مقدمه: ١١ شهریور ١٣٩٩ خامنه ای، در ارتباط تصویری با مدیران و روسای آموزش و پرورش و در راستای آغاز شروع دوره جدید سال تحصیلی، معلمان را “افسران سپاه” پیشرفت کشور (بنابر این شاگردان را سربازان سپاه) خواند و ضرورت تربیت انسانهای مؤمن، خردمند، اندیشمند، دانشمند و دارای اخلاق اسلامی و در یک کلمه انسانهای مجاهد و اهل عمل در این دستگاه را بسیار مهم دانست. رهبر جمهوری اسلامی، معلمان را عناصر تعیینکننده در دستگاه عظیم فرهنگی آموزش و پرورش (اسلامی) خواند و جایگاه معلم را در درجه اول به عهده خود آنان (شما بخوانید بی تعهدی نظام) دانست و موضوع جذب و تربیت معلم را بسیار مهم برشمرد و با اشاره به دو دانشگاه: فرهنگیان و شهید رجایی، خاطرنشان کرد که باید به گونهای برنامهریزی و ظرفیتسازی شود که معلمان سراسر کشور، فقط از مسیر این دو دانشگاه وارد آموزش و پرورش شوند و مجلس شورای اسلامی نیز باید در تصویب طرحها به گونهای عمل کند که خارج از مسیر این دو دانشگاه، ورودی به آموزش و پرورش وجود نداشته باشد. در ادامه خامنه ای در نظر گرفتن صلاحیتهای دینی، اخلاقی و سیاسی (شما بخوانید اطاعت مطلقه از نظام اسلامی) را در جذب معلمان مورد تأکید قرار داد و گفت: باید در جذب معلمان یک گزینش صحیح و خردمندانه انجام شود و اجازه ورود نیروی بیکیفیت (شما بخوانید آزاداندیش) به آموزش و پرورش داده نشود.
منهم ضروری دانستم در راستای شروع سال تحصیلی جدید و اظهارات خامنه ای، نگاهی به آموزش و پرورش در ایران بیندازم و مقایسه آن با آموزش و پرورش در دستگاه فاشیستی قرن گذشته هیتلر و آموزش و پرورش عصر الکترونیکی جهان غرب، اشاره ای به تفاوتهای این سه نظام آموزشی داشته باشم.
روشن است که می توان همانقدر نزدیکی و نقاط مشترک بین دستگاه آموزش و پرورشی فاشیسم در آلمان قرن گذشته با حکومت اسلامی امروز پیدا کرد که بیگانگی این دو سیستم به سیستم های آموزش و پرورشی امروزی در کشورهای پیشرفته را. دستکم تمامی نظامهای سیاسی حافظ سرمایه حداقل در یک چیز با یکدیگر متفق القولند که برای حفظ ساختار اجتماعی، احتیاج بسیار مبرمی به آن تعلیم و تربیت، آموزش و پرورشی است که امنیت و حفظ ساختار نظام حاکم در جامعه را تامین و بازتولید کند. طبیعی است که نظامهای استبدادی و دیکتاتوری خشن، احتیاج به آموزش و پرورش جنس دیگری دارند که قبل از هرچیز اطاعت و فرمانبری در جامعه را نهادینه کند. نظامهای فاشیستی و اسلامی علاوه بر آن به نظام تربیتی و تبلیغاتی در تمامی سطوح جامعه احتیاج دارند که تک تک اعضای جامعه را، بدون چون و چرا، مطیع و فرمانبر رهبر و ایدئولوژی حاکم کنند. روشن است در هیچ کدام از این دو نظام، علم گرائی و خودآگاهی مد نظر نیستند و هر نظامی به درجه نزدیکی اش به دیکتاتوری مطلقه با انسان گرائی و آزاد اندیشی برخوردهای متفاوتی از خود نشان میدهد.
