در بخش اول این مطلب که دو هفته پیش منتشر شد. به دو موضوع مهم اشاره شد؛ یکی اتحاد شکننده اروپای متحد بدنبال پیروزی ویکتور اوربان در مجارستان و الکساندر وچیک در صربستان بود. هنوز دور اول انتخابات فرانسه برگزار نشده بود که تاکید شد امانوئل ماکرون و ماری لوپن در دور دوم که یکشنبه همین هفته است با هم رقابت خواهند کرد. موضوع دوم که تاکید شد حباب برتری دلار بود که مفصل توضیح داده شد.
افول آمریکا و عروج اتحاد روسیه و چین
دلایل مختلفی برای جنگ در تاریخ بشر وجود داشته است که پرداختن به آن در این مطلب مد نظر من نیست اما در دنیای مدرن امروزی انگیزه و محرک اصلی که سرمایه داری وارد جنگ میشود، افزایش سود سرمایه است! در سرمایه داری پیشرفت تکنولوژی و بارآوری کار، به ابزار انقیاد مردم کارکن، تشدید رقابت سرمایه ها، ایجاد یک اقتصاد و بازار جهانی و جنگ برسر مناطق استزاتژیک بدل شده است. این انگیزه در طول تاریخ امپراطورهای سرمایه داری جدید مانند اسپانیا، هلند، بریتانیا، فرانسه، بلژیک، روسیه، آلمان، ژاپن و آمریکا را ساخت. هریک از این دولتها امپراطوری خود را با ابزارهای مختلف از جمله جنگ علیه سیستم های قبلی در قلمرو مستعمرات خود و در حوزه نفوذ خارج از مرزها دنبال میکردند. جنگهای تاکنونی و در آینده هم تعاملات میان قدرتهای سرمایه داری را مشخص میکند. جنگهای جهانی به سهم خود با گسترش جهانی سرمایه و انگیزه سودآوری بیشتر همراه بوده است. جنگ در اوکراین پرده دیگری از رقابت و جنگ سرمایه داری جهانی است. رقباتهای امپریالیستی باعث جنگهای جهانی اول و دوم شده که دهها میلیون نفر جانشان را از دست دادند. بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا تا سالهای اخیر به عنوان قطب پیروز بر مقدرات سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی دنیا سیطره داشته است.
بعد از شکست اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا یگانه ابرقدرت اقتصادی و نظامی در جهان بود و “نظم نوین” مورد ادعای آمریکا برای سالها بدون رقیب جدی در جهان تاخت و تاز میکرد. اما روسیه در ٢٠ سال اخیر به آرامی بر برخی از نقاط ضعف خود پس از فروپاشی بلوک شرق فائق آمده است. الحاق دو استان از گرجستان در سال ٢٠٠٨ و الحاق شبه جزیره کریمه در سال ٢٠١٤ به خاک خود، گوشه ای از بلندپروازی ناسیونالیسم روس را به نمایش گذاشته است. روسیه اکنون و بیش از هر زمان یک نظام سرمایه داری مستبد است که به دنبال گسترش حوزه نفوذ خود است. دو اقتصاد قدرتمند سرمایه داری روسیه از نظر جغرافیایی و چین از نظر جمعیتی خطری جدی برای هژمونی آمریکا در جهان بوجود آورده است. بخش خصوصی در چین بزرگترین سهم از اقتصاد چین را بعد از انقلاب ١٩٤٩ دارد.
آمریکا در چند دهه اخیر نتوانسته است افول اقتصادیش را با میلیتاریسم و قدرت نظامی جبران کند و هر روز بیشتر توانائی رهبری و مانور را در مقابل چالشهای جهانی از دست داده است. شکست آمریکا در ویتنام، افغانستان، عراق و سوریه و لیبی و حتی استفاده از محاصره اقتصادی به قول خودشان علیه کشورهای “یاغی” مانند کوبا، ونزولا، کره شمالی و رژیم اسلامی ایران، اگرچه تاوانش را میلیونها انسان کارگر و کودکانشان دادند اما به نتیجه دلخواه آنها نرسیده است. افول آمریکا در سایه اتحاد دو قدرت نظامی و اقتصادی روسیه و چین جهان را با مخاطرات جدی مواجه کرده است.
