مقالات

سلبریتی، رهبر کارگری، سنتهای طبقاتی سیاوش دانشور

رفیق کارگری درد دل میکرد که مشکل ما یکی دو تا نیست، غم نان شب و خانواده بیمار و فقر کم بود که حالا باید جواب دلخوری این و آن را هم بدهیم. میگفت: آشنائی زنگ زده و گفته خیابان دیدمت، سلام کردم، رد شدی و جواب ندادی، ناراحت شدم، بعد پیش خودم گفتم خب آدمها که سلبریتی میشوند دیگر دوستان سابق را نمی شناسند. رفیق کارگرمان توضیح داده بود که سوء تفاهم شده، اشتباه می کنید، در منگنه مشکلات دارم له می شوم، فکرم مشغول گرفتاری های بی پایان است، چشمم نمی بیند، درک کنید!

این تصور و واکنش البته تعجبی ندارد. فضای عمومی جامعه به لطف سوشیال میدیا همین است. میان کارگران و چپ ها کم و بیش تصور مشابهی وجود دارد و رهبران عملی سرشناس کارگران را با “سلبریتی”ها یکی می گیرند و چه بسا برای سلبریتی شدن و کسب شهرت فردی مسابقه می گذارند. عجیب هم نیست، هر اندازه خلاف جریان باشیم و به وجود فرهنگ آوانگارد و ضد سیستم قائل باشیم، فرهنگ مسلط جامعه فرهنگ طبقه حاکم است.

سلبریتی
سلبریتی یک واژه قدیمی انگلیسی است که از زمانی دور برای افراد مشهور و سرآمدان قلمروهای ورزشی، هنری، سیاست، ادبیات، مُد و فَشن، علوم و اکتشافات، رسانه و غیره کاربرد داشت. ستارگان پاپ و راک و رگه های مختلف موزیک، فوتبالیستهای “پا طلائی” و ورزشکاران پرآوازه، هنرپیشه های معروف و بعدتر سوپر استارهای هالیوود، میان مردم “عادی” مورد توجه و الگو بودند، هواداران برایشان غش میکنند و یک عالمه کشته و مرده دارند. بویژه با انقلاب انفورماتیک و شبکه اینترنت و تغییرات شگرفی که در روابط انسانها بوجود آورد، سلبریتی مفهومی گسترده تر پیدا کرد. با پدیده اِسمارت فون در دنیای سوشیال میدیا با شاخ های توئیتری، اینستاگرامی، تلگرامی و غیره روبرو هستیم. اگرچه میدان رقابت جهانی سلبریتی ها وسیع تر است اما میشود به ضرب پول و روبوت و اقدامات جنجالی وارد این بازار شد. بمجرد اینکه از حدّی عبور کردید، میزان لایک و قلب های دریافتی و تعداد فالاورها خود شاخص پیشرفت و رقابت در مسیر سلبریتی شدن است. این خودش یک سرمایه معنوی است که اساساً در خدمت تجارت واقعی یک سلبریتی قرار میگیرد. این مانند یک “نفس مسیحائی” است که به فرد جان و نیرو می دهد تا آنرا در خدمت ثروتمندتر شدن بکار گیرد، یکروز ممکن است مثل توپ قلقلی بالا رود و یکروز مانند باران بهاری پائین بیاید. سلبریتی برای بقا باید تولید کننده دائم نیاز فالاورها و هواداران باشد و گرنه مانند قیمت سهام در تابلوهای بازار بورس، نرخش میتواند ثانیه ای بالا و پائین برود. سلبریتی شدن و سلبریتی ماندن هزینه و کار میخواهد، درست مثل تولید و عرضه هر کالا در بازار.