لازم به تذکر است که در جوامع غربی مثلا در آلمان و یا کشورهای اسکاندیناوی کادر پرورشی و آموزشی کشور – بخصوص تحصیلی و آکادمیکی آن – از موقعیتهای اقتصادی و امتیازات بازنشستگی نسبتا خوب و ویژه ای برخوردارند که بخش اعظم جامعه از آن حتی محروم است. این “امتیازات” در جوامع دیکتاتوری تنها در اختیار کادر بالا و وابستگان مستقیم دستگاه حکومتی در نظر گرفته شده و کادر آموزشی منباب مثال معلمان در جوامعی دیکتاتور زده ای مثل ایران نه تنها از ویژه گی که از محرومیتهای ویژه ای برخوردارند و برای تامین معیشت و دوران بازنشستگی پس از دهها سال کار، مجبورند حتی به شغلهای دوم و حتی سوم نیز روی آورند. این سیستم تضمین چهارچوب بسته ای برای کادر آموزشی است که به جای پرداختن به محتوا و بالا بردن کیفیت آموزش پرورش و دانش آموزان، فقط کمیت و محدودیت های آن را ببیند و یا تنها بدان بیندیشد. نتیجتا عقل و تفکر معلم و همراه آن دانش آموزان در چرخ دائمی تامین معیشت گرفتار است، این همانند اتاق خالی بدون پنجره زندانی است که فراتر ازآن را حتی اگر بخواهد، نمی تواند ببیند و یا با گذشت زمان تصورش را بکند، چه رسد به اینکه به نسلی از جامعه آموزش علمی بدرد بخوری منتقل کند و یا از جامعه آزاد آموزش بگیرد. چرا که آموزش و پرورش در تمامی سطوح مختلف اجتماعی در یک رابطه زنده و مکانیسم دو طرفه صورت میگیرد. بعبارتی تعلیم دهندگان خود دائما تعلیم بینندگانند.
امر آموزشی در جوامع سوسیالیستی مورد نظر ما حتی بسیار فراتر از تعلیم و تربیت در جوامع پیشرفته امروز است. انسانهای یک جامعه سوسیالیستی خارج از نژاد، قومیت، محل تولد، سن و سال و جنسیت، اعضای محترم و برابر یک جامعه مرفه اند. از همدیگر یاد میگیرند و یاد می دهند! قوانین جامعه برای همه اعضای آن یکسان است. تعلیم و تربیت آموزش همخوانی تنگاتنگی با دست آوردهای علمی بشر، فارغ از هرگونه خزعبلات مذهبی و ناسیونالیستی و قوم پرستی دارد. فرزندان و خانواده ها تحت پوشش جامعه خواهند بود تا در فراغ کامل آموزش ببینند و رشد کنند. فروش جسم و روح برای رفع گرسنگی و تامین معیشت معنا ندارند و به این وسیله مانع تعلیم و تربیت و آموزش کسی نخواهند بود، سوسیالیسم ضامن پیشرفت علم در خدمت جامعه و اعضای آن و بهبود شرایط زندگی آنان است. وقتی معیشت جامعه ای در بالاترین فرم آن تامین شده باشد، اعضای آن جامعه بنا بر استعداد و توان خود و با کمال میل برای حفظ و رشد جامعه شان کار و فعالیت اجتماعی خواهند کرد.
آموزش و پرورش در آلمان هیتلری ١٩٣٣-١٩٤٥
در ناسیونال سوسیالیسم به آموزش (تربیت مطلق Totale Erziehung) آن تئوری و متد عملی را اطلاق میکردند که از پیش دبستان شروع شده و تا دانشگاهها و نهادهای آموزشی آکادمیکی ادامه پیدا میکرد. سیستم تربیت مطلق وظیفه اش آن بود که “آگاهی نژادی” و “نژادپرستی” را در افکار جوانان تولید و جسم آنان را همانند “فولاد” فرم دهد و آنان را با دستگاه فکری ناسیونال سوسیالیسم پرورش دهند. طبیعی است فاشیسم در آلمان با یک “لایحه” موفق نمی شد آموزش تربیت مطلق را به اجرا و در ادامه در جامعه نهادینه کند. برای اینکار قبل از هرچیز لازم بود که نیروهای اجتماعی مقاوم موجود در جامعه اول از بین رفته و سپس قدم به قدم آموزش و پرورش تربیت مطلق برای آموزش و پرورش نسل جوان و نسل آینده به اجرا درآید. برای همین می توان دوران تربیت و پرورشی فاشیستها در آلمان را به سه دوره متفاوت تقسیم بندی کرد:
یک: حفظ و امنیت قدرت. در این دوره فاشیستها بدون اینکه دست به ریشه آموزش و پرورش بزنند، نیروهای مخالف و مزاحم خود را یکی پس از دیگری سرکوب و از نظام سیاسی و اجتماعی جامعه بیرون راندند.
