ده روز پیش جرج فلوید یک مرد ٤٦ ساله سیاه پوست آمریکایی بشکلی فجیع توسط پلیس در شهر مینیاپلیس به قتل رسید. فیلم ده دقیقه ای این جنایت در فیس بوک پخش شد و آمریکا بخروش آمد. صدها هزار نفر در ٢٣ ایالت و در بسیاری شهرهای بزرگ و کوچک آمریکا در اعتراض به این جنایت به خیابان ها ریخته اند. اعتراضات آرام و خشمگین، دراز کشیدن بر روی زمین با شعار “نمی توانم نفس بکشم”، زانو زدن ها و آتش کشیدن مظاهر سرکوب حکومتی و سرمایه صحنه هایی از یک نبرد عظیم انسانی – طبقاتی است. پژواک این جنگ در دنیا به گوش می رسد. صدها هزار نفر در دنیا در همبستگی با این خیزش و در اعتراض به خشونت پلیسی و راسیستی به خیابان ها آمده اند. چند صد هزار نفر فقط در پاریس تظاهرات کردند، در اعتراض به قتل جرج فلوید و یک جوان فرانسوی توسط پلیس فرانسه. روایت های پلیسی – نژادی در فرانسه و آمریکا روز به روز بهم شبیه تر می شود.
این میزان خشم از چه رو است؟
کشور آمریکا با هویت نژاد پرستی متولد شد؛ نسل کشی ساکنین بومی این خطَه؛ عقیم کردن زنان بومی؛ تصاحب کودکانشان و شکنجه و آزار آنها در نهادهای دولتی؛ برده داری و شکنجه و کشتار سیاه پوستان. سرمایه داری آمریکا بیش از هر چیز بر بیگاری بردگان سیاه پوست و سپس استثمار وحشیانه فقرای مهاجر از گوشه و کنار جهان ساخته شد و قدرت گرفت. سرکوب و خشونت پلیسی بخش جدایی ناپذیر این نظام بوده و هست. دموکراسی آمریکا با این خشونت عنان گسیخته پلیسی و کشتار و بمباران مردم کره ارض بر سر پا ایستاده است. فراموش نکنید که آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم استفاده کرده است. آمار دقیقی از میزان بمب ها و پهبادهای مرگ آفرینی که در دو دهه اخیر توسط آمریکا بر مردم آفریقا و خاورمیانه باریده است، در دست نیست. بیش از یک میلیون انسان فقط در عراق جان باخته اند. تاریخ آمریکا با خشونت وحشیانه و سرکوب عنان گسیخته عجین است. تعداد کودتاها و دیکتاتوری هایی که حکومت آمریکا در گوشه و کنار جهان سازمان داده در تاریخ به ثبت رسیده است. مردم ایران با این جنایات خوب آشنایند. جمهوری اسلامی، این رژیم جنایت و کشتار قدرت یابی و حیات خویش را مدیون این نظام است.
مبارزات بردگان سیاه پوست برگی مهم از تاریخ آمریکا برای دستیابی به آزادی و عدالت است. بدنبال الغای برده داری تلاش برای لغو آپارتاید نژادی در آمریکا از دهۀ ٥٠ میلادی آغاز گشته است. سخنگویان و رهبران جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان، از جمله مارتین لوتر کینگ و مالکوم ایکس، در روز روشن توسط این حکومت به قتل رسیده اند. الغای برده داری نظام بردگی را پایان نبخشید. برده داری در مزارع ممکن است ملغی شده باشد اما برده داری از مزارع به زندان ها انتقال یافته است. صدها هزار سیاه پوست، نوجوان و جوان، میانسال و سالمند به جرم های پوچ و بی پایه در زندان های خصوصی و دولتی به اسارت کشیده شده و مشغول بیگاری و تولید ارزش اضافۀ مطلق اند. زندان ها پوششی است برای تداوم نظام برده داری. هر سال ده ها نفر سیاه پوست توسط پلیس در کوچه و خیابان عملا اعدام می شوند.
هر چند سال یکبار آمریکا به صحنه جدال و نبرد میان مردم عاصی و به تنگ آمده و پلیس بدل می شود. تعداد دیگری جان می بازند؛ و دوباره زندگی به روال سابق باز می گردد. این بار اعتراض به یک شورش و خیزش عظیم بدل شده است و مردم، بویژه جوانان بسیاری را درگیر کرده است. “نمی توانم نفس بکشم” یا بعبارت دیگر “دارم خفه می شوم” به شعار این خیزش بدل شده است. جنگ خیابانی بوسعت تمام آمریکا در جریان است. پلیس با خشونتی باور نکردنی به جان معترضین افتاده است. حتی از پاشیدن اسپری فلفل یا گاز اشک آور به چشم کودکان نیز پرهیز نمی کند. گارد ملی و ارتش به فرمان ترامپ وارد معرکه شده اند. ترامپ معترضین را چپ افراطی می نامد و دست راستی ها را به ضد تظاهرات فرا می خواند. جنگ عملا میان چپ و راست آمریکا شکل گرفته است و این نه فقط تحلیل ما کمونیست ها، بلکه روایت رئیس جمهور آمریکا است.