سلبریتی و جامعه بورژوائی
بورژوازی و لیبرالیسم کلاسیک تا مکاتب مختلف آن همواره از اصالت فرد سخن گفته اند. ایندویدوالیسم و فردگرائی و اصل اصالت فرد در ایدئولوژی بورژوائی در مقابل اصل اصالت انسان و سوسیالیسم در قلمرو حقوق فردی و اجتماعی و اقتصاد و سیاست و فرهنگ طرح شده است. سلبریتی در دنیای امروز ایندویدوالیسم تکامل یافته است که فردگرائی و فرد اتمیزه را تقدیس میکند. ما در جامعه ای زندگی میکنیم که علیرغم انقلابات صنعتی و تحولات تکنولوژیک و بارآوری کار، در بر همان پاشنه سابق می چرخد. کار مزدی و بردگی مزدی و مالکیت خصوصی و استثمار فرد از فرد، ستون فقرات این جامعه است. امروز نفس ماندن در متن جامعه با سرعت تحولات تکنولوژیک یک سوال نسلی است. کسانی که نتوانستند خود را با نیازهای بازار و دانش تکنولوژیک و تحولات سرمایه داری هماهنگ کنند، از موضع سرمایه جزو “بی مصرف ها” و “مازاد جمعیت” محسوب میشوند و باید بگونه ای از “شرّ”شان خلاص شد. از آنجا که همیشه بعنوان نیروی کارکن محتاجیم و هیچوقت نمی توانیم نفس راحتی بکشیم، یک بخش از وجودمان شده آرزو کردن! آرزوی اینکه خوشبخت باشیم، آرزوی اینکه یکروز مثل استارها باشیم، مثل اَبر انسان ها! اینکه عقاید مهجور و انواع فرقه های مذهبی و بیربط به زندگی واقعی و مادّی و معنوی بشر مجال رشد می یابند، همین گسترش فاصله واقعیت بیرونی با آمال و آرزوهای انسانی است. خوشبختی برای اکثریت بالائی از مردم کره ارض همان معنای قدیمی را دارد؛ یعنی در آسایش بودن، سالم بودن، رفاه و امنیت داشتن، برخورداری از آموزش، مورد قبول واقع شدن در جامعه، حقوق داشتن، برابر بودن، نوعدوستی، هارمونی بین انسان و طبیعت، لذت بردن و مفید بودن، دنیا و انسانهایش را دیدن، سهمی گذاشتن در جامعه. اینها برای اقلیتی یک درصدی که بیش از هشتاد درصد ثروت و امکانات دنیا را در اختیار دارند عمدتاً پیش و پا افتاده است و خود بانی وضع نابسامان امروز جهانند. خوشبختی و احساس خوشبختی برای این اقلیت ناچیز در مخیله کسی نمی گنجد، با اینحال آش بحدی شور است که بورژوازی نیاز دارد هرازگاهی به آمال دیرپاتر بشر چنگ بزند و با همین سلبریتی ها ادای “نوعدوستی” دربیاورد.

زمانی که سوسیالیسم در جهان هژمونی داشت، کم ستاره و سلبریتی نبود که بنفع جنبشی برای تغییر جهان تلاش میکرد. امروز عمدتاً در خدمت منافع دولتهای سرمایه داری کار می کنند. در ایران سلبریتی مثل هر پدیده دیگر، بدلی تر و کاسه لیس قدرت و ارتجاع سیاسی است. سلبریتی های ما عمدتاً یا “سگ امام حسین”اند یا مجیزگوی خامنه ای و حاج قاسم، یا مثل اکثر ادبا و شعرا و هنربندان اپورتونیست نان در خون جوانان میزنند تا سوبسید بگیرند. در ایران سلبریتی نشان بی عاری و بی مسئولیتی و ضدیت با مردم گرسنه است. هر کسی که پایش به دو برنامه تلویزیونی افتاد یا در مسابقات فوتبال چند گل زد، میشود سلبریتی یا اصرار دارد سلبریتی معرفی شود. سلبریتی در ایران شده بادکنکی که با باد کردنش طرف احساس شخصیت و هویت میکند. برخی که تا دیروز کسی جواب سلامشان را نمیداد، بدون چند نفر سکیوریتی و بادیگارد بیرون نمیروند که مبادا مورد تهاجم “مردم عادی” قرار بگیرند!

سلبریتی ها تنها محصول حاکمیت و فرهنگ بورژوائی نیستند، خود ما هم در ایجاد و ارتقای آنها نقش داریم. بله، ما هم بسهم خود خالق سلبریتی ها هستیم، درست مثل ثروت سرمایه داران. ما کارگران هر روز سرمایه را از طریق کار اجتماعی فربه تر میکنیم و هرچه این سرمایه قویتر می شود خودمان ضعیف تر می شویم. سپس به سجده آنچه که خود ساخته ایم می نشینیم و آرزوی “او شدن” می کنیم. این هم برای خودش مذهبی است! سلبریتی محصول و یک کالای جامعه بورژوائی است، حاصل تکامل فردیت در ایدئولوژی بورژوائی و منطبق با تحول و تکامل سرمایه داری است. سلبریتی نماد شکاف عمیق فرد و جامعه، بیان جدائی مفرط انسان از همنوع خویش، شکلی پیشرفته از خود بیگانگی انسان در جامعه سرمایه داری است.

رهبران کارگری سلبریتی نیستند
کارگران سلبریتی ندارند. رهبران کارگری محصول سوخت و ساز مبارزه جنبش طبقه کارگرند و بدون طبقه و درخود صرفاً یک شهروند محسوب می شوند. رهبر کارگری ژنرال بدون ارتش نیست، عنصر بیرون مبارزه جاری کارگری نیست، سازمانده و فعال مبارزه واقعی و اصیل کارگری است. سرمایه بدون سلبریتی هم با استثمار نیروی کار خودافزائی میکند، اما رهبران کارگری بدون جنبش طبقه کارکردی ندارند. فرد بورژوا عضوی از طبقه اش است و آزادی و رقابت وی در بازار جزو قانون اساسی سرمایه است، اما فرد کارگر هیچ قدرتی ندارد و پشتوانه رهبر کارگری قدرت متشکل طبقه اش است. بورژوازی به اتمیزه کردن انسانها در کنج انزوای خویش برای تداوم حاکمیت طبقاتی نیازمند است اما جنبش طبقه کارگر بدون اتحاد و سازمان کارگری امکان هیچ تحرکی ندارد. جنبش کمونیستی طبقه کارگر انکار کل اوضاع موجود و محصولات اصلی و فرعی آنست. سوسیالیسم جنبشی برای آزادی از انقیاد و سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی نظم موجود است. سلبریتی بودن یا سلبریتی شدن با گروه خون ما کارگران و جنبش طبقه در تناقض عمیق است. در نظام سرمایه داری، فرد سرمایه دار و مالکیت خصوصی بر ابزار کار و تولید محور جامعه است. هرچه سرمایه ات بیشتر و گردن کلفت تر باشید، آزادی عمل فردی بیشتر و لاجرم قدرت و شهرت بیشتری دارید. در جنبش طبقه کارگر همین روال به جدائی رهبران عملی از طبقه و حل شدن در مکانیزمهای قدرت حاکم منجر میشود.

