بیش از 18 ماه از بحران در سوریه می گذرد، بحرانی که روزبروز تعمیق می شود، تلفات جانی این بحران از مرز بیست هزار نفر گذشته است، صدها هزار نفر آواره گشته اند و خرابیهای گسترده ای بر زیربناهای این کشور وارد گردیده است. سوریه کشوری که در حدود 22 میلیون جمعیت دارد، شصت و هفتمین اقتصاد دنیا با مساحتی تقریبا برابر با یک دهم مساحت ایران کهامروز مرکز بحران و تصفیه حساب امپریالیستها گشته است. از سویی امپریالیسم تازه پای جمهوری اسلامی ایران و متحدین باسابقه ترش، روسیه و چین و از سویی دیگر آمریکا و متحدین سنتی و منطقه ایش سعی بر این دارند که هرکدام مهر خود را بر این بحران بزنند و مسیر آنرا در راستای منافع خود تعیین کنند.
بحران سوریه را بعضا تنها جنگی نیابتی می نامند اما نگارنده این سطور بر این باور است که حتی بفرض درست بودن این فرضیه، این طرفهای درگیر نیستند که محل و زمان درگیری را در سوریه تعیین کرده باشند. جنگ نیابتی که امروز در جریان است تنها واکنشی است به اعتراض بحق مردم سوریه، واکنش مردم سوریه به اختناق و سرکوب و استثمار طبقاتی. سرمایه داری حاکم در سوریه با اقتصادی دولتی و مخصوصا در زمان زمامداری بشار اسد در سالهای اخیر تلاش زیادی نموده است که سیاستهای نئولیبرالیسم اقتصادی را پیاده کند. پدر بشار اما از زمامداران عربی بود که با سرکوب شدید کمونیستها، سرمایه داری کاملا دولتی را مبتنی بر مدل روسی بنا نهاده بود، سرمایه داری که با وجود استثمار، حداقل ملزومات را برای شهروندان تهیه می کرد. وی از جنس رهبران عربی بود که به “سوسیالیسم عربی” باور داشتند، مدل اقتصادی که هیچگونه همخوانی با سوسیالیسم نداشت و بهانه ای برای فربه کردن سرمایه دارهای حاکم شده بود. بشار اسد از بعد از بقدرت رسیدن تلاش نموده است که سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین اللملی پول را مبنی بر خصوصی سازیهای وسیع، کم کردن خدمات دولتی، کوچک کردن دولت و اخراج بخش وسیعی از کارگران، تعرض به معیشت مردم و غیره را در سوریه به اجرا درآورد. امروز در سوریه نزدیک به 40% از مردم در زیر خط فقر زندگی می کنند و در میان این 40%، سیزده درصد آن مردمی هستند که در فقر شدید بسر می برند بدین معنا که از پس رفع ابتدایی ترین نیازهایشان مانند غذا، مسکن و بهداشت بر نمی آیند. بنابراین بحران فعلی سوریه، نتیجه وضعیت غیر قابل قبول معیشتی اکثریت جامعه سوریه است، این نیت آن جامعه برای شروع اعتراضات بوده است و اینکه این بحران امروز چه شکلی دارد یا منافع چه بخشی از جامعه را نمایندگی می کند بعد دیگری است که در ادامه سعی می کنم به آن بپردازم.
برای درک بهتر وضعیت فعلی سوریه باید رخدادهای مهم منطقه ای مانند بهار عربی را که شامل سلسله انقلاباتی در برخی کشورهای عربی می شود را نیز مدنظر قرار داد. انقلاباتی که از تونس و مصر شروع شدند و به بحرین، یمن، لیبی و سوریه رسیدند. موتور محرک اعتراضات و دلایلی که قریب به اتفاق مردم در سوریه در تلاش برای تغییر نظام اقتصادی-سیاسی حاکم در سوریه دارند اگر دقیقا شبیه ریشه اعتراضات در سایر کشورهای عربی نباشد بسیار به آن شبیه است: مخالفت با سرکوب دولتی، سیاستهای نئولیبرال اقتصادی، بیکاری، تورم و فقر گسترده و غیره. دلایل و ریشه های اعتراضات در سوریه اما تنها یک بعد از بحران فعلی است، می تواند شروع آن را توضیح دهد اما وضعیت فعلی و پروسه پیشرفت اعتراضات در سوریه ابعاد دیگری هستند که برای فهم این بحران باید مورد نظر قرار بگیرند.