دوم: دوره آمادگی برای جنگ: شروع تغییرات در دستگاه آموزش و پرورشی از جمله تغییر ساعات آموزشی، لایحه های آموزشی جوانان (از جمله راه اندازی ساختار نظامی جوانان هیتلری)، آموزش اردوگاهی، تبعیض در آموزش و پرورش از طریق اخراج و تفاوت قائل شدن بین اقشار جامعه (بعنوان مثال اخراج و عدم قبول فرزندان یهودی و کمونیست و غیرآلمانی و . . . در مدارس و مراکز تربیتی)، قوانین و تربیت جدید کادر آموزشی و سرانجام از بین رفتن کلاسهای دوازدهم و سیزدهم دبیرستانی و تربیت آنان در این دو سال در نظام ارتشی.
سوم: دوره افول فاشیسم: فقدان نیرو برای ادامه جنگ بنابراین ارسال کودکان و نوجوانان به جبهه های جنگی که در خود حداقل آموزش و پرورش برای نوجوانان و جوانان معنی داشت. در فاز آخر فاشیسم در آلمان شکست خورد و به انتهای خود رسید.
محور اصلی ما اینجا همان دور دوم که در حاکمیت فاشیسم می گذشت، است. روشن است نظام مطلقه تنها در دستگاه آموزش و پرورشی اش احتیاج به ایجاد آن سیستمی داشت و دارد که از طرفی احتیاجات تولیدی که دستیابی به علوم را ضروری میکرد، را مرتفع کند و از طرف دیگر آنان را فرزندان مطیع نظام دیکتاتوری کند.
جوانان فاشیست، نیروهای بسیج! گشتاپو، امر به معروف و نهی از منکر! تعلیم و تربیت “آگاهی نژادی”، تعلیم و تربیت اسلامی! نژاد برتر، مذهب اسلام و فرقه تشیع! اینها مشتی از خروارند که نزدیکی و همخوانی دو دستگاه فاشیستی به یکدیگر را نشان میدهند.
نظام آموزشی در جمهوری اسلامی
آموزش و پرورش به سبک جدید که در آن مدرسه، معلم و کلاس درسی باشد از حدود ۱۵۰ سال پیش در کشور شکل گرفت. قبل از آن دانش آموزان قلیلی در مکتب خانه ها و یا مساجد با تنبیه و آزار جسمی، تنها خواندن و نوشتن یاد می گرفتند. پس از مشروطه شیوه جدید آموزش بشرطی که با مذهب همخوانی داشته باشد، برقرار گردید. این تصمیمات اما در دوران رضا شاه اول جامه عمل بخود نگرفت ولی در دوران پایانی حکومت پهلوی در مناطق اصلی و تا حدودی مرزی بوسیله ایجاد “سپاه دانش” اجرا گردید. از آن زمان تا به امروز “تصمیمات” زیادی گرفته شد که مهارتهایی هم به دانش آموزان در زمان تحصیل آموخته شود اما به طور واقعی نه در رژیم سابق و نه در رژیم اسلامی، نظام آموزشی کشور هیچ مهارتی را به دانش آموزان یاد نمی دهد.
