مقالات

کارت سوخته یک بازنده سیاسی سیوان کریمی

این عنوان نه آژیتاسیون است و نه تبلیغات. حقیقتی است که خود رضا پهلوی هم به آن پی برده است. فرزند یک سیاستمدار نمی تواند سیاست کند. این بازنده سیاسی را جلوی یک دوربین می گذارند و از کلاهش یکبار “ققنوس” بیرون می زند، یکبار “شورای گذار” و حالا “پیمان نوین”! هر کدام نیز تاریخ مصرف شان بسرعت اکسپایر می شود. به دو جهت – خواستن و نخواستن مردم و قضاوت آیندگان- از نظر من هم رضا پهلوی بازنده سیاسی است و هم آنچه برایش می نویسند تا بخواند و به عنوان سیاست معرفی کند، کارتی سوخته.

برای سیاست باید پای هر انسانی روی زمین باشد. نباید به شعور مردم توهین کرد. مردم ایران که هواداران متعصب نیستند که کف و سوت بزنند و بر دوش تان بگیرند! مردم می شنوند، تحلیل می کنند، دو دوتا چهارتا می کنند، منطق که پشت حرفت نباشد، به ریشت می خندند. در صحبتهای رضا پهلوی یک نکته واقعی وجود داشت. “مردم می دانند چه چیز را نمی خواهند و می دانند چه چیز را می خواهند”. این حرف را باید در جامعه کنونی ترجمه کرد. دیماه ۹۶ در ۳۰۰ شهر تظاهرات بود و در محله ای در قم عده ای شعار زنده باد پدر بزرگ ایشان را سر دادند. ناگهان مهندسی افکار شروع و زمان شبکه های خبری به دو بخش تبدیل شد؛ نصف هر بخش به این شعار ۱۰ ثانیه ای و دعوت از این و آن “کارشناس” برای تحلیل این شعار با هدف تقویت موقعیت رضا پهلوی بود! اما همان محله هم صدایش درنیامد. راستی این نخواستن نیست؟ شعار در و دیوار هر شهر چطور؟ “نه شاه می خوایم، نه ملا”، برایتان معنی ندارد؟ صحبتهای رهبر کارگری مانند اسماعیل بخشی که گفت خودتان را به ما نچسپانید چطور، برایتان معنی دارد؟ اصلا می فهمید که اینها را “مردم” می گویند و بخشی از خطابشان به شماست؟ مردم هیچگاه چیزی را که بالا بیاورند دوباره نمی خورند. شما را نمی دانم.

نخواستن مردم را با مصاحبه و تلویزیون و برنامه های حمایتی از این و آن ارتجاع نمی توان تغییر داد. دانشجویان به عنوان یک بخش و بدنه اصلی در اعتراضات جامعه که در این دوره به درست در کنار اعتراضات کارگری بودند و به عنوان فرزندان طبقه کارگر، گام به گام با آنها بودند، تکلیف خود را نه با شما، بلکه به طور عموم با راست و ارتجاع مشخص کردند. پادوهای دیروز خاتمی و ژست بگیران امروز با شما و خانم فرح دیبا، دونده همیشه بازنده ماراتن های تلویزیونهای صدای آمریکا و بی بی سی، از سوی همین دانشجویان با ارتجاع و انقیاد نام برده شد. این هم برایتان معنی ندارد؟ این نخواستن نیست؟ سپاه و بسیج دیروز و ارتش امروز که مخاطب همیشگی سخنان شما است، سایه غم و اندوه را به تک تک خانواده ها هدیه کردند. کشتار آبان و دیماه محصول همین “برادرانتان” بود.