سرمایه داری های غربی که با اعتراضات در تونس و مصر غافلگیر شدند در مقابل اعتراضات در سایر کشورها مانند بحرین، یمن و لیبی محتاطانه تر و با برنامه ریزی بیشتری برخورد کردند. “موفقیت” امپریالیسم آمریکا و متحدینش در لیبی، مدلی را پیش پای سرمایه داری قرار داده بود که بنابر آن می تواند شورشهای بحق مردم را در راستای منافع سرمایه داری غربی شکل دهد، بدون اینکه نمونه افغانستان یا عراق تکرار شود. مسئله اینجاست که در مورد سوریه امپریالیسم تازه پای جمهوری اسلامی و شرکای باسابقه ترش منافعی دارند که برایشان قابل چشم پوشی نیست. طبقه حاکم در سوریه در طی چند دهه گذشته بنابر اقتضای اقتصادی و سیاسیش، وابسته به یکی از بلوکهای امپریالیستی بوده است، تا پیش از فروپاشی بلوک شرق، سوریه وابسته به امپریالیسم شوروی بود و پس از فروپاشی سرمایه داری دولتی در شوروی، سعی کرده است که این وابستگی را جایگزین کند. بعنوان مثال، حافظ اسد رهبر حزب بعث سوریه در سال 1991 و در جنگی که به جنگ اول خلیج در پاسخ به اشغال کویت توسط صدام حسین رهبر حزب بعث عراق شکل گرفت، خدمات لجستیکی در اختیار ارتش آمریکا گذاشت. همچنین پس از یازده سپتامبر، رژیم سوریه به همپیمان آمریکا در جنگی که “جنگ علیه ترور” نام گرفته است تبدیل شد، بعنوان مثال مظنونان به همکاری با شبکه های ترور در آمریکا و سایر کشورهای غربی که تابیعت سوری را نیز داشتند برای شکنجه و تخلیه اطلاعاتی به سوریه بازگردانده شدند. دول غربی از سرویس شکنجه کردن سازمانهای اطلاعاتی سوریه در طی چند سال گذشته بهره برده اند. مسئله دیگر اینکه با وجود تنشهای مقطعی بین رژیم سوریه و اسرائیل، این رژیم از خطوط قرمزی که برایش از سوی آمریکا و متحدینش در مورد اسرائیل تعیین شده است هیچگاه عبور نکرده است با وجود اینکه بخشی از کشور سوریه در اشغال اسرائیل است. رژیم سوریه حتی در مقابل بمباران سایت هسته ایش توسط نیروی هوایی اسرائیل در سال 2007 هیچگونه واکنشی نشان نداد. بنابراین رژیم فعلی سوریه، با تمام تنشهایی که با اسرائیل داشته است رژیمی است که برای اسرائیل دردسر ساز نیست و جایگزینی آن با رژیمی که سمت و سوی مذهبی بیشتری می تواند داشته باشد در بستر وضعیت فعلی منطقه و با در نظر گرفتن از دست رفتن همپیمانان سنتی اسرائیل در میان اعراب بهیچوجه نمی تواند مطلوب سرمایه داری اسرائیل باشد. در نتیجه، وضعیت فعلی و دخالت امپریالیسم آمریکا و متحدینش و ایران و متحدینش تنها پاسخ به پدیده ای است که آغازش مطلوب هیچکدام از طرفهای درگیر نبوده است اما ادامه آن با نیت اولیه منافع آنها را بخطر می انداخته است.
مسئله دیگر در مورد بحران سوریه و تفاوت آن با سایر کشورهای عربی که انقلابات اخیر در آن کشورها منجر به موفقیتهایی برای طبقه کارگر گردید این است که در سوریه، چپ و کمونیست آن جامعه توسط رژیم اسدها در طی چند دهه گذشته سرکوب شده است. علاوه بر آن رژیم سوریه از بیم گسترش چپ به سوریه در سرکوب کمونیستهای لبنان نیز نقش گسترده ای داشته است. اتحادیه های کارگری، آنطور که در تونس و مصر ریشه دارند در سوریه وجود ندارند یا وابسته به حزب بعث هستند. “فدراسیون عمومی اتحادیه های کارگری” در سوریه تنها مرجع برای کارگران است که کاملا متعلق به حزب بعث است و در راستای کنالیزه کردن اعتراضات کارگری در جهت سرمایه داری سوریه فعالیت می کند. بنابراین فقدان چپ و سوسیالیسم فعال و موثر نیز یکی از دلایلی بوده است که در نقش دادن به وضعیت اسفناک فعلی در سوریه نقش داشته است. وضعیتی که انتخابی متمدنانه و مترقی در مقابل طبقه کارگر در سوریه قرار نمی دهد. وضعیت فعلی در عین حال دماسنج و قطب نمایی برای تحرکات بعدی در منطقه می باشد. تحولاتی که می تواند با همکاری نیروهای مرتجع محلی مانند ناسیونالیستهای کرد، ایران را نیز به سرنوشت سوریه دچار کند. تنها راه جلوگیری از سوریه ای کردن وضعیت ایران و مهندسی نوین نظم منطقه خاورمیانه، مبارزه فعال برای سرنگونی جمهوری اسلامی توسط طبقه کارگر در راستای تامین منافع این طبقه می باشد.
بهزاد جواهری
13 سپتامبر 2012
منتشره در نشریه کمونیست هفتگی شماره 145