قتل جرج فلوید توسط یک پلیس دست راستی فاشیست که در خونسردی کامل بمدت ده دقیقه زانوی خود را بر گردن قربانی می فشارد تا او را زجر کش کند، جرقه ای شد به شعله های خشم زیر خاکستر؛ خشم های فرو خرده به فریادی رسا علیه راسیسم، بی عدالتی، نابرابری و سرکوب نهادینه در نظام بدل شد. این جرقه در شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی که فقر و فلاکت عظیمی را برای میلیون ها انسان به ارمغان آورده توانست آتشی عظیم و سوزان بسازد. چهل میلیون انسان طی دو ماه اخیر بیکار شده اند؛ گرسنگی دامن میلیون ها انسان را گرفته است. بسیاری در زندگی روزمره خود به این نتیجه رسیده اند که جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند!
هیات حاکمه آمریکا در مقابل معترضین
همه نگاه ها بسوی ترامپ چرخیده است. تحرکات بشدت خشن، وقیحانه و فاشیستی ترامپ موضوع بحث تمام رسانه ها شده است. لیبرال ها خواهان برکناری او شده اند. موقعیت و شخصیت خود ویژه ترامپ نورافکن را از حزب رقیب، حزب دموکرات کنار برده است. اما کمی دقت نشان می دهد که هیات حاکمه آمریکا در این سرکوب و خشونت و تبعیض سهیم اند. حزب دموکرات خشونت پلیسی را محکوم نکرده است؛ از معترضین حمایت نکرده است. جرج بایدن رقیب انتخاباتی ترامپ در نشستی با “رهبران سیاه پوستان” (رهبران خودگمارده یا کسانی که توسط حزب دموکرات و رسانه ها به این مقام نائل شده اند) دیدار کرده است و لابد درباره حمایت آنها در انتخابات مذاکره کرده است. اوباما زیرکانه از معترضین خواسته است که به سیاست صندوق رای روی آور شوند. تعدادی نماینده کنگره دموکرات هم مانند تعدادی پلیس زانو زده اند. اینها همه تلاش برای خاموش کردن شعله خشم، ایجاد تفرقه میان معترضین و کسب رای در انتخابات آتی است. بایدن خود پرونده ای سیاه در حمایت از قوانین آپارتاید نژادی در کنگره داراست.
کرونا و خیزش
طی چند ماه اخیر، در این شرایطی که پاندمی کرونا گلوی دنیا را می فشارد، چشمان بسیاری به ماهیت واقعی و ذاتی نظام سرمایه داری، به نابرابری و بی عدالتی اجتناب ناپذیر این نظام گشوده شده است. بسیاری در هراس از امروز و آینده خود و عزیزانشان به یک آگاهی پایه ای نسبت به دنیا و شرایط حاکم بر آن دست یافته اند. حقیقت آنچنان آشکار است که با هیچ تلاشی نمی توان چشمان را بر آن بست. همه به این آگاهی رسیده اند که این دنیا وارونه است و باید زیر و رو شود. هیات های حاکمه بورژوایی و ایدئولوگهایشان هشدار داده بودند که با شورش های گرسنگان روبرو خواهند شد؛ هشدار آماده باش داده بودند. رسانه ها و ایدئولوگهای لیبرال سانتر و چپ مرکز به سختی می کوشند که بر خشم لبریز شده آب بپاشند؛ از انسانیت و نوعدوستی سخن بگویند؛ از عدم بازگشت به “نرمال” پیشا کرونا حرف بزنند؛ این وظیفه همیشگی این دسته از ژورنالیست ها و آکادمیسین ها است. از این راه نان می خورند.
همه منتظر لبریز شدن صبر و شعله ور شدن خشم توده ها بودند؛ هیچکس نمی دانست که در کجا و با چه جرقه ای آغاز می شود. مرگ یک مرد سیاه پوست توسط یک پلیس سفید پوست فاشیست در آمریکا آن جرقه بود. و این جرقه فقط آمریکا را شعله ور نکرده است. ظرف چند روز گذشته در چند شهر فرانسه بیش از یک میلیون نفر به خیابان ها آمده اند تا هم خشم خود را علیه پلیس فرانسه اعلام کنند و هم همبستگی خویش با معترضین در آمریکا؛ در آلمان، هلند، انگلستان، ایرلند جنوبی و شمالی، یونان، سوئد، اطریش، زلاند نو و کانادا علیرغم خطر کرونا و قوانین محدود کننده اجتماعات در کشورهای مربوطه، به خیابان ها ریخته اند و با پلیس “خودی” درگیر شده اند.
شرایطی مشابه دهه ٦٠ و ٧٠ میلادی، دوره اعتراضات علیه جنگ ویتنام، برای حقوق مدنی، آزادی زن، جنبش چپ که بویژه غرب را در بر گرفته بود، بوجود آمده است. و این رویدادی جالب توجه و مهم است. رشد تکنولوژی، اینترنت و سوسیال میدیا این همبستگی و هم سرنوشتی را تسریع کرده و گسترش داده است. دنیا برآشفته شده است؛ نبردی مهم شکل گرفته است؛ این رویداد می تواند تغییرات اساسی ایجاد کند.
