مقالات

برفاجعه کودک همسری نقطه پایانی بگذاریم!

در گیر و دار همه معضلات و نابسامانی های سرسام آوراجتماعی و سیاسی که در جامعه بشدت متحول ایران به مثابه  آتش زیر خاکستر و طوفان قبل آرامش عمل میکنند در ستون کوچکی در یک سایت اینترنتی میخوانم که کودک ۱۳ ساله سراوانی که ۳ ماه بعد از ازدواج حامله شده در هنگام زایمان در بیمارستان رازی سراوان جانش را از دست داد. وی در سن ۱۲ سالگی ازدواج میکند و در ۱۳ سالگی جانش را بر اثر عدم تحملشرایط زایمان از دست میدهد. طنز تلخ فاجعه این است که حديثه نه وكيل مدافعی داشت و نه كسی عليه فاجعه ايی كه منجر به مرگ او شده اعلام جرمی خواهد کرد، زیرا که داسی برای بریدن سرش و پاک کردن ناموسی در کار نبوده.  یک مرگ عادی بر اثر زایمان!

مرگ حدیثه ها نه اولین مورد است و نه قطعا آخرین مورد خواهد بود. فاجعه کودک همسری و نقطه پایان نهادن به کودکی دختران و پسرانی که هنوز بازی های کودکی را سیر تجربه نکرده اند به روالی نسبتا عادی در بعضی مناطق تبدیل شده. ازکردستان تا سیستان و بلوچستان و خراسان در جغرافیایی به وسعت ایران کودک همسری آشکار و پنهان در جریان است و فاجعه میافریند بدون اینکه هیچ ارگان و اداره و سازمانی در دفاع از حقوق این کودکان حتی زحمت تحقیق در این باره را به خود بدهد. ظاهرا و بنا به آمارهای ارایه شده توسط ثبت احوال در سال ۹۹ تنها در۳ ماهه اول سال هفت هزار کودک همسری در کل کشور ثبت شده. ۹۹٪  این ازدواج ها مربوط به دختر بچه های ۱۰ تا ۱۴ سال است.

از قانون اساسی نوشته شده توسط مرتجع ترین عناصر حکومت تا متون شرعی و دینیکه مبلغ بربریت و خشونت است و مملو ازدشمنی با شادی و شاد زیستن تا آپارتاید جنسی حاکم بر قوانین رسمی و جاری کشورهمگی در پروسه ایی بهم تنیده دست به دست هم داده اند تا زنان و کودکان قربانیان بی صدا وبی چهره خشونت باشند. دراین متون و قوانین ارتجاعی و بشدت ضد زن سن بلوغ برای دختران ۹سال و برای پسران ۱۵ سال است. به این اعتبار دختران ۹ ساله و پسران ۱۵ ساله آماده ازدواج هستند!! بربریت در این سطح و اندازه غیر قابل تصور است!

ازدواج كودكان تحت حمایت قانون و دستورات دینی فروش رسمی کودکانی است كه در بیشتر موارد بابت تامين معاش خانواده معامله ميشوند. اختیار والدین و خصوصا پدران بر سرنوشت و زندگی کودکانشان یکی از عوامل  تعیین کننده در مسله کودک همسری است.  بسیاری از این کودکان بجای نشستن بر نيمكت مدرسه و گم شدن در دنیای کودکی و بازیهای کودکانه به سرنوشتی محكوم ميشوند كه ختم و انتهای آن داستان زندگی حدیثهاست.

آنها درکودکی ناتمام در حسرت شادی های کودکانه با تن هایی نحیف و چشمهایی که هاج و واج به جستجوی اسباب بازیهای مندرس در گوشه اتاق خیره شده درمعرض غیرانسانی ترین خشونت ممکن درزندگی کودکانه خود قرارمیگیرند و شاهد خاموش مرگ کودکی و حسرت بازی در میان همبازیهایشان میشوند! در نوشته ایی درسایتی اینترنتی به این جمله برخوردم که از زبان یکی از قربانیان کودک همسری نقل شده .. هرگز فراموش نمی کنم آن حرف پدرم را وقتی سیزدە سالم بود، روزی پدرم بە مردی کە برای خریدن موتورسکلیتش بە منزل ما آمدە بود گفت: برای دخترم هم مشتری پیدا کن، شوهرش میدهم!

دو سال قبل چرو نیکزاد دخترچهارده ساله اهل یکی از روستاهای مریوان که به اجبار پدر مجبور به ترک تحصیل و ازدواج با پسرعمویش شد یک هفته بعداز عروسی خودکشی کرد. اسمها و قربانی ها بیشماراست، دختر بچه افغانی كه با ضرب و شتم و كتك كاری به خانه مردی ٥٠ ساله فرستاده میشد و با هر ضربه ایی که بر سرش وارد میکردند یکبار دیگر به سوی مادرش برمیگشت را دریک مستند تلویزیونی دیدم درد آور بود و تکان دهنده.

در محل كارم از كودكان ٦ ساله ميپرسم دوست دارید چكار كنيد؟ميگويند بازی و میروند سراغ ماشین بزرگ آتش نشانی و نقش آتش نشانها را بازی میکنند. کمی بعد ميپرسم دوست داريد چكاره شوید؟ باز هم به دنيای بازهایشان برميگردند و ميگويند اتش نشان! روياي حديثهو چرو و بقیه کودکانی که قربانی فاجعه کودک همسری میشوند چه بود را هیچکس نمیداند. نه کسی از آنان میپرسد و نه فرصتی برای رويا و خیالپردازی به آنان داده میشود. دنیای معصوم کودکی آنها با کابوسی دردناک و پایانی تلخ  خاتمه مییابد.