مردم می دانند چه می خواهند و در حالی که شما از این شاخه به آن شاخه، از آن شورا به این پیمان می دوید، روزانه با رژیم اسلامی درحال جنگند. این جنگ، نه تنها جنگ با چهارچوب سیاسی رژیم اسلامی بلکه مبارزه ای پایه ای تر است. جنگی است با ریشه این وضعیت اقتصادی، با پایه های فقر و فلاکت و بیکاری و با اسلام که شمای شبه سکولار عزیزش می داری! تغییر عمامه با کراوات گره این مشکل نیست که مردم بخواهند آن را “بپذیرند”. مشکل مردم سیستم سرمایه داری است که گلوی طبقه کارگر و مردم زحمتکش را فشرده است. مشکل مردم خفقان و سرکوب است. مشکل مردم از جمله دستگاه دین و این آخوندهای انگل هستند که شما سر روی دوش شان میگذاری و به آنها اطمینان خاطر میدهی! ترجمه “حفظ تمامیت ارضی” این “پیمان نوین” چیست؟ مگر چیزی جز سرکوب است؟ نیروی ارتش و نیروهای انتظامی را برای چه چیزی فراخوان می دهید؟ البته آنها کار خود را بلدند، در زمان پدر میدان ژاله را خلق کردند، در دوران جمهوری اسلامی تابستان ۶۰ و آبانماه و دیماه را خلق کند. اینها که کشته شدند، مردم بودند. کدام عقل سلیم به شما حکم میکند که این مردم دوباره و اینبار به فرمان پسر رضا پهلوی آدمکش، یک ارتجاع و سرکوب و خفقان دیگر را با دست خود قبول کنند! این میزان از توهم ناشی از چیست؟

نویسندگان این سخنرانیهایتان چرا در مورد کلمات و جملات فکر نمی کنند؟ این جمله شما نوبر است؛ “آیندگان درباره شما قضاوت می کنند”! این قاضیان میلیونی امروز جامعه ایران که خالق دیماه و آبانماه بودند، این کارگران معترض هفت تپه و فولاد، آیندگان دوران پدر شما هستند. دارند قضاوت می کنند و این قضاوت آنهاست که در هیچ جایی نامی از شما نیست، نامی از پدر و پدربزرگ تان نیست و نامی از نظام مورد نظرتان نیست. اگر مردم را قاضیانی منصف می دانستید و براین اساس عمل میکردید، باید همین امروز میرفتید و در گوشه ای می نشستی و از دنیای سیاست کنار میرفتی. دو حکم در این سخن شما، با هیچ چسبی به جامعه چسبانده نمی شود: نه مردم شما را می خواهند و نه قضاوتشان سر سوزنی از انتخاب شما جانبداری می کند.

به نسل من
جمهوری اسلامی رفتنی است. این نه تنها خواست قلبی من بلکه یک داده در دنیای سیاست امروز است. سرنگونی رژیم اسلامی به خودی خود نمیتواند به زندگی بهتر منجر شود. سلف حاکمان دیروز، ادامه جمهوری اسلامی است. ما در این دور باطل “شاه- ولی فقیه – شاه” قرار نخواهیم گرفت. مردم ایران نسبت به ۴۰ سال گذشته خود آگاهتر شده اند. طبقه کارگر در ایران نه تنها به خودآگاهی بلکه به خودباوری رسیده است. در همان هفت تپه و فولاد رهبران کارگری هستند که این پیمان نوین و ارائه دهنده و حامیان آن را در یک مناظره نیم ساعته بر روی طناب پهن می کنند. ما می خواهیم خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم. در لحظه و برای هر تصمیم. دموکراسی مورد ادعای رضا پهلوی، همین مجلس شورای اسلامی امروز و حزب رستاخیز دیروز است. مطلقا فرقی ندارد. دستگاه سرکوب همان است. ما در این دور باطل قرار نخواهیم گرفت و بسیار قاطع برای شکست این پروژه های ارتجاعی و ضد کارگری تلاش می کنیم. انتخاب ما سوسیالیسم و زندگی شورایی است. ما باید شورا را زندگی کنیم.

اکتبر ۲۰۲۰