفرم به آنها “انداختە شده است” باید خاطرنشان کنم کە، کمیتە مرکزی حزب ما یک عده آدم بدبخت حاشیە جامعە نیستند کە بتوان سرشان شیرە مالید، و حتی امثال دنبالە روهای کورش نیستند کە نتوانند ماجراجوی و انحلال طلبی را با اختلاف سیاسی تشخیص بدهند، کە برای تشخیص این تفاوت نیازی به تعمق و درایت و حتی فکر کردن نبود، بلکە کافی بود کە آدم خواب نباشد! هر کدام از رفقای کمیتە مرکزی و دفترسیاسی حزب حکمتیست سابقە سیاسی شان بیشتر از امثال کورش است و در پیچده ترین جنگ و جدال سیاسی سر بلند در آمدەاند. ولو ایرادی چنین سنخنانی از سر شکست و آشفتگی سیاسی سخنران آنست، ولی باز اجازە چنین توهینی به شآن و شعور رهبری حزب ما را ندارد.
همه این توهین و آسمان و ریسمان کردن های کورش، هدف دادن این تصویر به مخاطب خود است کە “تصویب پلاتفرم هیئت دائم نه سیاسی بلکە محفلی” بودە است!اما جالب ایجاست، کسی یا کسانی دیگران را به محفلیسم متهم می کنند که فلسفە سیاست و نقطە عزیمت شان چیزی جز محفلیسم نیست! حال اگر از سیاست تحزب گریزی و اتکا کورش و دوستانش به تشکیل یک محفل جهت شعار “کارگری” سر دادن بگذریم، ولی به این سوالات می رسیم کە، آیا قرار و دستور شورش علیە حزب حکمتیست و سرقت اموال آن، از کجا صادر شد؟ قرار کمیتە مرکزی یا دفتر سیاسی حزب بود؟! کجا این تصمیم گرفتە شد؟ آیا تصمیم به چنین حرکت نازل و ضد حزبی جز محفلیسم و دور میز پلو خوری می تواند جای دیگری گرفتە شود؟
به این توطئە گری و ماجراجوی از جانب کورش مدرسی و هوادارانش باید گفت عمل جنایتکارانە. شما تصور کنید که این جمع در دهکدەای در قدرت بودند، با این پتانسیل از عقبماندگی و روح دیکتاتوری و همچنین با توجیهاتی کە فوقآ به آنها اشارە شد، اگر در یک پروسە انتخاباتی اقلیت شوند یا قرار باشد از قدرت کنار بروند، واقعآ چه تراژدی ای ببار خواهند آورد؟! یا تصور کنید کە “کودتا”ی ١٤ دسامبر در اردوگاهی نظامی اتفاق می افتاد همانند اختلافات درون حزب کمونیست ایران و کوملە در سال ٩١ کە منجر به انشعاب کمونیسم کارگری شد و خون از دماغ هیچکس نیامد، همه جا به خون آغشتە می شد. آنجا برای این دور زدنها می بایستی روی جنازه آدمها رد می شدند، زیرا کە آنجا بجای سایتها و کد عوض کردنها، انتشارات ، رادیو و رادیو تلویزیون هست در ساختمانهای مشخص، خزانه بجای جیب تورج خان یک مرکز مشخص دارد، کمیتە مرکزی و دفتر سیاسی یک ساختمان مشخص دارد، هر کدام از این ساختمانها نگهبان مسلح دارد، ساختمان رهبری علاوه بر مسلح بودن خود اعضای رهبری، حداقل ٢٠ نفر واحد نظامی آماده دارد کە اگر بخواهید دور بزنید و کودتا بکنید اول باید بزنید آنها را بکشید، کە در آنصورت طرف مقابل هم ساکت نمی نشیند و در دفاع از خود و موجویت حزبش می جنگد، آن وقت دیگر کسی زنده نمی ماند.
اگر حزب ما قانونی بود
فرض کنید اگر حزب حکمتیست مثل حزب سوسیالیست مردم دانمارک یا هر حزب دیگری بعنوان یک حزب قانونی در یک مملکت ثبت شده بود، آیا دوستان شورشی یا “کودتا”چیان ما جرئت آن را داشتند کە با این توجیهات واهی کە ” فلان پلاتفرم مغایر با سیاست تاکنونی حزب است”، “مباحث شان روشن نیست” و … هرچه قانون و موازین این حزب است زیر پا بگذارند و اموال حزب را بالا بکشند؟ قطعآ نه. چرا کە همه بایستی به جرم جعل، سرقت، گروگانگیری و … تشریف می بردند زندان.
جنبه کمیک و فکاهی شورش عزیزان ما!
واقعآ تصور کنید کە این اتفاق بجای حزب حکمتیست در حزب سوسیال دمکرات سوئد افتاده بود. صبح یک عده ژورنالیست بلند می شوند می خواهند با رهبری و رئیس حزب سوسیال دمکرات مونا سالین (رئیس سابق آن) مصاحبه بکنند، و اما شخصی باسم “اریک” برود جلو و بگوید من رئیس حزب هستم، ژورنالیستها هم می پرسند: آخر دیشب که مونا رئیس بود، شما در چه پروسەای یک شبە رئیس شدید؟ اریک و دوستانش جواب می دهند: “برای اینکە مونا و همفکرانش یک پلاتفرم را به تصویب دفتر سیاسی رساندند کە ما بعنوان اقلیتی از دفتر مذکور، آن پلاتفرم را مغایر با سیاستهای تا کنونی حزب می دانستیم و بدین اعتبار دیدیم که این رفقا فاقد صلاحیت رهبری هستند و لذا آنها را از پست خود عذل نمودیم”! آیا واقعا ژورنالیستها با شنیدن چنین حرفهای بی سر و تە، آنها را چه تصور می کنند؟! قضاوت با شماست.
در پایان
رهبری حزب حکمتیست در رابطە با بی پرنسیپی و یاغیگری اقلیت طغیانگر و رهبر آن، پاسیو و محافظە کارانە برخورد کرد. می بایست همان روز اول، بعد از بی توجهی به تذکر حزب، هم آمر و هم عاملین انحلال طلب ١٤ دسامبر را از حزب خراج می کرد. که بنظرم این کمونیستی ترین برخورد به عمل ضد حزبی و ضد کمونیستی آن جمع بود.
30- 3- 2012