مقالات

بازگشت به آغوش پر مهر مادر؟ از طالبان تا جمهوری اسلامی نادر شریفی

)جنگ طولانى با تروريسم، يعنى جنگ قدرت آمريکا با اسلام سياسى، پس از افغانستان ماهيتاً کشمکشىسياسى خواهد بود، حتى اگر طرفين در مقاطعى دست به اقدامات نظامى موضعى و عمليات تروريستى عليه يکديگر بزنند. هدف اين جنگ از جانب آمريکا حذف اسلام سياسىنیست.

. . .

هدف غرب در اين زورآزمايى نه نابودى اسلام سياسى و ياحتى لزوماً سرنگونى دُوَلِ اسلامى، بلکه قبولاندن هژمونىسياسیش به جنبش اسلامى و تعيين مقررات بازى است. از نظر آمريکا اين جنبش بايد حدود خود را بشناسد. بايد قلمرو عملياتى خودش را به منطقه محدود کند، مکان خويش و جايگاه ويژه آمريکا را بفهمد. نه فقط دولتهاى اسلامىميتوانند سر کار باشند، بلکه حتى تروريسم هم مجاز است، مشروط بر اينکه قربانىاين تروريسم کمونيستها و چپها در ايران و افغانستان و پاکستان و ترکيه باشند. اما حمله در خاک خود آمريکا ديگر غلط زيادى است. آمريکا ميخواهداين درس و اين موازنه را به خاورميانه ببَرد. منصور حکمت).

یازدهم سپتامبر امسال، بیستمین سال حمله تروریسم اسلامی به آمریکا و یادآور کشتار هزاران مردم بیگناه و پس از آنلشگرکشی عظیم ارتش آمریکا و ناتو به افغانستان و عراق است. از یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ تا امروز جوامع بشری شاهدرویدادهای مهم و سرنوشت ساز زیادی و جنایات متعددی توسط دو قطب تروریستی دولتی و اسلامی بوده اند. یازدهم سپتامبر را هیئت حاکمه آمریکا روز جنگ علیه “تروریسم جهانی”، مبارزه علیه شیطانهای بزرگ و “محورهای شرارت” نام گذاری کرد و با قول انتقام “بی رحمانه”، بمبها و موشکهای فوق مخرب “مادر” خود را با “افتخار” بر سر مردم بی دفاع افغانستان ریختند و یا با هواپیماهای بی سرنشین از هزاران کیلومتری، هر جنبنده ائیدر عراق را موشک باران کردند. نزاع دو قطب تروریستی در تحکیم هژمونی خود در منطقه، مولد نیروهای فوق ارتجاعی دیگری از جمله داعش، حشدالشعبی در عراق، سلفی ها و در ادامه براه انداختن “جنگ داخلی” در سوریه هم بود. به هرصورت یازدهم سپتامبر یادآور “جنگ” دو قطب تروریستی است که یکی از این دوقطب با فریاد “الله اکبر” سر زنان و کودکانی که از بخت بد جلوی تروریستهای اسلامی سبز شده بودند را می برید و آن یکی بنام صدور دموکراسی و مبارزه با تروریسم هر جنبنده ای را با به موشک می بست.

در سرآغاز بیستمین سالروز یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ مردم منطقه، بخشی از همان قطب سوم و بشریت آزادیخواه و متمدن، در منطقه نشان دادند که نه طرفدار حاکمیت تروریسم دولتی و نه اسلام سیاسی اند. مردم عراق همزمان خواهان خروج ناتو و انحلال سازمان تروریستی ساخت رژیم ایران حشدالشعبی از محل زندگی شان شدند. چنین تصاویری دیروز در لبنان و امروز در افغانستان بخوبی قابل رویت اند. شاید قطب سومی که هر دو قطب تروریستی را محکوم کند در ابعاد چند ده میلیونی وارد مبارزات اجتماعی خود برای لایروبی جامعه از شر تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی نشد ولی با تمام نقاط ضعف اش نشان داد که نه حمایت کننده این است و نه آن. دولت آمریکا و ناتو که بر این تصور بودند با بنمایش گذاشتن عظیم ترین نیروی نظامی شناخته شده تاریخ بشری به منطقه بسرعت می توانند هژمونی حاکمیت خود را به اسلام سیاسی تفهیم کنند، متوجه شدند که شکست خوردند و این حقیقت روشن شد که مادامی که مسائل اساسی در منطقه مثل مسئله فلسطین و خواست سکولاریسم و آزادی و برابری حل نشده باقی بماند، حتی با صرف صدها میلیارد دلار و استفاده از نیروی نظامی فوق مدرن و محاصره اقتصادی قادر نخواهند بود، نه “فرزندان” ناخلف خود را به تمکین وادار کنند و نه منطقه را بزنجیر اسارت خود بکشند. بنابر این و پس از یک دوره نسبتا دراز مدت و برگذاری دهها کنفرانس تحت نام “کنفرانس افغانستان” یا “کنفرانس اسلامی” بطور مقطعی در پی زد و بند افتادند تا خود را از این نزاع بی انتها نجات دهند.