بحران سه گانه سرمایه داری و عروج راست افراطی
هنوز سرمایه داری در سطح جهانی بحران اقتصادی ٢٠٠٨ را تماما پشت سر نگذاشته بود، هنوز اعمال سیاست ریاضت اقتصادی برجا بود، هنوز دستمزدها در پایین ترین سطح در قیاس با نیازها قرار داشت که پاندمی کرونا در اوایل ٢٠٢٠ جهان را به تعطیلی کشاند. بحران سلامت دول سرمایه داری را علی العموم به سمت دخالت بیشتر دولت و چاپ پول و دادن سوبسیدهای محدود برای کنترل اوضاع نابسامان اقتصادی مردم سوق داد. در کنار دو بحران بالا باید بحران اقلیمی و غیر قابل زیست بودن بخشهای از کره زمین برای مردمان آنها در آینده را اضافه کرد. دول سرمایه داری و تولید کننده انرژی قبل از حمله نظامی روسیه به اوکراین قیمت حاملهای انرژی و مواد غذایی را بشدت افزایش داده بودند و جنگ این سیر را تشدید کرد. دیری نپایید که با ریاکاری همه معضلات اقتصادی را به جنگ در اوکراین گره زدند. هر اعتراض و انتقادی به این اوضاع، با این جمله که “بحران بزرگتری در اروپا در جریان است و ممکن است به جنگ جهانی سوم منجر شود”، پاسخ میگرد.
دولت انگلیس بی سر و صدا قانون سخت گیرانه مهاجرت را با اکثریت ٧٠ نماینده تصویب کرد و قرار است پناهجویانی را که از خاورمیانه و آفریقا با هزار بدبختی و قبول خطر خودشان را به این کشور میرسانند، به کشور رواندا بفرستند. وزرات کشور انگلیس از این ببعد میتواند شهروندی هرکسی را که بخواهد بازپس بگیرد و وی را از کشور اخراج کند. سیاستی به تمام معنا فاشیستی که فقط در سایه بحران اقتصادی و جنگ قابل تصویب است.
ناسیونالیسم ایدولوژی بورژوازی برای سلطه بر افکار و تمایلات جامعه است. در سایه جنگ در اوکراین بورژوازی از این ابزار برای غلبه بر خطراتی که از طرف طبقه کارگر ممکن است متوجه اش شود نهایت استفاده را میکند. قبح زدایی از فاشیسم و سمبلهای آن در میدیا تا جایی پیش رفته است که زلنسکی رئیس جمهور اوکراین دو نفر از فرماندهان گردان بدنام “آزوف” را همراه خود در سخنرانی پارلمان یونان جای داد. هرچند با اعتراض حزب کمونیست و چپ یونان مواجه شد اما دولت دست راستی یونان آنرا محکوم نکرد. دولت ژاپن “گردان آزوف” را از لیست تروریستی خارج کرد. آمریکا آنها را به مدرن ترین سلاحها مجهز کرده اند. متاسفانه جریانات راست در حال حاضر دست بالا را دارند.
در شرایط بحران اقتصادی و جنگ، ترندهای مختلف سیاسی و ایدئولوژیک به موازات هم شانس دخالت و قدرتمندتر شدن را دارند. هم کمونیسم طبقه کارگر و هم راست افراطی و فاشیسم در صدد جواب دادن به وضع موجود هستند. متاسفانه در حال حاضر چشم اندازی برای عروج کمونیسم در میان طبقه کارگر در سطح جهانی نیست. ممکن است در حوزه های مختلف از جمله ایران این شانس وجود داشته باشد!
٢٢ آپریل ٢٠٢٢
***