“کجاست آن حزب اپوزیسیونی که مخالفینش، که بر مسند قدرت نشسته اند نام کمونیستی بر آن نگذارند؟ کجاست آن حزب اپوزیسیونی که بنوبه خود داغ اتهام کمونیسم را خواه بر پیشگام ترین عناصر اپوزیسیون و خواه بر مخالفین مرتجع خویش نزند؟” مانفیست کمونیست
این روزها صدر تا ذیل مقامات لشکری و کشوری حکومت اسلامی از مسئول تام الاختیار سازمان خصوصی سازی گرفته تا نماینده حراف و بی اختیار مجلس، از ولی امر کل مسلمین جهان تا امام جمعه شهر بی صاحب اهواز، جملگی نسبت به خطر کمونیزم به مثابه اندیشه ای بیگانه و نفوذ عناصر کمونیست در قالب دشمنان ایران، هشدار می دهند. این انگ و اتهام زدن ها البته از یک سو به خاطر مقابله با مطالبه بازگشت به کار کارگران اخراجی و از سوی دیگر نوعی تهدید و رجزخوانی برای رهبران اعتصاب کنونی است. لیکن ابراهیم عباسی این نماینده شجاع و سلحشور کارگران همانجا و در میدان، پاسخ این رجزخوانی ها را داد و خطاب به امام روزهای تعطیل گفت شما این اتهامات را به اسماعیل بخشی و محمد خنیفر زدید. فردا همین انگ را به من هم خواهید زد.
از اینها که بگذریم سوال اینجاست چرا دولت، به کارگر و اعتراض کارگری که می رسد بلافاصله خطر کمونیزم را احساس می کند و انگ کمونیست بودن را به رهبران کارگری می زند. چرا اینجا دیگر نشانی از مجاهد، سلطنت طلب، جمهوری خواه و سکولار- دمکرات ها را مشاهده نمی کند. یک کارگر هفت تپه گفته بود ما که جز مبارزه برای احقاق حقوق پایمال شده امان کار دیگری نکرده ایم و حرف عجیب و غریبی نگفته ایم. پس چرا به ما می گویند کمونیست و با طعنه و کنایه پرسیده بود اصلا این کمونیزم یعنی چه؟
شاید برای کارگر هفت تپه عزیز و زحمتکش ما دانستن این نکته جالب باشد که خصومت کارفرمایان و دولت حامی آنان با کارگران و با کمونیزم، مرزهای ملی را در می نوردد و به قیامی در آن سوی خاک پاک و مرز پر گهر می رسد؛ کمون پاریس.
صد و چهل سال پیش، مارس ١٨٨٠ یعنی نه سال پس از قیام کمون پاریس و به خاک و خون کشیده شدن کموناردها، روزنامه ایران به نقل از نشریه اختر چاپ استانبول در مقاله ای راجع به آن قیام و سرنوشت کمونیست ها می نویسد:
“یک وقت در اثنای محاربه پروس و فرانسه اصحاب این اعتقاد که به نام کومونی (انترناسیونال) شهرت یافته بودند نزدیک بود دولت فرانسه را محو و منقرض نمایند ولی طرفداران جمهوریت پس از اعلان حکومت جمهوریه، سعی ها و جانفشانی ها نموده و این آتش را خوابانیدند”.
و این روزنامه اختر یعنی منبع اصلی مقاله، در زمان خودش “نشریه ای مترقی بود که نقشی بزرگ در بیداری ایرانیان داخل و خارج کشور داشت”.
ملاحظه می کنید عناصر طبقات بالادست اعم از در قدرت یا اپوزیسیون، مرتجع یا مترقی، مستبد یا مشروطه چی از خواباندن آتش کمونیزم در پاریس یعنی کشتار سبعانه سی هزار کارگر ظرف یک هفته احساس امنیت می کرده اند. تا همینجا آشکار است که کمونیزم جنبشی است برای محو و منقرض کردن جمهوری بورژوایی. اما مگر کموناردها در آن دو ماه عمر کوتاه خود چه کردند که بنیاد جمهوری بورژوایی در معرض محو و منقرض شدن قرار گرفت.
دانستن این نکته هم برای کارگر عزیز هفت تپه جالب است. برای اولین بار حکومتی برپا شد که از اقتدار خود برای از بین بردن نابرابریهای اجتماعی استفاده کرد. مزد همه کارکنان دولتی برابر با مزد کارگر اعلام گردید. فرمان تقلیل ساعات کار روزانه به هشت ساعت صادر شد. کار سخت شبانه کارگران نانوایی ممنوع اعلام شد، جریمه کارگران توسط کارفرمایان – که امری رایج بود- لغو شد. کارگاههایی که رها شده بودند در اختیار کارگران قرار گرفت تا با تعاون و همکاری و همیاری خودشان راه اندازی شوند. پرداخت کرایه های به تعویق افتاده از اکتبر ۱۸۷۰ تا اوریل ۱۸۷۱ لغو شد. این موضوع مهمی برای مردم تهیدست پاریس و خرده بورژوازی فقیر بود. موسسات گروگیری اموال پرچیده شد. در موزه ها برای نخستین بار بطور مجانی بروی عموم باز شد. آزادی نشر و بیان گسترده شد. آموزش رایگان اعلان شد و کمیسیونی برای آموزش زنان تعیین شد. و اولین «آموزشگاه حرفه ای دختران» در ششم ماه مه افتتاح گردید.
آیا میان کارهایی که کمون انجام داد و اهدافی که کارگران ایران و هفت تپه ای ها قصد تحقق آن را دارند شباهت تام و تمام تا مرز یگانگی دیده نمی شود؟ آیا عجیب است اگر کمونیزم به مثابه جنبشی برای محو و منقرض ساختن بساط استثمار و مفتخوری، نفرت کل بورژوازی در کل جهان را برانگیزد؟ و آیا طبقه کارگر نیز طبقه ای جهانی نیست با آمال و ارزوهای یکسان؟
اگر چنین است پس فریب شعار “جانم فدای ایران” اعم از ایران اسلامی، شاهنشاهی یا جمهوری را نخوریم. زنده باد اتحاد و همبستگی کارگران! زنده باد سوسیالیسم!
١٣ اوت ٢٠٢٠