خاورمیانه امروز شاهد تحرکات و سیاستهای جنس دیگری است که درخود نه جدید بلکه با سیاستهای بیست سال غرب و آمریکا متفاوت بنظر می آیند. در این راستا دولت آمریکا با خروج از افغانستان و با تاکید در پیدا کردن راه حلی با رژیم ایران حول توافق برجام دو، سیاستی را امروز به پیش میبرد که بیست سال پیش و پس از عروج یازده سپتامبر شاید برای کمتر انسانی قابل پیش بینی و تصور بود. آمریکا و متحدانش در توافق با طالبان افغانستان را ترک میکنند و در مقابل رئیسی جلاد اعلام میکنند که مذاکرات با ایران برای دستیابی توافقنامه پایانی، کانون توجه هیئت حاکمه آمریکا است. در همین راستاست که در کنار گله ای از نمایندگان مرتجع اسلامی در مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی، نمایندگان اتحادیه اروپا هم حضور پیدا میکنند. همان نمایندگانحقوق بشر” که برای عادیسازی روابط اقتصادی و سیاسی با تروریست ها تلاش می کنند و بفکر بازگرداندن جمهوری اسلامی به آغوش “پرمحبت” جهان سرمایه و مشخصا غرب هستند. امروز غرب و شرق به معنی سابق وجود ندارد و سرمایه داری در یک بازار جهانی کار میکند. اما رقابت قطبهای سرمایه داری در کانون های بحرانی جهان از جمله خاورمیانه وجه دیگر و مهم مسئله است و هنوز اسلام سیاسی و دولتهای اسلامی در این جدال جهانی و منطقه ای قدرتهای سرمایه داری برای طرفین درگیر از آمریکا و دول غربی تا چین و روسیه کاربرد دارند. هیچکدام از این دولتها بطور واقعی با اسلام سیاسی در منطقه و سرکوب جنبشهای آزادیخواهانه و کارگری مشکلی نداشتند.

هنوز چهارچوب توافقات بین آمریکا و دول غربی با جمهوری اسلامی و طالبان معلوم نیست. روشن است جمهوری اسلامی خواهان ضمانت در حفظ حکومت خود است و طالبان خواهان بازگشت به قدرت در افغانستان. آمریکا هم بغیر از حفظ امنیت اسرائیل، خواهان پایان حملات به منافع خود در منطقه است. عدم دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی، بطور حتم مهمترین سئوالی است که باید برای آن راه حلی پیدا کنند. در نتیجه پس از دستیابی به هر توافقنامه ای که همه طرفین با آن خرسند باشند، هنوز این سوال که جمهوری اسلامی و طالبان قرار است چه بلائی برسر مردم بیاورند روی میز است که البته مشغله و مسئله دول دمکرات و حقوق بشری و رسانه هایشان نیست.

گفتیم غرب خواهان پایان تنش با اسلام سیاسی در خاورمیانه است. این بدان معناست که باید “فرمولهای” دوران جنگ سردی مثل دفاع از حقوق بشر، حقوق جهانشمول انسانی، آزادی و دموکراسی از جنسی غربی اش را از “فرهنگ غرب” برای “شرق” خارج کرد و یا حداقل کاربرد تبلیغاتی آن را خارج از امور خاورمیانه و آفریقا برای مثال حملات جنگ سردی به رقبای درنده تر مثل چین و روسیه مورد استفاده قرار داد. شاید قدم بعدی و امیدشان این باشد با رفع مجازاتهای اقتصادی برای رژیم ایران و طالبان در افغانستان، آنها نیز به تامین منافع دولتهای اسرائیل و آمریکا متعهد شوند، تلاشی که تاکنون شکست خورده است. در میان بند و بست تروریستها، مردم افغانستان فراموش شده اند، مبارزات و خیزشهای توده ای در ایران و امواج اعتصابات کارگری خبر محسوب نمی شوند و بندرت میتوان ردی جدی از آنها در رسانه های غربی پیدا کرد. در مقابل اخبار از چین “کمونیست” که یک سکوی بندریش در شهر بندری دچار حادثه شده است و یا این بانکهای چینی نوددرصد نیروگاههای برق زغال سنگی را در سراسر جهان حمایت مالی میکنند، و یا تظاهرات در کوبا موضوعاتی هستند که این روزها میدیای غربی از تکرار چندصد باره آن خسته نمی شوند.