رهبر کارگری “سلبریتی” نیست، سخنگوی منافع جنبش واقعی و زنده کارگری است. فرد سرمایه دار و سلبریتی فقط منفعت خودش را دنبال میکند. سلبریتی دنبال شهرت فردی و هورا کشیدن و تشویق است و با اینها اوج میگیرد. او معتاد این انرژی کاذب است چون شخصیت انسانی اش را سرمایه گرفته و به بیلبوردی تبلیغاتی بدل کرده است. برای کارگر مسئله تماماً متمایز است، کارگر نیازمند آزادی فردی و اجتماعی و رهائی از یوغ سرمایه به مثابه یک طبقه است. سلبریتی شدن کارگر یعنی بازی کردن در زمین و چهارچوب سیاسی – ایدئولوژیک سرمایه داران. رهبر عملی کارگری هنوز یک کارگر است، بدون امتیاز خاصی، بدون حقوق اضافی و حتی با مخاطرات بیشتر. سخنگوی یک اعتصاب قدرتش را از نیروی کارگران اعتصابی میگیرد و بدون پشتوانه نیروی کارگران هیچ قدرتی ندارد. رهبران کارگران در هر دوره نمایندگان منافع جمعی کارگران و جنبش طبقه شان هستند، “سلبریتی” نیستند، نمی توانند باشند. رهبران کارگری و کمونیست هم در جامعه مشهور می شوند اما هر گردی گردو نیست، این اعتبار و شهرت مشروط و مقیّد به منافع طبقه است. سلبریتی گفتن به کارگر قبل از اینکه نشان احترام باشد یک توهین به رهبر کارگری و تقلیل جایگاه و شخصیت سیاسی وی است. متقابلاً جنبش طبقه کارگر بدون صفی از نمایندگان و پیشروان مورد اعتماد و وثوق کارگران مادّیت نمی یابد و از معنی تهی میشود. رهبران مبارزات کارگری هم بدون اتکا به منفعت جمعی طبقه و قدرت کارگران معنی ندارند. این دو از هم غیرقابل تفکیک اند.

سلبریتی قدرتش فردی است و با غش و ضعف عده ای شارژ می شود، رهبر کارگری باید هر دقیقه فکر کند که من مسئولیت دارم، چطور رفتار کنم که منافع جمعی رعایت شود. هرجا رهبری یک حرکت کارگری از بدنه دور میشود، مانند سری که از تن جدا شده، هر دو به هم بی ربط می شوند. برای سرمایه داران کاملا برعکس است. آنها میخواهند فرهنگ و سیاست خودشان را در جامعه و در میان کارگران جا بیاندازند. سلبریتی بازی میان کارگران دشمن اتحاد کارگری است و جنبش طبقه ما را از سنتهای مبارزه کارگری برای تحقق منافع طبقاتی دور میکند. سنت شورائی و رجوع به توده کارگران، آن سنگر محکمی است که به سلبریتی بازی مجال بروز نمیدهد. ما ضمن احترام به فردیت و آزادی و حریم شخصی و برسمیت شناختن آن، روی ریل منفعت جمعی و طبقاتی حرکت میکنیم. ما هم یک شهروند مملکت هستیم و بصورت فردی نیز هویت داریم. فرد کارگر اما ضعیف ترین موجود است چون سرمایه داری این موقعیت را به ما تحمیل کرده است. قدرت ما در باهم بودن، در اتحادمان، در منفعت واحد، در برابری و در طبقه بودن است. رهبران کارگری تنها در این چهارچوب معنی دارند. نمایندگان کارگران سلبریتی نیستند، با این لقب به آنها بی احترامی نکنید، کارگران را به این بازی بورژوائی نکشانید. هر کدام ما یکی از میلیونها هستیم که پیام اتحاد طبقاتی داریم و هرکسی که عملاً تجسم آنست، میان ما احترام و آتوریته اش بیشتر میشود. درست مانند تمام رهبران جنبش طبقه ما در کل تاریخ جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر.

٢٣ سپتامبر ٢٠٢١