علی باقرزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی ایران اعلام میکند که طبق نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ در ایران ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار بیسواد مطلق و یازده میلیون کم سواد وجود دارد. معاون امور ابتدایی وزیر آموزش و پرورش میگوید۵۰ درصد دانشآموزان دختر مقطع متوسطه در استانهای مرزی به دلایل مختلف از جمله ازدواج زودهنگام ترک تحصیل میکنند. به گفته او بویژه در شهرهای کوچک “کودکان بازوی کار خانواده” هستند. به گفته رضوان حکیمزاده، معاون امور ابتدایی آموزش و پرورش “دور بودن مدرسه” یکی دیگر از دلایل بازماندن کودکان از تحصیل است اما “کمبود امکانات تحصیلی، دلایلی فرهنگی و تعصبی یا ازدواج زود هنگام دانشآموزان دختر” هم سبب بازماندن کودکان از تحصیل شده است. بنابر این هم اکنون حداقل ٢٠ میلیون کودک و نوجوان در جامعه ایران یا بی سواد مطلق و یا کم سواد هستند. روشن است فقر و عدم امکانات معیشتی خانواده در کنار تبعیض جنسی نظام ضد زن جمهوری اسلامی نقش بسیار مهمی در به قهقرا بردن و درصد بی سوادی بالای جامعه بازی میکند.
شیوه و امکانات تحصیلی دوران تحجر اسلامی در مدارس یکی دیگر از موانع در سیستم آموزشی در جامعه است. بخشی از مناطق کشور حتی از امکانات اولیه، مثل سقف و کلاس درس برای دانش آموزان بی بهره اند. کودکان گرسنه اند. تعلیم و تربیت عملا در جامعه متعلق به بخش مرفه شده است. در کنار آن شیوه های تحصیل هم بدوران دقیانوس متعلق اند. دادن تکلیف، آموزش بروی تخته سیاه، چاپ میلیونی کتاب و بدین وسیله قطع سالانه صدها هزار درخت بدون نتیجه مثبتی بر امر آموزش و پرورش نمونه مشتی از خروار است. آموزش سنتی در نظام اسلامی، باعث گردیده است که معلم به دنبال ناکجا آباد برای تامین حداقل معیشت خود باشد و دانش آموز به هر دری برای کسب دانش بزند اما نومید و دست خالی بازگردد.
تعلیم و تربیت در جوامع غربی
در جوامع غربی از بیست میلیون ٢٠ بی سواد تنها در یک کشور سخنی نیست. سالهاست که در اکثر کشورهای غربی یا کتب درسی اصلا منتشر نمی شوند و یا بمیزان بسیار محدودی. حذف کتب درسی، استفاده از تبلت و لب تاب و تلفن همراه برای آموزش دانش آموزان از کارهایی است که نظام آموزشی چه در آمریکا و چه در اروپای غربی بدان پرداخته است. جالب توجه است هنگامی که در این کشورها حتی بصورت مجانی و رایگان تبلت و اینترنت در مدارس و مراکز آموزشی در اختیار دانش آموزان خود قرار میدهند، در ایران استفاده از ابزار آلات تکنولوژی هوشمند و آوردن آنها به مدارس بعضا جرم اعلام میشود. جوامع غرب استفاده از تکنولوژی را کنترل می کنند ولی نظام اسلامی آنان را ممنوع میکند برای اینکه کنترل آنان برای نظام تماما ممکن نیست. از بحث در مورد سانسور و فیلترینگ همه جانبه جهان اینترنتی اینجا فعلا مجبوریم صرف نظر کنیم! هنر و ورزش در نظام آموزشی اسلامی وقت تلف کردن است ولی اجرای مراسم مضحکه عاشورا و تاسوعا امری است بدیهی و ضروری. با صرف افعال نهی (نکن، نخور، ننوش، نشین، نیا و …)، تأثیرات سوء تفکری خود را بر هر نوع امکان فعالیت مفید و پویا از بین میبرند. در ایران با بایکوت کردن ره آورد علمی، با تابو کردن هر ایده نو و تازه، تفکر ارتجاعی و سنتی هنوز تحت سرکوب جامعه ادامه حیات میدهد. کودکان و نوجوانان در جوامع غربی از سنین کودکی با جسم و جنس خود و مخالف خود آشنا میشوند. منع کردن توأم با افعال نهی بدون آموزش اثباتی، همیشه با خود نتایج معکوس آورده و خواهد آورد.
*