آینده این توافقات هم، با اتکاء به تجارب چهل و دو ساله ما بخوبی روشن اند. عمارات برپا شده از صدها هزار اعدام و توحش اسلامی سیاسی را نه در ایران و نه در افغانستان با رنگ زدن در و دیوارهایش و چند تا ستون حمایتی غرب نمی توان برپا نگهداشت. دو طرفین توافق هم آنقدر “توافق” خواهند داشت تا مصالح شان حکم کند. همین امروز اخبار حاکی از آنند که توافقات آمریکا در افغانستان با طالبان توسط نیروهای طالبان زیرپا گذاشته شده است. اخبار حاکی از توافق آمریکا و طالبان در استقرار نیروهای طالبان خارج از مراکز شهری بود ولی طالبان با اشغال شهرها، امارات دولتی را یکی پس از دیگری اشغال، زنان و کودکان را بی حقوق و روانه زندانهای خانگی و قوانین متحجر و کپک زده اسلامیاش را در مناطق اشغالی یکی پس از دیگری دوباره جاری میکند. در مورد جمهوری اسلامی وضعیت حتی از این بدتر خواهد بود. جمهوری اسلامی حتی با برجام دو، دست از پروژه اتمی شدن بر نخواهد داشت. دیگر اینکه جمهوری اسلامی نه می خواهد و نه قادر خواهد بود از حمایت از نیروهای نظامی تروریستی اسلامی مثل حماس، حزب الله لبنان و یا حوثیها دست بشوید. جمهوری اسلامی برای حفظ خود، احتیاج به تشنج ادامه دار در منطقه دارد. بنابراین نمیتواند کشورهای منطقه مثل عراق، اقلیم کردستان و عمان و لبنان را به حال خود رها کند. در مورد تضمین به امنیت و منافع اسرائیل موضوع حتی پیچیده تر است. در این میان نه تنها حماس از فکر حمله به اسرائیل کوتاهی نخواهد کرد که نیروهای راست افراطی در خود اسرائیل برای دست یابی دوباره به قدرت آرام نخواهند نشست. نتیجتابنظر من این توافقنامه ها و سازشها عمر کوتاه تری خواهد داشت از اینکه بتوان به پایداری آنان “خوشبین” بود. دنیا را محاسبات آمریکا و ترویست ها نمی سازد.  

مبارزات کارگری، مبارزات شهری در ایران

اما آنچه به مبارزات طبقه کارگر ایران و مبارزات سرنگونی طلبانه شهری در مقابل جمهوری اسلامی برمیگردد، موضوع بسیار بسیار شفاف است؛

یک: در هیچ کجای دنیا، هیچ جنبش کارگری چنین طبقاتی و هوشمند در کمین حکومت ننشسته و خواهان دستیابی به قدرت سیاسی نیست.

دو: کشمش طبقاتی و قطبی شدن سیاست نشان بارز دیگری در تحولات سیاسی امروز ایران است.

سه: تحریم سراسری انتخابات و از صندوق رای درآوردن جلاد رئیسی و پس از چهار روز از آن گسترش خیزشهای شهری و اعتصابات گسترده کارگری، نشان از آرایش تهاجمی جامعه علیه حکومت است که کمتر از سقوط نظام اسلامی را نمی پذیرد.

چهار: سیاست سرکوب در آبان ٩٨ به وحشیانه ترین شکل در دستور قرار گرفت اما جواب نداد، قتلهای وسیع و دستگیری ها و زندانی کردن هزاران نفر به سکوت منجر نشد. جمهوری اسلامی نخواهد توانست جامعه را از تصمیم قطعی خود در سرنگونی عقب براند.

پنج: فساد در کل پیکره حکومت اسلامی، بحرانهای لاینحل اقتصادی و اجتماعی، دزدیهای میلیاردی، جمهوری اسلامی را بجائی رسانده که نمیخواهد برای تامین حداقل معیشت، سلامت و بهداشت مردم گامی بردارد. امروز برای مردم گرفتن هر حق ساده ای به سد حکومت میخورد و به یک معنا تا جمهوری اسلامی سرنگون نشود، جامعه روی سلامت و تامین حداقل معیشت زندگی را نخواهند دید.

شش: دستیابی به برجام دو و مجموعه سیاستهای سازش و توافق با آمریکا، جامعه متنفر از جمهوری اسلامی را ساکت نخواهد کرد.

بعنوان نتیجه: امروز با گذشت بیست سال از واقعه یازدهم سپتامبر برای همگان روشن است که جهان غرب و با آن اپوزیسیون آویزان به آنان، برای حفظ عمارت پوسیده سرمایه بدون حمایت از جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی نمی توانند منافع خود را در منطقه دنبال کنند. این آشتی کنان تروریست ها نتایج اش معلوم است. نه مردم افغانستان و نه عراق و نه ایراندیگر نباید توهمی به دول غرب که همیشه در پی منافع خود بوده اند، داشته باشند. حمایت آمریکا از اسلام سیاسی و توافق غرب با جمهوری اسلامی و طالبان و یا حضور نمایندگان اتحادیه اروپا در مراسم تحلیف رئیسی اکیدا ربطی به عدم آگاهی آنان از ساختار حکومت جنایتکاران اسلامی ندارد. منافع آنها ایجاب میکند کنار خامنه ای و طالبان بایستند. مردم در افغانستان و ایران باید خود سرنوشت شان را بدست گیرند، در جبهه و صف متمایزی با پرچم همزیستی مردم منطقه و سرنگونی دولتهای اسلامی به میدان بیایند. دستور کار کمونیست ها و طبقه کارگر در کشورهای منطقه بسیج کارگران و مردم علیه دولتهای فاسد نظامی و دیکتاتوری و اسلامی و پاکسازی کشورها و منطقه از نیروهای متفرقه ارتجاع سرمایه داری است.

١٢ اوت ٢٠٢١