مقالات

یادداشت ها، سیاوش دانشور

مرگ بر طالبان، چه در کابل چه تهران!

بازگشت طالبان با فرش قرمز آمریکا و پاکستان و جمهوری اسلامی، تنها کابوس زنان و مردم منکوب شده افغانستان نیست، سوالی منطقه ای هم هست. آمریکا بدنبال واقعه ۱۱ سپتامبر با حمله به افغانستان حکومت طالبان را سرنگون کرد. جمهوری اسلامی افغانستان تحفه دمکراسی موشک کروزی برای مردم زحمتکش افغانستان بود. سالها فساد و جنایت دولت و لویه جرگه آدمکشان اسلامی، باز به نقطه اول رسید: بازگشت طالبان اینبار با حمایت آمریکا!

دولت آمریکا امروز دنبال تحمیل تعادلی جدید به جنبش اسلام سیاسی هم نیست، بیشتر خواهان یک همکاری با آن است. دیگر حتی آن تقسیم بندی کاذب «فاندمنتال» و «میانه رو» که ابزار حمایت و استفاده از یکی و راه انداختن جنگ با دیگری بود، محلی از اعراب ندارد. بازگشت طالبان در افغانستان و تداوم مذاکره با طالبان های تهران، همکاری اینها در جلوس مجدد طالبان و «امارت اسلامی افغانستان»، از یک نیاز مشترک و منافع مشترک سخن میگوید.

در کش و قوس جنگ سرد، اسلام سیاسی این فرصت را پیدا کرد تا بعنوان یک نیروی واپسگرا و دشمن سوسیالیسم و سکولاریسم، توسط آمریکا بجلو رانده شود. اسلام سیاسی یک جنبش دینی نیست، یک جنبش سیاسی است، پرچم رقابت و سهم‌خواهی بورژوازی منطقه از قدرت و استثمار طبقه کارگر است. امروز این جریان حکومت مطلوب بسط و انکشاف سرمایه داری در ایران و منطقه نیست، غرب هم بنا به وضعیت منطقه تا اطلاع ثانوی قصد ندارد خاورمیانه را به محل صدور سرمایه و تکنولوژی تبدیل کند. لذا سازماندهی جنگ و تروریسم، نه فقط ابزاری برای جدال و اعمال فشار به رقبا است بلکه اقتصاد جنگ هم مقرون به صرفه تر و هم پرسودتر است.

حمایت آشکار و مجدد امروز آمریکا از زامبی های سیاسی و تروریست ها، دلایل متعددی میتواند داشته باشد، اما تردیدی نیست که بازگشت طالبان بلوک ارتجاع منطقه، تروریسم و میلیتاریسم، شکاف و دشمنی میان مردم محروم منطقه را تقویت میکند. جمهوری اسلامی با بودن یک حکومت داعشی در بغل گوشش، راحت تر میتواند توی سر مردم بزند.

بیش از پیش، و البته به قیمت بسیار زیاد، برای همگان روشن میشود که آمریکا و دولتهای غربی، دستور کار سکولاریستی در منطقه ندارند. امروز تحقق سکولاریسم هم روی دوش جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر افتاده است. در ایران باید سر افعی اسلام سیاسی را زمین کوبید. تقابل با اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی بعنوان یک نیروی عمیقأ مرتجع بورژوایی و ضد جامعه، امر کارگر و سوسیالیسم است. مرگ بر طالبان، چه در کابل چه تهران!

هولیگان های نژادپرست

همیشه آخر داستان رقابت فوتبالی و هرچه که تن پوشی از ناسیونالیسم دارد به همین جا ختم میشود. تیم انگلیس در پنالتی باخت، سه بازیکن سیاهپوست نتوانستند ضربه شان را به ثمر برسانند و در عوض موجی از لجن و توهین نژادپرستانه از جانب هولیگان‌های نژادپرست دریافت کردند.

فوتبال بی تقصیر است، فوتبال از نادر ورزش های جمعی و پرطرفدار است. این بورژوازی است که همه چیز را به گند کشیده است. فوتبال ورزش جمعی و مورد علاقه میلیاردها نفر است، اما دقیقا به همین دلیل، به بیزنس و صنعت سودهای نجومی بدل شده است. بورژوازی فوتبال را به تولید سلبریتی و سوپرمن و قراردادهای نجومی تقلیل داده است. بورژوازی با پرچم های ملی و ناسیونالیسم فوتبال را آلوده و مسموم کرده است که هولیگان های نژادپرست از محصولات جانبی آن هستند.

پشت زرق و برق استادیومها و مسابقات مهم جهانی و قاره ای و کشوری، تلی از اجساد کارگران جان‌باخته و توحش بورژوازی خوابیده است. بورژوازی فوتبال و ورزش را سیاسی و سیاست را بازاری کرده است. فوتبال را هم باید از یوغ بورژوازی و تعصبات منحط ناسیونالیستی و نژادپرستانه آزاد کرد. این کار جنبشی است که آزادی و شکوفایی فرد را شرط آزادی و شکوفایی همگان میداند.

١٢ جولای ٢٠٢١