سرنوشت رومینای ۱۳ ساله قربانی داس شقاوت پدر، مرگ حدیثه ۱۳ ساله اهل سراوان و بدنی که نه توان مادر شدن داشت و نه تاب زایمان، داستان چروی ۱۳ ساله و عصیانی که به مرگ او ختم شد و یا هزاران کودک و نوجوانی که در ۱۳و ۱۵ سالگی یا طلاق گرفته اند یا در بحرانی ترین سالهای زندگیشان مسولیت یک زندگی ناخواسته برعهده دارند، از قبل نوشته نشده. این کودکان علاوه بر اینکه قربانی فقر، محرومیت، سنت ها و فرهنگ پوسيده و ارتجاعی درون جامعه هستند، همزمان قربانی آموزشها و دستورات سراپا خشونت مذهبی نیزهستند كه این سنتها را بطور مداوم تبلیغ  و روزانه با هزاران شیوه به درون جامعه پمپاژ  میکند. فرهنگ و قوانینی که دوچرخه سواری را برای زنان ممنوع میداند، در ۹ سالگی حجاب سر کودکان میکند و دختران ۹ ساله را آماده ازدواج میداند و برایشان جشن تکلیف میگیرد.

آنها قربانی خشونت مذهبی و بيحقوقی كامل زنان و کودکان در باوری بغایت ارتجاعی و پوسیده هستند. آنها قربانیان قوانین سراپا بربریتدینی و اصل حق مردان خانواده براحساس و افكار و جسم زنان هستند. مرگ و زندگی اين کودکان و سرنوشت تلخ و دردناک این دختران شاهدیاست بر این مدعی که مذهب و قوانین متکی براحکام مذهبی درتضاد کامل با اصل اختیار انسان بر سرنوشت خویش قرار دارد. تازیانه عرف و مذهب ضربه هایش را روزانه بر بدن حدیثه ها، رومیناها و چروها وارد میاورد و از میان  این بیدفاع ترین انسانها بشکل بیرحمانه ایی قربانی میگیرد.

بیش از ۴۰ سال است در سایه یک سیستم سرکوبگر، خشن و بغایت ارتجاعی زندگی اکثریت جامعه به تباهی کشیده شده. در این سیستم آسیب پذیرترین اقشاراجتماعی که بطور مضاعف مورد ظلم و ستم قرارمیگیرند زنان و کودکان هستند. حالا حساب کنید که تعدادی از این زنان هنوز در سنین کودکی هستند وهیچ اختیاری برتعیین سرنوشت و انتخاب شیوه و نحوه زندگی خود ندارند. دارای هیچ حق و حقوقی نیستند و قانونی برای حمایت از آنان در مقابل بیحقوقی مطلقی که با آن روبرو میشوند وجود ندارد همزمان پدران صاحبان تام الاختیارآنها هستند. کاش به تعداد هر کدام از این کودکان فرزانه زيلابي هایی وجود داشتند تا سخنگو و وکیل آنان باشند وعليه قوانين و سنت و فرهنگ و مناسبات اجتماعی كه دختر كودك ١٢ ساله را به مسلخ ازدواج ميفرستد اعلام جرم ميكردند.

ازدواج کودکان، قتل زنان، محرومیتهای خارج از تصور کودکان کار و خیابان، فقر و تحمیل شرایط بسیار سخت و غیرقابل تحمل اقتصادی به اقشار بسیار وسیعی از مردم محروم از تبعات این سیستم و قوانین نابرابر حاکم بر جامعه است. در جامعه ایی که برای امرار معاش و تامین حداقل های یک زندگی بخورو نمیر کودکان وارد بازار کار و استثمار میشوند، در سیستمی که بیش از ۴ دهه است سرکوب عریان تنها زبان و تنها شیوه ایی است که حکومت در مقابل مردم محروم جامعه برگزیده،  دفاع از حق کودک و تامین یک زندگی شایسته برای کودکان نیاز به دخالتگری جدی فعالین همه عرصه ها دارد. هیچ عذری هیچ دلیلی که این وظیفه و این عرصه از فعالیت را در درجه دوم اهمیت قرار دهد پذیرفته شده نیست.  قربانیان کودک همسری، رنج و درد کودکان کار و نابسامانی هایی که در خیابان و در حین کار با آن مواجه میشوند، انسانهایی هستند که به جای تحصیل، بازی، تفریح و رشد شخصیتی در سنین پایین وارد مرحله جدیدی از زندگی می‌شوند که مصایب آن کمر بزرگسالان را نیز خم می‌کند تا چه رسد به کودکان بیدفاع و فاقد توان حفاظت از خود در مقابل این بیحقوقی و سلب اختیار. دقیقا از همین روست که همه فعالین عرصه های متفاوت اجتماعی برای دفاع از حقوق کودک وظیفه بسیار خطیری بر عهده دارند. این فعالیناعم‌ از فعالین اجتماعی، کارگری، زنان و همه انسانهایی که به نحوی درگیر عرصه هایی از مبارزه و تلاش هستند موظفند متحد و مصمم برای سد بستن درمقابل این فاجعه و نقطه پایان نهادن بر مرگهای ناشی از ازدواج کودکان و برای ممنوعیت ازدواج اجباری و کودک همسری تلاش و مبارزه کنند. هر چند نقطه پایان نهادن بر همه این مصایب مستلزم سرنگونی انقلابی جمهوری جنایت و کشتار اسلامی است اما در این عرصه نمیشود منتظر سرنگونی جمهوری اسلامی و تغییر قوانین در یک جامعه آزاد و برابر شد. این کودکان همین امروز به قوانینی نیاز دارند که مانع از متلاشی شدن کودکی آنان شود.  قانون باید ضامن ادامه رشد و نمو این کودکان در یک روند عادی و متعارف باشد.

ملکه عزتی ۳ جولای ۲۱