وقاحت اسلامی
در این میان سرکردگان جنایتکار رژیم اسلامی ظاهرا موقعیت را برای رد گم کردن مناسب دیده اند. رژیمی که بر پشته های قتل و جنایت لم داده است؛ بر گورهای دستجمعی و اجساد شکنجه شده به قعر آبها پرتاب شده و اجساد کودکان و نوجوانان که با شلیک تیر بر مغز و قلبشان در تظاهرات های آبانماه و دیماه بر خاک افتاده اند، نشسته است؛ رژیمی که ققط صد هزار اعدام در زندانها طی یک دهه را در پرونده خود دارد، برای دولت آمریکا رجز می خواند. رئیسی جلاد اعلام می کند که آمریکا باید بجرم جنایت علیه بشریت محاکمه شود! جل الخالق! چه وقاحتی! این فقط از اسلامی ها بر می آید. اینهمه وقاحت در روز روشن بخش لایتجزای ایدئولوژی کثیف این نظام است. اما مساله اینجاست که چنین ترهاتی نه تنها یک لحظه فکر مردم درد کشیده و اسیر در چنگال رژیم جنایت اسلامی را منحرف نمی کند، بلکه خشم شان را لبریز تر خواهد کرد. مردم ایران در انتظار محاکمه این دزدان سر گردنه و جانیان بالفطره بجرم جنایت علیه بشریت روزشماری می کنند.
فاشیسم ناسیونالیسم ایرانی!
از آنسوی، جوجه فاشیست های ناسیونالیست پرو غرب، طرفداران رژیم سابق و احیای آن در ایران از جمله فرشگردی های فاشیست به توئیتر هجوم آورده اند و هر چه مناسب خودشان است نثار معترضین به خشونت و راسیسم کرده اند؛ جرج فلوید را مورد تهمت و فحش قرار داده اند و ترامپ عزیز و قهرمانشان را ستایش کرده اند. مردم اینها را نیز می بینند و بهتر می شناسندشان. ناسیونالیسم ایرانی به همان کثافت راسیسم سازمان یافتۀ آمریکایی است. اینها به دروازه کاخ سفید دخیل بسته اند و تقاضا و استمداد رژیم چنج دارند؛ این صحنه های خشونت و جنایت روزنه ای است به آنچه این جوجه فاشیست ها اگر به قدرت برسند با مردم ایران خواهند کرد. این رویداد ناسیونالیسم ایرانی را نیز افشاء و بی آبرو کرد.
چپ های سوراخ دعا گم کرده!
عده ای که خود را بیخودی کمونیست می نامند؛ کسانی که می کوشند از آبرو و محبوبیت کمونیسم سوء استفاده کنند؛ کسانی که طی این دو سال گذشته با هزار کلک و معلق و آکروبات سیاسی کوشیده اند به ناسیونالیسسم پرو غرب نزدیک شوند و چشمکی از دولت آمریکا بگیرند؛ کسانی که فتو شوت اپوزیسیون رنگارنگ دست راستی ها و ناسیونالیسم قوم پرست کُرد را امری درست و موجه در عالم سیاست خوانده اند و حتی تا آنجا پیش رفته اند که بعضی از این دیدارها و عکس ها را با قرارداد لنین با دولت آلمان برای بازگشت به روسیه یکی قلمداد کرده اند، کمونیست ها، انسان های شریف و آزادیخواه و برابری طلب را برای حمایت از و همبستگی با معترضین در آمریکا به حمایت از جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی متهم کرده اند. اینها تمام مخالفین خویش را هپروتی و فرقه ای میخوانند! اما انصافا از این هپروتی تر و فرقه ای تر امکانپذیر است؟ به چنین آدم های حاشیۀ جامعه، به چنین جریان بی ربط به دنیا و مردم چه می توان گفت جز اینکه سوراخ دعا را گم کرده اید! خدا روزیتان را جای دیگری حواله کند.
کمونیسم باید متشکل و متحزب شود!
این رویداد خطیر بودن اوضاع را هشدار داده است. دنیا در یک نقطه عطف مهم قرار گرفته است. جنگ طبقاتی به آشکار ترین شکلش به میدان آمده است. دارد می کوشد با حکومت و دستگاه سرکوب در کشورش تسویه حساب کند. این شرایط امید بخش است. اما ما کمونیست ها خوب می دانیم؛ تئوری و تاریخ به ما آموخته اند که این مبارزات با تمام شهامت و جسارت و فداکاری اگر از یک رهبری کمونیستی منسجم، آگاه و متحزب برخوردار نباشد، به جایی نخواهد رسید؛ صرفا به برگی دیگر در تاریخ مبارزه طبقاتی بین المللی که علیرغم شهامت و قربانی های بسیار به شکست انجامید، تبدیل خواهد شد. تحزب کمونیسمِ رادیکال و انقلابیِ کارگریِ مارکسیستی یک وظیفه مهم و حیاتی این دوره ماست.
٣ ژوئن ٢٠٢٠