مقالات

در یک نگاه رقص جنایتکاران! رحمان حسین زاده

بایدن در خاورمیانه، پوتین در تهران!
ویژگی سفر بایدن به اسرائیل و عربستان و سه روز بعد از آن پوتین به تهران، نه در گفتگوهای تشریفاتی و یا رسمی روی میز مذاکره با طرفین شان، بلکه در مقطع زمانی بعد از شروع جنگ در اوکراین و تلاش برای محکم کردن دوباره مناسبات با موئتلفین مورد نظر هیئت حاکمه های آمریکا و روسیه در جهان تغییر یافته به دنبال جنگ در اوکراین است. همگان اذعان دارند، به دنبال جنگ در اوکراین صف بندیها و معادلات جهانی و منطقه ای دستخوش تحول جدی شده است. خاورمیانه به عنوان یکی از کانونهای بحران جهانی به شدت از این وضعیت تأثیر گرفته است. بایدن و پوتین در رأس دو قطب بزرگ کاپیتالیستی، هر قطب با کارنامه پر از جنگ و جنایت علیه بشریت و علیه ابتدایی ترین منافع کارگر و مردم در سطح جهان و در قلمروهای تحت حاکمیت شان، برای تجدید و تحکیم هم پیمانی با سران دولتهای مستبد و فاسد به خاورمیانه و به تهران رفتند. در این راستا ماموریت بایدن سخت تر بود. او رفت تا چرخشی را در سیاست خاورمیانه ای به ارث برده از دوره اوباما تاکنون را به هیئت حاکمه های اسرائیل و عربستان و دولتهای حاشیه خلیج و مصر و اردن و … اعلام کند. او برای دلنوایی سران نژادپرست حاکم در تل آویو و مرتجعین گردآمده در ریاضِ بن سلمان سفر کرد، تا بگوید به سیاست “کم اهمیت دیدن نقش خاورمیانه و هم پیمانان منطقه ای آمریکا” در معادلات جهانی خاتمه میدهد و “خاورمیانه را برای چین و روسیه” رها نمیکند. قبول این چرخش و عقب گرد در سیاست هیئت حاکمه امپریالیستی آمریکا که خود بایدن در رکاب اوباما از طراحانش بود، از پیامدهای مستقیم جنگ در اوکراین در صف بندیهای ارتجاع جهانی و منطقه ای است. این پدیده بار دیگر ریاکاری و حقه بازی دولت آمریکا و دولتهای هم پیمان غربی اش را در دفاع از “حقوق بشر و دمکراسی” در مقابل چشم افراد و جریانات متوهم به این ادعاهای پوچشان قرار داد.

در سوی دیگر پوتین در پوشش “روند آستانه” به تهران رفت، تا سرسپردگی و هم پیمانی هیئت حاکمه جمهوری اسلامی در بالاترین سطح را با دولت روسیه تحکیم کند. اظهارات خامنه ای ابهامی باقی نگذاشت و پوتین به هدفش رسید. اکنون بعد از دولت روسیه سفید، جمهوری اسلامی نزدیک ترین هم پیمان دولت پوتین در جنگ جنایتکارانه جاری در اوکراین است.

اما حاصل این صف بندیها و ائتلافات مقطعی و پا پایدار، تشدید کشمکش و نزاع قدرتهای جهانی و دولتهای هم پیمان منطقه ای آنها، تحمیل رنج و محنت و جنایات و جنگهای مستقیم و یا نیابتی به قیمت تحمیل تباهی بر کارگر مردم منطقه در خاورمیانه است. در این چهارچوب مشخصا با بن بست قابل مشهود “برجام” و رجزخوانیهای جنگی بین جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل و چراغ سبز این بار بایدن به سرمداران اسرائیل، احتمال وقوع جنگ در جغرافیای ایران ولو به قول خودشان “محدود و کنترل شده” را بیشتر کرده است. برخلاف تصورات و امیدهای ارتجاعی اپوزیسیون راست بورژوایی، وقوع چنین پدیده شومی خطر بزرگی در مقابل مسیر رو به پیش گسترش جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم و علیه فضای رادیکال اعتصابات کارگری و اعتراضات توده ای است. قطعأ علیه فضاسازی جنگی و جنگ احتمالی باید ایستاد. تشدید مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و متحقق کردن آن راه مقابله موثر با مخاطرات متعدد مقابل جنبش آزادیخواهانه مردم برای خلاصی از نکبت سرمایه و جمهوری اسلامی است.

آیا تروریسم جمهوری اسلامی دولتهای اروپایی را رام میکند؟
در همه این سالها و مشخصا از دوره “دوم خرداد” دفن شده، از زمانی که دولتهای اروپایی از سر منفعتهای اقتصادی و سیاسی محکم کردن رابطه با دولت تروریست جمهوری اسلامی را در پیش گرفتند، سرتیتر پروژه “دیالوگ انتقادی” آنها این جمله بود که میخواهند “جمهوری اسلامی را رام کنند”. اکنون مثل اینکه قضیه برعکس شده است. تصویب قانون معاوضه زندانیان با جمهوری اسلامی در پارلمان بلژیک و در بروکسل پایتخت “اتحادیه اروپا” دلیل محکمی برای این ادعا است. تروریسم جمهوری اسلامی با گروگان گرفتن شهروندان کشورهای اروپایی و غربی، به آسانی تروریستهای خود را به ایران برمیگرداند. در صحن پارلمان بلژیک صراحتأ استدلال کردند، چاره ای ندارند، تنها راه تعامل با جمهوری اسلامی تروریست، رضایت دادن به انتقال تروریستهای شناخته شده ای مثل “اسدالله اسدی” است. این افتضاح سیاسی اگر چه مورد نفرت افکار عمومی است، اما با کمترین تذکر و اعتراض دیگر دولتهای اروپایی روبرو شد. گویی دیگر دولتهای اروپایی منتظرند همان راه را ادامه دهند که قبلأ دولت فرانسه با انتقال انیس نقاش و دولت اتریش با فراری دادن صحرارودی و اکنون دولت بلژیک با اسدی و همکارانش طی میکنند. تنها با ادامه اعتراضات قوی میتوان جلو بند و بست ارتجاعی دولتهای مدافع “حقوق بشر” را با جمهوری اسلامی تروریست گرفت.

***